هرات یکی از مراکز باستانی تمدن، آریانا، خراسان و افغانستان امروزه بشمار
میرود. این ولایت سدهها اهمیت اقتصادی، فرهنگی و دولتی داشته و هنوز هم
دارد. چنانچه در تاریخنامه هرات تألیف سیف بن محمد هروی به نقل از اصطخری
آمده است: «هرات انبار امتعه و کالای تجارتی ایران به خراسان است.»
نام عرفا، دانشمندان و دولتمداران مشهوری چون
سلطان حسین بایقرا ، خواجه عبدالله انصاری ، ملکه گوهر شاد،
علیشیر نوایی، مولانا عبدالرحمان جامی، مولانا واعظ کاشفی ، استاد کمال
الدین بهزاد و فرهیخته گان دیگر با نام هرات گره خورده اند.
برعلاوه نخستین شعر بجا ماندهء فارسی- دری نیز از حنظلهء
بادغیسی- زادهء بادغیس از توابع گذشته همین خطهء پرافتخار است. چنانچه
دونمونهء شعر بجا مانده ازو چنین اند:
مهتری گر بکام شیر در است شو خطر کن
زکام شیربجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه یا چو
مردانت مرگ رویاروی
ویا:
یارم سپند
اگرچه برآتش همی فگند ازبهر چشم تا نرسد
مر ورا گزند
اورا
سپند و آتش ناید
همی بکار باروی همچو آتش و با خال او سپند
هرات ازنگاه مساحت و بزرگی یکی از ولایات مهم افغانستان بشمار رفته و پس از
هلمند پهناورترین استان افغانستان شمرده میشود. این ولایت دارای 15 واحد
اداری بوده و لوی ولسوالی شیندند بزرگترین و پس از شهر هرات مهم ترین واحد
اداری آنجا پنداشته میشود. شیندند امروز که در گذشته ها بنام سبزوار یا
اسفزاریاد میشد، یکی از جاهای تاریخی افغانستان امروز و خراسان گذشته
پنداشته میشود. مرکز این ولسوالی شهر
شیندند
است. از نگاه نفوس و پهنا سبزوار یا شیندند، بزرگترین ولسوالی افغانستان
(لوی ولسوالی) است.
هرات در زمانهای گونه گون گاه وابسته به شاهان ایران باستان، خراسان
(منجمله بخارا، بلخ غزنه ، فارس بوده و گاه خود پایتخت و مرکز دولت و امارت
پنداشته میشده است.
مونت استوارت الفنستون، پژوهشگر، سیاح، ایدیولوگ و سیاستگذار انگلیس که در
آغاز قرن 19 مشغول جمعآوری اطلاعات پیرامون کابل شاهان (که در آنزمان هنوز
بنام امارت خراسان یاد میشد) بود، در کتابش بنام «افغانان، جای فرهنگ- نژاد
» (که پسانها بنام گذارش سلطنت کابل نشر شد)، مینویسد: «همهء قلمروسلطنت
به بیست وهفت ولایت و یا ناحیه تقسیم شده است؛...
هیجده شهر حاکم نشین عبارتند از:
هرات، فراه،
قندهار، غزنی، کابل، بامیان و غوربند، جلال آباد، لغمان، پیشاور، دیرهء
اسماعیل خان، دیرهء غازی خان، شکارپور، سیوی، چِچ هزاره، لیل و ملتان.»
«نه بخش دیگر از سرزمینهای قبایل افغان تشکیل شده است. برای هریک حاکمی
درانی تعیین شده که سردار خوانده میشود وهیچ وقت در محل حکومتش مقیم
نیست....
این حکومتها عبارتند از: حکومت غلزی مشتمل بر بخشهای افغان نشینِ
لغمان و جلال آباد، حکومت صافی و تگاو، حکومت بنگش به شمول
جاجی و توری، حکومت دامان به شمول مَروَت و جاهای دیگر تا بنو و دور،
حکومت کدهء چخانسور و کشک گندمی در حدود سیستان، حکومت غورات
(هزاره جات)، حکومت سیابند (ایماق)، حکومت اسفزار یا سبزوار
نزدیک فراه، حکومت انارده و پشت کوه».
