درچند سالی که ازعمر جمهوری اسلامی افغانستان گذشته است، عواملی چون تقلب
در رآی گیری انتخابات ریاست جمهوری، دستگاه فاسد اداری، دزدی، تجاوز جنسی،
ستم دین سالاران علیه زنان، فقر، بدبختی و بیکاری عمومی، فرصتی ويژهء خود
را می طلبید، بنظر می رسد که، رفته رفته نظامی را که جامعه جهانی به رهبری
امریکا درافغانستان سرپا کردند، نا کارآمد از آب درآمده است.
نکته اوج انارشی دستگاه اداری و بی مسولیتی پولیس کابل درنزدهم مارچ سال
جاری بود. درآنروز برخی از جوانان خانم فرخنده را در کناردریای کابل
مظلومانه سوزاندند. این فاجعه می رود تا به صورت خاطرهء دردناکی درآيد.
حال اگرنگاهمان به آيندهء افغانستان باشد، آنچه اهميت دارد همين جنبش نوین
پويندهء مدنیت گرائی و دانشجوئی و خواست اتحادیه ملی کارگران افغانستان است
که، نقش حکومت جمهوری اسلامی افغانستان را در انواع انتخاباتش دربلند مدت،
امری کم اهميت و ناپايدارخواهد ساخت.
همه ما می دانيم که اگر درسرآغازدهه چهل قانون اساسی حکومت زنده یاد
دکترمحمد یوسف در افغانستان حزب دموکراتیک خلق و پرجم به عوض همگرایی به
جنبش مدنیت گرایی و قانون خواهی درافغانستان، هوای انقلاب سیاسی پرولتاری
و سرنگونی قدرت مرکزی را به سر نمی پرورانیدند. جنبش راستين و تاريخدار
قانون خواهی دانشجوئی افغانستان درنطفه خفه نمی شد.
درحالیکه جنبش قانون خواهی افغانستان درعصر سلطنت امانی دست آوردی ازخود
بجا گذاشته بود. متأسفانه که نسل بعدی پیرواندیشه انترناسیولیسم روسی بود و
اين باور در راستای بی ارزش جلوه دادن جنبش مدنیت گرایی و قانون خواهی آن
زمان بود.
بعد از دهه قانون اساسی تنها نهاد و تشکل سیاسی مجاز، "حزب دموکراتیک خلق و
پرچم" بود. نهاد های دیگر در صحنه سیاسی افغانستان، جناح های مذهبی بودند
که همنوا با سیاست حاکمیت بودند و تعريفی برای حاکميت از شریعت اسلامی
ارائه میدادند. هرآنچه که چنين نبود محکوم به محو شدن بود و اگر اين امحاء
ممکن نمی شد، بلافاصله درجوار آن نهادی مشابه اما با پسوند اسلامی بوجود می
آمد و وظیفه شان سرکوب جریانات مدنیت گرایی زمين و زمان آنروز افغانستان
بود.
نهاد های اسلامی آن زمان از قبیل جمیعت اسلامی، حزب اسلامی حکمتیار وغیره
فعالان مذهبی در دانشگاه کابل بازوی حاکميت در سرکوب دانشجويان غير مسلمان
و ضد مسلمان محسوب می شدند. این نهاد های مذهبی که در پیش از آنها یاد شد،
بخصوص در دوران بلوغ دهه چهل جریانات سیاسی افغانستان، وظيفهء خود را در
داخل دانشگاه کابل، بخوبی انجام دادند.
به همين اعتبار امسال، وقايع دفن فرخنده به شانه ی خانم های افغان نشانهء
خروج و جدائی مهمی است که سايراعضاء يک کليت تاريخی شده را (با همهء
تضادهائی که در خود و با خود دارند) به، تشویش و واکنش وا داشته است. يعنی،
دراوج قدرت نمائی جهادی ها و در پی سکوت حکومت ارتجاعی افغانستان، زنان
افغان نشان دادند که جنبش مدنیت گرائی زنان و مردان و دانشجوئی افغانستان
به مرحلهء بارز خروج از مسير دوران سوکت خود رسيده است. بايد به اين نکته
نيز توجه داشت که خروج هر عنصر از مجموعه ای که در آن نطفه بسته و شکل
گرفته، نوعی حرکت استقلال جوينده ایی است که همواره با درد و رنج و مقاومت
و فشار روبروست.
