شماری ازفرهنگیان دلسور وآگاه کشور درین روزها در هامبورگ نشست داشتند اندر
باب یاد وارۀ از شعر معروف شاعر شهیر کشور مرحوم محمد ابراهیم صفا با سرخط
(من لاله آزادم ) ، شاعری که مربوط به خانوادۀ فرهنگ دوست کشور که تقریبآ
از دوقرن بدینسو در سیاست وفرهنگ و اداره افغانستان جایگاهی خاصی خود را
داشته اند . مربوط به عشیرۀ یوسفزایی بوده که نیاکان شان از چترال پشتونخوا
به کابل آمده اند و پدربزرگوارش از ارکان با اعتبار در بار اعلحضرت امیر
عبدالرحمان خان بود .
صفا و گویا وسودا از شاعران نهایت ارجمند دری درقرن بیستم بشمار آمدند .
ایشان مردان سیاست نیز بودند که بعضآ با داشتن افکار آزاد و سرشار
روشنگرانه شان راهی زندانها نیز شدند که ادب دوستان در رابطه ازجزیات آگاهی
کامل دارند. ولی هرآنچه نزد ما ازین بزرگان به میراث مانده است آن عبارت از
آشعار نغز و جانانه ای ایشان است که در صبحدم بیداری وترقی زندگی شهری
بخصوص در کابل زیبا و تاریخی باخلوص وصمیمیت شاعرانه و دری گویانه طنین
انداز بوده است. یکی از ین بهترین ها شعر لاله آزاد مرحوم مغفور محمد
ابراهیم صفا می باشد. که درمابعداز حنجره های طلایی استادان و هنرمندان
وآوازخوانان معروف کشور چون استاد برشنا باترنم جذاب توجه علاقه مندان
موسیقی را جلب نمود.
بحیث یک شاگرد ادبیات که معمولآ تدریس ادبیات را گاه گاه با پیس منظر
تاریخی آن گره گشایی وبه طالعه می گیرم . وبه این باورم که ادب شناس باید
شیمۀ درک از تاریخ داشته باشد اما برعکس برای مورخ لازم نیست که باید ادب
را با کم وکاست اش بداند چنانکه شماری ازمورخین ارجمند ما به گفته استاد
مرحوم ما فاروق خان اعتمادی راستی حقیقتآ چنان اند که ادب را در ترازوی
تاریخ قرارمی دهند و نزاکت های هنری آنرا دربسا موارد نا دیده می گیرند.
با درنظر داشت این مقدمۀ کوتاه می خواهم یک خاطره خود را با شما خوانند گان
دانشمند در باب شهرت و ایجاد شعرلالۀ
آزاد
شریک سازم که درستی و نادرستی آنرا به دوستان کنجکاو خود می گذلزم تا
درباره با درنظر داشت اهمیت شعر و صدق شاعر چیزهای بگویند و بنویسند.
در یکی از روزها آخر گرمای سال ۲۰۰۲ دوست عزیزم مسعود خلیلی که در آن روز
گار سفیر افغانستان در هندوستان ومرد با ذوق وبا هنر بود برایم خبر داد که
امروز شاعرۀ هندی با ایشان ملاقات دارد که می گویند با شاعران بزرگ زبان
دری و نویسندگان معاصر افغانی چون مرحوم گویا، صفا، بینوا، استاد خلیلی
وشماری دیگر نا آشنای آشنای بوده و درسالهای چهل مجموعه اشعار اش نیز در
کابل به چا ب رسیده است...
درجواب اش گفتم که بلی من ترجمۀ دری اشعارش را بنام لاله خوانده ام ایشان
از پنجاب است و یک بار دیگر نیز من با ایشان در یک محفل شعرخوانی ملاقات
کرده ام و نام اش پربهجوت کور است .
بادرنظرداشت گفتۀ بالا بیجا نخواهد بود مختصری در باره شاعرۀ مجموعه (
لاله
) نیز باهم بدانیم :
پربهجوت کور درسال ۱۹۲۴ در یکی از دهات
Guiat
که اکنون در پنجاب پاکستان قراردارد تولد گردیده است ؛ بعداز تحصیل با کنل
نریندر پال که وی نیز ژورنالست و ناول نگار معروف دور خود بود بعداز آزادی
هند در سال ۱۹۴۸ عروسی نمود . در ایام جوانی به شعرو شاعرِی آغازکرد
ازاینکه با جنبش آزادی خواهی هند ارتباط محکمِی داشت دراشعارش نیز روح
آزادِی خواهی و وطن دوستی در هیجان بوده است و اولین مجموعه اش در سال ۱۹۴۳
به چاب رسیده است .