تا نیمهء قرن نزدهم هرات تحت ادارهء وزیر یارمحمد خان الکوزایی
(ظهیرالدوله) قرار داشته، از نوعی خودمختاری برخوردار بوده و عملاً در تحت
حمایه شاه ایران ناصرالدین شاه قاجار قرار داشت.
مگر انگلیسها با هراس از نفوذ ایران و همچنان از نزدیکی روسیه بمرزهایشان
معاهداتی را در سالهای 1853- 1857 برایران تحمیل نمودند، که طی آنها اشاه
فارس عملاً از مداخله در امور داخلی هرات باید خودداری میکرد.
مگر شاه قاجار به مداخلهء صریح و گاه غیر مستقیم در امور هرات ادامه داد،
تا اینکه هرات شامل سبزوار و مناطق دیگر آن توسط لشکر امیردوست محمد خان در
سال 1861 تسخیر شد و جزء سلطنت کابل شد.
شیندند تا گذشته های نزدیک (سال 1318 خورشیدی مطابق 1939
ترسایی) به نام سبزوار مسمی بود.
در کتاب عین
الوقایع (ص. 51) در مورد سبزوار و فتح آن چنین امده است: «یارمحمد خان ظهیر
الدوله حکمران هرات که فتح لاش و جوین را نموده بود، ناخوش شده عزم مراجعت
کرد و از راه سبزوار متوجه هرات بود که ناخوشی او سخت شده وفات یافت...»
همچنان در اسناد دولتی بعدی این شهر و ناحیه به نام سبزوار آمده است. این
نام را خارجیانی که در قرن بیستم از هرات دیدن کرده اند، نیز ثبت نموده
اند. چنانچه انجینیر هالندی ادریانوس فان لوتسنبورگ ماس، رییس پروژه راه
آهن آلمان در افغانستان که برای سروی خط آهن پلان شدهء سراسری افغانستان در
واپسین روزهای سلطنت شاه امان الله از کابل به لوگر،
غزنی، زابل، قندهار، هلمند، فراه و هرات (منجمله سبزوار، ادرسکن و کشک در
مرز ترکمنستان شوروی) رفته و نقشهء اولیهء راه آهن را طرح نموده بود، نام
این ولسوالی را سه بار سبزوار مینویسد.
ظاهراً نفوس سبزوار (شیندند) سالهای دراز از پارسی زبانان (تاجیکان،
هزارهها، تیموریها و ایماقها) متشکل بوده که بتدریج با قدرت گرفتن،
هوتکیان، ابدالیان و سپس محمد زاییان بخش قابل ملاحظهء هزارهها (بربریها)
بویژه هنگام سرکوب همگانی (پوگروم)
امیر عبدالرحمان خان از موطن شان در نواحی مرزی با فارس منجمله سبزوار به
ایران فرار کرده و در نقاط مرزی آنکشور جابجا شدند.
البته
تخلیهء مناطق مرزی هرات با جابجایی مردمان پشتون که اکثراً بیزمین و یا
کوچی بودند با خشونت از طرف دولتهای وقت (از امیر عبالرحمان ببعد، بویژه در
رژیم نادرشاه و حکوت سردار محمد هاشم خان) عملی شد.
این سرکوب با خشونت زبانی و فرهنگی نیز همراه بوده و کلمات و نامهای پشتو
جای واژههای کهن پارسی و ترکی را گرفتند. چنانچه در هرات نامهای تورغندی
(ظاهراً بجای قره تیپه) و شیندند (بجای سبزوار) با اسمایی چون پشتون زرغون
و پل پشتون مروج شدند. البته این سیاست اقتصادی، بشری (دموگرافیکی) حکومات
افغانستان با تبعیض زبانی و قومی همراه بود.
بقول میر محمد صدیق فرهنگ «در دورهء پادشاهی محمد نادر شاه محمد گل خان
مومند، وزیر داخله تحریکاتی را در جهت تعمیم زبان پشتو و طرد زبان دری نه
تنها از دوایر دولت بلکه از مؤسسات تعلیمی و حتی خانه و بازار آغاز کرد...
