کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

حمید پژمان

    

 
یادی از جان آقا الکوزی

 

 


جان اقا الکوزی نطاق و ژورنالست ورزیده افغان ، صبح روز سه شنبه ۱۵ سپتامبر در یکی از شفاخانه های کشور اتریش جان به حق تسلیم کرد. آقای الکوزی که عمر درازی در عقب مایک رادیو تلویزیون ملی افغانستان و رادیو ازادی گویندگی کرده بود، تاب مقاومت را در برابر مرض سرطان از دست داد و به ابدیت پیوست. دوستان و همکاران الکوزی بدون شک از وی خاطرات زیادی در ذهن دارند. من نیز بیش از یک دهه با وی همکاربودم. یکی از خاطرات سفر خود را به ولایت ننگرهار می نویسم که روانشاد الکوزی نیز با ما یکجا بود.

در فصل خزان سال ۱۳۹۰ با یک دوست خود به ولایت ننگرهار می رفتم و یکی فرصت های مهم آن بود که جان آقا الکوزی نیز در این سفر با ما یکجا خواهد شد و زمینه دیدار از نزدیک مساعد می گردد.
با آنکه صدای جان آقا الکوزی در گوشهایم آشنا بود، اما خودش را ندیده بودم، زیرا وی در شهر پراگ جمهوری چک در دفتر مرکزی رادیو آزادی کار می کرد و من در دفتر کابل رادیو آزادی کار می کردم.
صبح روز جمعه در حالیکه باد ملایمی بدن را نوازش میداد و محل حرکت موتر ها به ننگرهار مانند همیشه مزدحم و پر سرو صدا بود. من و ابراهیم هارون مسوول اداری رادیو آزادی درکابل و جان آقا الکوزی وعده داشتیم و اتفاقا هرسه به وقت موعد سر رسیدیم . هرسه درحالیکه لباس محلی یعنی پیراهن وتنبان به تن داشتیم درصدد یافتن یک موتر راحت شدیم تا سفر بدون مشکل انجام شود. بزودی موفق شدیم با یک جوان جلال ابادی که وی نیز پیراهن وتنبان سفید به تن داشت وکرولای لُکسی را رانندگی میکرد به کرایه مناسب به توافق برسیم .و به این ترتیب حرکت ما از طریق مکروریان اول ومسیرپلچرخی به طرف ننگرهار اغاز شد .

 

 

 