درسال ۱۹۵۳ به اخذ جایزه درشعر نایل امد و بحیث شاعرۀ ملی گرا یا نشنلست
هند در هندوستان مشهور گردید. شوهر اش با آنکه مرد نظامی بود لیکن با نوشتن
سروکار داشت که هر دوی شان در ین سفر باهم همگام و همدم بودند. نریندر پال
درشماری از کشورهای اروپایی بحیث آتشه نظامی نیز انجام وظیفه نموده است که
از آنجمله در سال ۱۹۵۶ وظیفه اش را در کابل آغاز کرد.
خانم کور با رسیدن به کابل رابطه اش را باشاغران افغانی برقرار نمود طوریکه
خود ش برایم گفت : " وقتی من کابل بودم در محافل ادبی و شعرخوانی های کابل
سهم می گرفتم با دوبرادر صفا و گویا آشناشدم که اشعار می خواندند و برای من
شعرهای شانرا ترجمه می کردند و من هم از آن استفاده می نمودم . باهم رفت و
آمد ی داشتیم ؛ مجموعه شعر م بنام لاله نیز به کمک ایشان ترجمه و چا پ
نمودم. بعداز ختم کار شوهرم نیز با ایشان رابطه داشتیم و شعر معروف که
آوازخوانان نامدار افغانی کمپوز کرده بودند نیز به من اهدا کرده بود وبه
قلم خود نوشته است که من دست نویس اش را در آرشیف خود نگهداری کرده ام ...
"
پربهجوت کور خاطرات جالبی با دولتمردان و نویسندگان آن دوره داشته است. با
داکتر صاحب روان فرهادی آشنایی داشت ودرهمین محفل که من در آن دعوت شده
بودم ایشان نیز حضور داشت وخانم کور برای همه ی ما تا ناوقت های شب از دیده
های افغانستان اش قصه کرد ایشان از غزنه ، هرات ، قندهار، بلخ و بامیان
ودیگر نقاط افغانستان دیدن کرده بود واز ابدات وتاریخ آنوالا برایمان زیاد
گفت. خانم پربهجوت کور از دوستان اش چون سعدالدین شپون و استاد گرانقدر ما
میرحسین شاه خان نیز یادها وخاطراتی داشت و ازشوخی های شپون صاحب یکایک یاد
بعمل آورد ودرحافظه اش زنده بود .
پربهجوت کور از شاعران نهایت محترم هندوستان در طول قرن بیستم به شمار آمد
اشعار اش علاوه برزبانهای محلی هندوستان بزبان های فرانسوِی، انگلیسي
سویدنی ؛ روسی ،جرمنی ، عربی و غیره نیز ترجمه شده است وی اکنون ۲۴ مجموعه
شعری چاپ شده دارد وعلاوه برشعر چند مجموعه داستان های کوتاه اش نیز به چاپ
رسیده است . با تاسف که من بعداز سال ۲۰۰۴ تماس و اطلاعی ازین خانم شاعر
ودوستدار زیبایی افغانستان ندارم . ونمی دانم که ایشان حیات است ویاخیر؟
به هرصورت پربهجوت کور این شاعره دانا وبینای هندوستان که از شهرت بزرگی
برخورداراست از دوستان نهایت صمیمی افغانستان زیبا بوده و آنچه در درایام
زندگی اش درآن والا به مشاهده گرفته است آنرا با صداقت تام به گفتۀ خودش
درآثار وافکارخودانعکاس داده است. وقتی ما برای شان از ویرانی ورگبار های
مرگبار کابل می گفتیم برایش باور کردنی نبود ومِی گفت که : " مردم فکرمی
کنند که افغانستان خواهد مرد لیکن من باور دارم که افغانستان نمی میرد هرکه
به هر نیت بد در آن جا قدم می گذارند باید بدانند که آنجا سر زمین لاله
هاست ازآنجا بی داغ نمی برآیند"
پربهجوت کور درضمن صحبت هایش اظهار داشت که ایشان شعرهای زیاد خود را در
مدت چهارسال اقامت اش درکابل وبعضآ در هرات ، غزنی و بلخ سروده است، امکان
دارد یک مجموعه شود وآنرا بچاپ خواهند رساند. ولی من نمیدانم که این کار
صورت گرفت یا خیر؟
پربهجوت کور برایم گفت که : " من شعر لاله آزاد را تماما از برکرده بودم
اما حالا که در ین ایام پیری یگان وقت آنرا می خواهم زمزمه کنم نمی توانم
فراموش می کنم ... من لالۀ آزادم خود رویم و خود بویم در
دشت مکان دارم هم فطرت آهو یم ... "
پربهجوت کور همه شعر را تا نیمه نه رسانده بود که چشم اش پراشک شد وگفت : "
من کابل را دوست دارم ... من لاله های مزار را دوست دارم . ای کاش این مردم
بروی لاله می دیدند و بخاطر روی نازک آنها جنگ نمی کرد ... "
بلی دوستان ، مجموعه این خانم بنام (لاله) درکابل به چاپ رسیده است که دال
بر رابطه با شعر شاعر ارجمند ما صفا دارد . این که این شاعرۀ نامور هند می
گفت که برای ایشان اهدا شده است و نوشته این استاد سخن نیز باخود داشته نیز
درین رابطه بی ارتباط نمی باشد .
