کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

 

    

 
مصاحبه فرید طهماس با خانم زینب کبیر

 

زینب کبیر:
*********
" انجنیری ساختمان زیر بنای مستحکم و شعرو ادب ، رو بنای هستی من است. "
ـــــــــــــ
بانو زینب کبیر انجنیر ساختمان است و در این رشته درجه علمی ماستری دارد . او در پهلوی این مسلک مهم و ارزنده ، به سرودن شعر و نوشتن مطالب ادبی نیزعلاقه فراوان دارد.
بانوکبیر، بیشتر اشعار مولانا ، بیدل ، سعدی ، حافظ ، ابوسعید ابوالخیر و خیام را می پسندد و گاهگاهی با پیروی از سبک بیدل تلاش میورزد چیزهایی به گونه بیدل نیز بنوسید .
زینب کبیر با خانواده اش در شیکاگو زنده گی میکند .

فرید طهماس:
بانو کبیر ، علاقه تان به آثار شاعران بزرگ به خصوص بیدل ، از کدام زمان آغاز گردید ؟

زینب کبیر:
علاقه من از کودکی آغاز شده است ؛ علت تمایلم به بیدل این بود که پدر جانم به آهنگ های مرحوم استاد سرآهنگ که اکثراً اشعار بیدل را برای آهنگهای شان بر میگزید ، گوش فرا میدادند و دیوان بیدل را هم مطالعه می نمودند. اشعار شاعران بزرگ ، به خصوص بیدل در فضای خانهء ما اکثرأ طنین انداز بود و با آن بزرگ شده ام .
در دنیای مجازی در صفحات مختلف وقتی در مشاعره ها اشتراک می کنم اشعار بیدل را می گذارم و گاهی تک بیت هایی به شیوه بیدل فی البدیهه نیز می نویسم که خوشبختانه بدیهه هایم هربار توسط دوستان تایید می گردد و حظ می برند و اکثرشان به اصطلاح تشویقم می کنند.
دانستن و درک نمودن بیدل مطالعه فراوان و فهم بلند و وسیع می خواهد که من این توانایی را ندارم . چنانچه خود ابوالمعانی بیدل فرموده اند:

معنی بلند من فهم تند می خواهد
سیر فکرم آسان نیست ، کوهم و کتل دارم

لیکن درک بیدل در من به شکل خدا داد بوجود آمده و اشعارش در روح و روانم اثر افگنده و حس می کنم که بیدل چه میخواسته بگوید.
من به این باورم که در بیدل باید زندگی کرد و روح و روان شعرش را لمس نمود . هر قدر در بحر تفکر بیدل غرق می شوم، تشنگی ام برای دانستن او زیاد تر میگردد و هر روز معانی ژرف تری را می یابم و مرا به تفکر و تعمق بیشتر وا میدارد.

فرید طهماس:
شما گفتید ، غیر از بیدل به آثار سعدی و خیام و حافظ و دیگر بزرگان کلاسیک نیز علاقه داشته و دارید .
کدام آثاری از آنها بیشتر توجه تان را بخود جلب کرده است ؟

زینب کبیر:
خوب اگر از " مثنوی " و آثار بیدل بگذریم ، آثار فناناپذیر شاعران دیگر را نیز خوانده ام . بطور مثال ، تنها دو اثر معروف " گلستان " و " بوستان " سعدی کافیست که آدم به یکی از گنجینه های ادبیات وارد شود . "گلستان" را زیادتر دوست دارم .

