کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

کریمه شب رنگ

    

 
زن

 

 

وقی تمام تنم پیوند می‌یابد
با یک بوسه‌ي جاویدانه
دیگر چگونه می‌توانم آرام بگیرم؟
و به اتاقی که لبریز می‌شود
از عصیان سرگردان
چرا بی‌تفاوت نگاه کنم؟
هیچ چهره‌یی نگاه نمی‌تواند به هستی درهم من
می‌دانم هیچ امروزي مرا نمی‌پذیرد
و شاید هیچ فردایی...
انگار بودنم بالاتر از هضم این روزگار است،
اي خدا!
اي فاصله‌هاي رنگرفته
و اي حادثه‌هاي منتظر
دست به کار شوید
مرا بنویسید تنها و مبهم،
بر دیوار پا بر جاي زمان
و جار بزنید از حنجره‌ي عریان خاك
خاموشیام را
من زنی بودم که تن ندادم
به فشار تند دستان که گلوي فریادم راگرفته بود.
 

و زبانم را هر روز به هر چارراهی به دار می‌آویختند
سنگه‌اي بیصورتی که مخاطبان من بودند
بیگانه کردند.
اي حادثه‌هاي منتظر
دست به کار شوید
مرا بنویسید بر دیوار پا برجاي زمان.

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۲۴۷                 سال  یــــــــــــازدهم                    سنبله        ۱۳۹۴ هجری  خورشیدی      اول سپتمبر     ۲۰۱۵