محمد هاشم خان در مرحلهء اول با این اقدامات نظر مساعد نداشت، اما پس از
آنکه در سال 1932 هیتلر رهبر حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان زمام قدرت را در
دست گرفت و به تبلیغ نظریه برتری نژادی پرداخت، یکعده شخصیتهای دولتی
افغانستان از جمله محمد داوود خان و محمد نعیم خان برادر زادگان محمد هاشم
خان و عبدالمجید خان
رییس بانک ملی به نظر مذکور گرویده تبلیغات همانندی را در افغانستان روی
دست گرفتند. آنها نظر محمد گل
را دربارهء تعمیم زبان پشتو و طرد سایر زبانها ازخود نموده، پس از انکه آن
را با آب و تاب هیتلری جلا و صیقل دادند، به عنوان سیاست جدید فرهنگی در
محل تطبیق گذاشتند. این وقتی بود که در سطح بین المللی آلمان نازی به اوج
قدرت رسیده و دورنمای پیروزی نهایی و حتمی آن، عناصر زوگو و فاشیست مزاج را
درهمه جا بسوی خود جلب میکرد. در افغانستان قدم اول در این راه توسط فرمانی
برداشته شد که در شماره 12 حوت سال 1315 مرادف با 3 مارس 1937 میلادی راجع
به زبان پشتو در جریدهء «اصلاح» نشر شد...»
در این فرمان شاهی عنوانی سردار شاه ولیخان وکیل صدراعظم ازجمله چنین آمده
بود:
«چون در مملکت عزیز ما از طرفی زبان فارسی مورد احتیاج بوده و از جانب دیگر
به علت اینکه قسمت بزرگ ملت ما به لسان افغانی متکلم و مأمورین علی الاکثر
به سبب ندانستن زبان پشتو دچار مشکل میشود، لهذا برای رفع زیان این نقیصه و
تسهیل معاملات رسمی و اداری، اراده فرموده ایم همچنان که زبان فارسی در
داخل افغانستان زبان تدریس و کتابت است در ترویج و احیای لسان افغانی
هم سعی به عمل آمده و از همه اول مأمورین دولت این زبان ملی را بیاموزند...
شما به وزارتها و نایب الحکومتی ها... امر بدهید که مأمورین لشکری و کشوری
مربوط خود را مکلف نمایند در مدت سه سال لسان افغانی را آموخته و در محاوره
مورد استفاده قرار بدهند...»
مگر چون این برنامه ازبالا، بیجا و جبری بود نتیجه لازم را نداد، بنابراین
دولت آنها را چندین بار تمدید کرده و در نهایت «کورس پشتو یکی از مؤسسات
بیهوده اما ضروری و دایمی ادارات کشور گردید. در اینجا ناگهان دستور داده
شد که تدریس در سراسر کشور از فارسی به پشتو تحویل شود...»
بقول فرهنگ «... بدون مبالغه می توان گفت که در اثر آن، معارف افغانستان
برای دهها سال عقب افتاد و جوانان غیر پشتو زبان از دستیابی به گنجینه ادب
دری و فارسی که رکن عمده فرهنگشان بود، بطور قهری محروم ساخته شدند و ای
بسا که بیسواد بار آمدند. از نظر اقتصادی دهها میلیون ساعت کار مأمورین و
صدها میلیون ساعت کار مراجعین ضایع شد، بدون آنکه منظوری که ظاهراً این
برنامه بر آن بنیاد یافته بود، تأمین شده باشد.
همزمان با برنامه تعمیم جبری زبان پشتو، اجرآتی هم در زیر نظر وزیر معارف
درجهت تبلیغ ایدئولوژی ناسیونالیستی نژادی همانند ایدئولوژی حزب نازی در
آلمان روی دست گرفته شد و سعی بعمل آمد که تاریخ افغانستان هم بر اساس
نظریه مذکور تدوین و تدریس شود. اصطلاحات نژاد پاک آرین و قوم شریف آریایی
و امثال آن مد روز گردید و نویسندگان تشویق شدند تا آثاری مبنی بر برتری
نژاد مذکور و ارتباط بعضی از اقوام افغانستان به آن نگارش دهند.»