فرید طهماس:
آیا ممکن است درباره تحصیلات تان چیزی بگویید ؟

زینب کبیر:
تحصیلاتم را در لیسه عالی ملالی آغاز کردم و از همانجا فارغ تحصیل شدم.
پدرم مهندس بود و یگانه آرزویم این بود تا در نقش قدم هایش گام نهم، لهذا به فاکولته انجنیری رفتم و رشته ساختمان را خواندم. پس از فراغت در ریاست مهندسی و پلانسازی شاروالی کابل ایفای وظیفه کردم.
بعد از نا بسامانی های که دامنگیر هزاران هم وطنم شد ، ما هم رخت سفر بر بستیم و مهاجر آواره و بی وطن شدیم. وقتی درخواست پناهندگی ما قبول شده ، آمدیم به شیکاگو. چون در کابل زبان فرانسوی خوانده بودم ، در شیکاگو ، اولین اقدام من فراگرفتن لسان انگلیسی بود. بعد به تحصیل در رشته اقتصاد شروع کردم. چون دل و ذهنم در انجنیری بند بود ، رشتهء اقتصاد را ادامه ندادم و در همان رشتهء اصلی خود که ساختمان بود به ادامه تحصیلات پرداختم و با موفقیت درجه علمی ماستری را نیز بدست آوردم .

فرید طهماس:
بسیارعالی ، درجه علمی تان مبارک باشد !

زینب کبیر:
تشکر، ممنونم .

فرید طهماس :
چند عکسی از محل زنده گی کنونی تان را که فرستادید دیدم ، خوشم آمد . فکر میشود به عکاسی نیز علاقه دارید .

زینب کبیر :
تشکر . شما لطف و مهربانی میکنید . بلی آن عکس ها را از کلکین خانه یی گرفته ام که در آن زنده گی میکنیم . در آن عکس ها خواسته ام بر دو اصل تأکید کنم . یکی طبیعت و دیگر ساختمان . اولی گوارای روحم و دومی وابسته به رشته اصلی علمی من یعنی انجنیری است.
ــــــ

نمونه هایی از سرودهای بانو زینب کبیر:

غزل

در آتش سودای تو هر بار بگریم
رسوای جهانم سر بازار بگریم
اشکم نشود ختم به غوغای عزیزان
هر لحظه همه اشکم و بسیار بگریم
گه از رخ زیبای تو صدها گله دارم
گه از غم هجر تو به صد بار بگریم
نی وزن به جا مانده و نی قافیه ، اکنون
از بار غم عشق تو هر بار بگریم

بیت

ای که از سایه ی اندیشهِ ما می گذری
خانمان سوز بود آتش این بیشه ی ما
**
وحشتِ دل تا کجا ها برد و بیتابم نکرد
راحتی ارزان نما تا خواب می باید مرا
**
وحشت دل را کجا از ساغرش پر میتوان؟
صد تمنای محال و یک دل فرزانه نیست
**
یارب هدفی بخش که در مستیِ دنیا
ما توشه ی عقبا به خسان پاک نبازیم
**
ز شورعشق تو ؛ پا تا به سر با آب و تابم بین
همه شادی ز روی توست، من ماتم نمی بینم
**
دو چشم عالم و آدم بر او زیر و زبر سازم
همه عالم ترا بینم ؛ دگر عالم نمی بینم


رباعی

دل در برِ من دلبر من دل برِ من
از دل بری ات دلم تپد در بر من
تو دلبر غمـــــاز و دلم در پی تو
بردی دل من دلبر مه پیــکر من

دو بیتی

به روح ابترم درمان تو باشی
به جان بیکسم ارمان تو باشی
شتابان گر رود روحم ز جسمم
دوای جان سرگردان تو باشی

بال پرواز

نبض هر شعرم تویی
از هوای آمدن هایت؛
خانه ام پر نور می گردد!
جاده ها آهنگ شادی می سرایند،
چون تو آیی ــ
من چها ، خواهم نمود؟
بال پروازم تویی،
گرمی دل ، عشق سوزان ،
موج رویا ، شعر و آوازم تویی
نبض هر شعرم تو استی!
گر بیایی شامگاهان ،
ماهتاب از دیدنت سیمین شود!
ور بیایی صبحگاهان ،
با نگاه روشن خورشید گون ات
این گلستان دلم رنگین شود .

زینب کبیر

***
پایان ،
سپتامبر
2015

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۲۴۸               سال  یــــــــــــازدهم                    سنبله/میزان        ۱۳۹۴ هجری  خورشیدی      شانزدهم سپتمبر     ۲۰۱۵