آزادی
ماهیان را
تشنه فریاد لبان سفر سبز زمان را
بستر نقره ملمع شدهء خواب نمیباید
آب میباید
۸ جوزا ۱۳۶۳ لوگر
با اسپم
برهنه سمُ
بر آستان کوچه آهنگران پیر
شب را کنار کورهء خاموش و سرد شان
قطره قطره گریستم
آنشب گزار آخرم از سنگلاخ بود
اما
یک نعلساز
خواب به این آرزو نکشُت.
۶ قوس ۱۳۶۳ کابل
نه گفتن
از تو ای دوزخ تنگ!
درهء آتش و عشق و ایمان!
دو فرآوردهء انسان شدن آموخته ام
عشق تسلیم نکردن!
هنر نه گفتن!
۷ ثور ۱۳۶۳ لوگر
ازمجموعهی تنها ولی همیشه قهار عاصی
|