چنانچه علامه حبیبی یکی از دانشمندان برجسته افغانستان در راستای حمایت و
تحریک پشتونها و زبان پشتو شعر زیر را بفارسی! سروده در آن از خشونت
و کشتار برای ملت سازی و دولتسازی پشتونها چنین دفاع کرد :
قـــوم مـــن! ای تــوده
والا نـــژاد
وی نيـــاکان غـيــورت مـــرد و راد
با تـــو دارم گفتـگـــوی محـــرمی
تا ز اســـرار حــيات آگاه شـــوی
بشـنوای پشــتون باصـدق و صفا
حـافـظ کهســـار و قلـب آســــيا
گـر بـــزرگی خــواهی و آزادگـی
يا چـو اســـلاف غيــورت زندگـی
اولاً پشــــتو زبانــت زنــده ســـاز
هم براين شـــالوده کاخـت برفراز
تاتوانی تکــــيه بر شمشـــير کن
قصـــر ملــت را بر آن تعمـــير کن
و این درحالی بود که نه ظاهرشاه، نه کاکاهایش و نه داوود و خان و نعیم خان
پشتو را بلد بودند.
در اینجا بجاست که از خدمات نایب سالار عبدالرحیم خان کوهستانی (صافی) که
مدت مدیدی را از سال 1928- تا 1934 بحیث والی و رییس تنظیمیهء هرات فعالیت
کرده و بویژه نقش وطنپرستانه اش را در تدقیق مرزهای دولتی با ایران بازی
نمود، یاد کرد. او نمونه یی از درایت، شجاعت و کفایت یک دولتمرد بود که در
فعالیتهایش منافع مردم (منجمله مردم هرات و منطقه) جای والایی داشتند. ولی
شوربختانه که او پسانها بکابل خواسته شده و سپس توسط هاشم خان زندانی شد.
نام شیندند از سال 1930 م. برابر به 1309 خورشیدی از بالا از سوی حکومت
مرکزی تحمیل و تبلیغ میشده است. چنانچه در مجله شماره 14 آیینه شوری از
دوره اول تا نهم (1310- 1336 شمسی) در صفحه 22، درمیان لست وکلای دوره اول
شورای ملی سال 1310- 1312، نام حاجی ملا شیرین بحیث وکیل سبزوار آمده است.
در حالیکه در تقسیمات سهمیه ولسوالیها و حکومتداریهای دولت مرکزی نام آن
شیندند نوشته شده با سهمیهء یک وکیل در شورای ملی.
در همین مجله در جمله وکیلان دوره دوم شورای ملی (سالهای 1313، 1314، 1315)
نام محمد سرورخان بحیث وکیل سبزوار آمده است.
همچنان در لست دوره سوم شورای ملی (1316 تا 1318 خ.) احمد جانخان بحیث وکیل
سبزوار درج شده است.
مگر در احصاییه وکلای دوره چهارم شورای ملی 1319- 1322 خورشیدی مطابق 1940-
1943 میلادی، محمد حلیم بحیث نماینده (وکیل) مردم شیندند تذکر رفته است.
و پس از اینسال این نام رسماً جای سبزوار را گرفته و بحیث یک واحد اداری
شامل هرات و پسانها فراه و سپس باز هرات شناخته شده است.
در سالهای جنگ دوم جهانی افغانستان مورد توجه جدی آلمان نازی، جاپان
میلیتاریستی و ایتالیای فاشیستی قرار گرفت. دولتهای آلمان، ایتالیا و جاپان
سخت تلاش داشتند تا با نفوذ در دستگاههای دولتی افغانستان، این کشور را به
جبهه دفاع از آلمان و متحدانش برضد بریتانیا و اتحادشوروی کشانده و شورشها
را در میان قبایل پشتون و بلوچ در هند برتانوی برعلیه انگلستان براه
اندازند. در پهلوی تبلیغات گستردهء تبعیض نژادی و برتری قومی پشتونها
جواسیس بیگانه یک شبکهء گستردهء جاسوسی را در افغانستان (از طریق
سفارتهایشان) نیز هدایت میکردند. برخی از اعضای خاندان شاهی که تاچند دهه
پیش داد از منشأ یهودی شان میزدند، تغییر موضع داده و پیشقراول مشی آریایی
بودن پشتونها شدند که در آن نقشِ پروپاگندهای آلمانها خیلی برجسته بود.
