دردِ من
درد من
از خاموشی منقار مرغکی
آغاز میشود
کز سوی کوه
آیت بیدار باش را
بر آستان دهکده آواز میکشید:
کو، کو، کو! کو،کو، کو!
لوگر ۳۰ جدی ۱۳۶۳
سیماب
در رود سیماب
در ریشه سیماب
در برگ سیماب
در بیشه سیماب
با واژه هایی باز نشسته اینجا
جوانه هایی به خورشید تشنه را
تخدیر میکنند
با واژگان گاهی بی تلقین
سبکدوش از یقین
تاریخ را بنام خود ارقام می زنند
اینجا
دستان تلخ و کوچک سیمایی
دیوانه وار
بر تنۀ درخت سپیدار میکنند
فردا!
زندگی!
الفاظ بی گناه شهادت
از یادگار حادثه
زنجیر می کشند
در انتظار آنچه که فرداش گفته اند
شب را
از دشنه زار تند
خنجر به کف سرود به لب راه میزنیم.
۸ جدی ۱۳۶۳
لوگر
|