بخاطر گرامیداشت این خاطرۀ خانم خوش قریحه و دوستدار لاله آزاد ترجمه از یک
شعر اش که من انجام داده ام با شعر از استاد سخن مرحوم صفا باهم می خوانیم
و یادها وخاطره های این دو شاعر دری گو و هندی گو را گرامی میداریم .
بارش
پربهجوت کور
وتو
طلسم رازي را دارا می باشید
که قلب مرا احاط می کند ،
حتی
اگر
درخوابم
، پی می برم که تو آغازکرده اید .
اگر به شکل آبی یا به شکل یخ و یاهم برف ،
وقتی که آب می ریزد .
همه آن مژده دهندۀ خوشی است ...
او بارش !!
وتو مرده را زنده می کنی ،
و زندگی را رونق دوباره،
برسر ناامیدی تاج امید و باور می گذاری ؛
و همیشه براین آرزو اید که شاخه های زمستان زده را
از خواب گران به سوی بهاران ببری.
به این آرزو اید تا به حلق تشنه آب برسد،
وهم برای مردمان زیر شعله های گرم تا بستانها آرامش می دهید،
لیکن میدانی که تو منشه یی خرابی های بزرگ نیز استید .
آری ، وقتی که سیلاب می شوید و از دریاها سرازیر.
تصور همیشه با امیدواری،
درکشت افکار رنگارنگ درتلاش است،
محبت و خوشی باتمام انواع آن جلوه می نمایند.
زندگی نیز با رونق و روا داری برافراشته می گردد
وتو مانند قاصد طبعیت به صدا میاید .
تو ارمغان بی مثال طبعیت استی ،
توکه مرده را زندگی میبخشید
این تعهد تو ست .
وتو از بهترین و مرموز ترین ایجاد خداوند بزرگی ،.
واینکه
قطره های باران میتواند باعث انقلاب گردد...
این راز تو تا هنوز هم کشف ناشده مانده است .
لالۀ آزاد
مرحوم محمد ابراهیم صفا
من لاله ی آزادم خود رویم وخود بویم
در دشت مکان دارم هم فطرت آهویم
آبم نم باران است فارغ ز لب جویم
تنگ است محیط آنجا در باغ نمی رویم
ازخون رگ خویشست گررنگ برخ دارم
مشاطه نمی خواهد زیبایی رخسارم
بر ساقه خود ثابت فارغ ز مدد گارم
نی در طلب یارم نی در غم اغیارم
هر صبح نسیم آید بر قصد طواف من
آهو برگان را چشم از دیدن من روشن
سوزنده چراغ هستم در گوشه این مامن
پروانه بسی دارم سر گشته به پیرامن
از جلوه ی سبز و سرخ طرح چمنی ریزم
گشته است ختن صحرا ازبوی دلاویزم
خم می شوم از مستی هرلحظه ومی خیزم
سر تا به قدم نازم پا تا به سر انگیزم
جوش می و مستی بین در چهره گلگونم
داغ است نشان عشق در سینه ی پر خونم
آزاده و سر مستم خو کرده به هامونم
رانده ست جنون عشق از شهر به افسونم
از سعی کسی منت بر خود نپزیرم من
قید چمن وگلشن برخویش نگیرم من
بر فطرت خود نازم وارسته ضمیرم من
آزاده برون آیم آزاده بمیرم من
-------------------------------------------------
یاداشت : ترجمه شعر از زبان انگلیسی صورته گرفته است
پایان
|