کسانکه
با مقولات مربوط به «فلسفهء تاريخ» سر و کار دارند می دانند که يکی از
اهداف انديشيدن به جنبش مدنیت گرائی جستن مضامين معنی داری برای حرکات و
تحولات بلند مدت جامعه افغانستان و نهادهای درون آنهاست. پرداختن به آن
اغلب به ما کمک می کند تا بتوانيم معنای کارکردی هر حرکتی را در محور خط
ويژه ای که گذشته را به آينده متصل ساخته و، لاجرم، از اکنون می گذرد، بهتر
درک کنيم.
منتها فراموش نکنیم که این پدیده درافغانستان بسیارپیچیده است. برای اینکه
جنبش روشنفکری افغانستان گنگ است. تاریخ روشنی ندارد. آغازو پایانی ندارد.
برنامه ی احزاب و جریانات سیاسی پیشین افغانستان از تضاد جوشش درونی جامعه
سرهم نشده بود.مانیفست احزاب و جریانات سیاسی افغانستان با ایدئولوژی
انترناسیونال سوسیالیسم روسی گره خورده بود. احزاب و جریانات سیاسی دهه چهل
باورمند به ایدئولوژی بودند. ازهمین جهت عناصرزیادی در افغانستان بدون
شناخت حکومت مستبده و بدنه جامعه، قربانی شدند.
جنبش
مدنیت گرایی کنونی افغانستان را با سير تحولات جامعه و نهادهای اجتماعی
همانطوریکه در پیش یاد شده، بشکل بسیار ابتدائی است. هنوز زوداست که این
جنبش را به مثابه «فلسفهء خروج از تاریکی» خواند. برای اینکه سپهر اجتماعی،
جنبش مدنیت گرایی جامعه افغانستان و نهاد مطبوعاتی مربوطه آن همواره در حال
بسته شدن نطفه ی است، که می خواهد از حالت «خروج» از يک وضعيت خاص و ورود
به وضعيتی نوين با دست آورد اجتماعی به میدان بیاید. دراين کار حرکتی رو به
پيش دارد.
نتیجه گیری
آيا جالب نيست که می بينیم پس یک نیم دهه تشکل جمهوری اسلامی درافغانستان
توسط جامعه جهانی به رهبری امریکا از نهاد های مذهبی و فرهنگی افغانستان
چقدرملاها، آیت الله ها و تعداد زیادی به سطح طلبه های خرافات زدهء از
تاريکی زهدان مذهبی افغانستان سر بلند کردند.
اميد آن است که جنبش مدنیت گرایی افغانستان، با حضور در چنين حوزهء جديدی،
و با وارسی روابط خود با جناح های اسلامی ، به اين اشراف اساسی هم برسد که
اساساً در شرایط کنونی جهان، با پیشرفت تکنالوژی معلوماتی، هيچ جنبش
راستينی در سراسر دنيا نمی تواند برای رسيدن به آرمان اجتماعی روشنفکرانه،
سکولاريسم را درسرلوحهء برنامه های خود قرار نداده باشد، برای اینکه
سکولاریسم مدرن، مدنیت گرایی است.
در
واقع، تنها با عنايت به معنا و کارکرد سکولاريسم است که، درافغانستان جنبش
مدنیت گرایی همچون خورشيد از روزنه های بی شمار تساهل درعقايد ـ خرد پذيری
در انديشه ـ آزادخواهی و عدالت طلبی در زندگی اجتماعی - دموکراسی طلبی و
انسان مداری منطقی - به درون روح افسردهء زنان و جوانان ما می تابد و به
آنها ياد آور می شود که فردا در دست ها و انديشه های آنان ساخته و پرداخته
می شود ـ چه بخواهند و چه نخواهند. يعنی - مسئوليت سلامتی فردا تاريخنأ ،
به آنها محول شده است.
باعرض حرمت، جولای 2014 تورنتو، کانادا
|