گم میشود در ازدحام مردم غمناک
ودست های که پر از دعا های شکسته اند
از برابر ایمانم رد می شوند
ستاره گان نابالغ و نو بالغ
در فاصله ی تجاوز و شهادت
سوی جزیره ی فراموشی میتازند
و آفتاب در تنهایی خود می سوزد ،
منعکس میشود در سراب جوشان
من با خشخاش های اهلی و و حشی
مخدر درد را جوانه می زنم
دشت های گرم
گلهای به حاصل نشسته را
با روی های خراشیده، اشک های سیاه
ارمغان دارند
تا چشم های تشنه ی معتادان
خوشبختی یی غمناک خود را
در چشم مرده خوران
به تما شا بنشینند
زیور نعیمی
|