الکوزی در سیت پیشرو در کنار راننده که دوست محمد نام داشت جا دادیم و من و ابراهیم هارون در سیت عقب قرار گرفتیم. برای ما جالب بود که راننده به رادیو ازادی ومخصوصا به برنامه در امواج ازادی که تکرار ان روز جمعه نشر میشود گوش میداد .
پس از طی مسافت از راننده پر سیدم . همیشه این رادیو را میشنوی؟ وی پاسخ داد به مطالب خبری علاقمند است وبه این رادیو و این برنامه مخصنوصا زیاد گوش میدهد زیرا به عقیده وی که مقامات را به برنامه دعوت میکنند و مورد سوال وپرسش قرار میگیرد وی از شوخی ها و فکاهیات ظریف نظر یکی از گرداننده های این برنامه به نیکی یاد کرد.
آقای الکوزی یک روز قبل از سفر برنامه « در امواج رادیو آزادی» را گرداننده گی کرده بود. در طول چند سالی که از نشر این برنامه می گذشت، این برنامه شنونده های زیادی را به خود جلب کرده است.
تکرار برنامه به روز جمعه و درستی زمانی که ما به طرف جلال آباد حرکت کردیم، از رادیو آزادی پخش می شد و راننده موتر نیز به آن گوش داده بود.
مسیرشاهراه جلال اباد در ان وقت ها بر علاوه ازدحام زیاد چندان مصئون هم نبود وما میخواستیم با صحبت های مختلف از نگرانی الکوزی که سال یک بار به کشور ش میامد، کم کنیم. راننده حواس اش به رادیو بود ولی گاهگاهی زیر چشمی به الکوزی نگاه میکرد. هنوزنیم ساعتی از کابل دور نشده بودیم که راننده از الکوز ی سوال کرد .
«قربان ،شما چه کار میکنید؟» .الکوزی پاسخ داد« ما هرسه معلم هستیم» .دوست محمد لبخندی زد و چیزی نگفت. ولی معلوم میشد که راننده حرف او را قبول نکرده است . تازه تنگی پلچرخی را طی کرده بودیم که راننده در حالت رانندگی رویش را کاملا طرف الکوزی گشتاند و با کمی خنده گفت، به گمانم این ادمی که در رادیو صحبت میکند شما هستین، زیرا اواز بسیار گرنگ دارین و اینه دوستان تان نیز شما را الکوزی صاحب صدا میزنند .
الکوزی بدون انکه رویش را بگرداند گفت : « نی برادر، ما کجا وگویندگی رادیو کجا»
راننده ایلا کردنی نبود. بار دیگر گفت نترسید ونگران نباشید من میدانم که شما همان اقای اقای الکوزی هستید. زیرا اواز شما با اواز رادیو ئی شما هیچ فرق ندارد .
دیگرجای پنهان کاری نبود و ابراهیم هارون با خنده هردوی ما را معرفی کرد. راننده که با نام اکثر خبرنگاران رادیو اشنائی داشت. خندیده و گفت : « از اول میدانستم که شما مردم عادی نیستید. انگاه با هرسه ما دست داد وگفت کاملا خاطر جمع باشید. من خودم از ولسوالی سرخرود هستم با تمام مردم این منطقه و این راه اشنائی و برادری دارم .
تا رسیدن به ننگرهار که شاید حدود سه و نیم تا چهار ساعت را در برگرفت مطابق خصلت اکثر افغانها دوست محمد خیلی با ما صمیمی شد. این راننده چنان با پذیرایی ما را و مخصوصا الکوزی را تا ننگرهار رسانید که من هیچ گاهی در زندگی ام با چنین راننده ی جوانمرد و به اصطلاح خرابات روبرو نشده بودم.
دوست محمد تلاش داشت خودرا به الکوزی خیلی صمیمی نشان دهد وی چنان وانمود میکرد که گویا از سالهاست الکوزی را میشناسد، الکوزی که یکی از خصوصیات اش برخورد دوستانه و صمیمیت با دوستان بود،چنان به محبت به علایق این راننده پاسخ میداد که تصور میشد دوستان خیلی دیرینه و صمیمی هستند.
در مسیر را ه در مناطق دیدنی توقف میکرد وبرای ما معلومات میداد . از پول شخصی اش نوشابه میخرید و لحظه به لحظه به ابراهیم هارون سگرت تعارف میکرد .
نرسیده به ننگرهار درونته توقف کرد و بیشتر از سه کیلو ماهی فرمایش داد. میگفت مالکین رستورانت های این شاهراه اندیوال اش استند وهر قدر نان و نوشابه صرف کند،از نزدش کسی پو ل طلب نمیکند، اما خودش پول می پردازد.
پس از خوردن ماهی یکسره تا خانه جان آقا الکوزی رانندگی کرد وجالب اینکه موقع که به دروازه منزل الکوزی ما را پیاده میکرد گفت :« والله اگر یک پول از شما بگیرم ولی این دیگر امکان نداشت. پول را به اصرار به جیب اش گذاشتیم. و او را دعا خیر دادیم . ولی گفت که هر بار که به ننگرهار بیاید. خبر الکوزی را میگیرد. واقعا به قول اش عمل کردو طی چند روزیکه انجا بودم. همیشه خبرگیری میکرد.
سفر به ننگرهارهمیشه برای من جالب وخاطره انگیزبوده در تمام مدتی که الکوزی درشهر جلال اباد رفت و امد میکردیم وهر جای که میرفتیم. من میدیدم که باشندگان انولایت چگونه از او پذیرایی میکنند وبا عزت و احترام به میزبانی وی میروند . من در ان سفر اموختم که مردمداری یعنی چه و چگونه میتوان قلب دیگران را تسخیرکرد؟

روحش خشنود وروان اش شاد باد .

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۲۴۸               سال  یــــــــــــازدهم                    سنبله/میزان        ۱۳۹۴ هجری  خورشیدی      شانزدهم سپتمبر     ۲۰۱۵