برمبنای اطلاعات منابع استخباراتی شوروی رییس شبکهء اجنتوری آلمان شخصی
بنام «راسموس» بوده و خانهء وی به محل ملاقاتهای مستمر افراد بالارتبه و
سردمداران حکومت تبدیل شده بود. در بین این افراد کسانی چون: جنرال «مصطفی
خان» رییس بخش عملیات (اوپراسیون) اردو، «محمد انور خان» رییس استخبارات
(کشف)، «سراج الدین خان» رییس بخش عملیات وزارت حربیه، «محمد غوث خان»،
رییس کمیسون تحقیق و بازرسی (تفتیش) وزارت حربیه، «سلطان احمد خان»
قوماندان بخش سواره نظام اردو، «حسین خان» رییس کورس عالی افسران و....
بچشم میخوردند. «شاه محمود خان» وزیر حربیهء افغانستان نیز گاهی از مهمانان
«راسموس» بود. باید خاطرنشان کرد که شخص «هاشم خان» صدراعظم افغانستان،
«نعیم خان» معاون صدارت عظمی و «داوود خان» فرمانده قول اردوی مرکزی در
همآهنگی با آلمانها موضع ضد شوروی و ضد انگلیسی داشتند.
مگر شکست آلمان فاشیستی و متحدانش در جنگ دوم جهانی که به پیروزی و
نیرومندی اتحاد شوروی، ایالات متحده و متحدانشان انجامید، ضربهء بزرگی را
به عظمت طلبان و قوم گرایان افغانستان نیز وارد کرده و باعث تغییر تدریجی
مشی حکومت افغانستان شد. چنانچه سردار محمد داوود که شخص جاه طلب و
پراگماتیستی بود، با حمایت عبدالمجید زابلی وغیره مواضعش را بتدریج با
شورویها نزدیک ساخت. چنانچه «پس از نبرد استالینگراد محمد داوود نخستین بار
از سفارت شوروی بازدید کرد، گرچه صدراعظم محمد هاشم اینکار را پیشتر انجام
داده بود.»
مگر سرکوب دگر اندیشان و تضییقات برای فارسی زبانان و ترکتباران کماکان در
دورههای صدارت سرداران هاشم خان، شاه محمود خان و محمد داوود خان ادامه
یافت. در دورههای صدارت برادران هاشم- شاه محمود، افغانستان همچنان یکی از
فقیر ترین کشورههای جهان بوده و از دموکراسی واقعی برخوردار نبود. و این
درحالی بود که شاه محمود خان صدراعظم در آنزمان یکی از سرمایه داران بزرگ
بوده و سرمایه هایش به 2 ملیارد افغانی میرسید.
بقول اکادمیسین سلیمان لایق سردار محمد داوود نفرت جدیی در برابر هزارهها
داشت، که به پندار خودم ناشی از تبلیغ و تفکر سیاست تبعیضی عبدالرحمان خانی
و بویژه بعد علت قتل محمد نادر شاه کاکایش بدست عبدالخالق هزاره بود. او که
پس از قتل پدرش سردارمحمد عزیز خان بدست سید کمال در برلین از روشنفکران
طرفدار امان الله نیز سخت نفرت و هراس داشت، باوجود ترقی پسندی اش از
دموکراسی و آزادی بیان نیز بد میبرد.
چنانچه نقش مهم را در ایجاد زیر ساختارهای اقتصادی افغانستان برنامه های
پنجساله داوود خان (1953- 1963) بازی کردند. در همین سالها برخی، جادهها
ومیدانهای هوایی منجمله قرارگاههای هوایی شیندند و بگرام بکمک شورویها
ساخته شدند.
مگر سیاست اقتصادی و اجتماعی سردار محمدداوود خان باوجود ارزش آن برای
انکشاف افغانستان با عظمت طلبی و برتری جویی قومی از جانب حکومت پیش برده
میشد. چنانچه در لویه جرگه 1955 روی موضوع پشتونستان این مسأله با جدیت
هویدا شد. «... در جریان مذاکرات رییس مجلس (محمد گلخان مومند) بر
عبدالمجید خان وزیر معارف به عنوان اینکه پشتو نمیداند، اعتراض نمود و یک
بار دیگر مسأله زبان را با ادعای برتری یک زبان بر سایر زبانها مطرح ساخته
و احساس تبعیض و تفرقه را تحریک نمود. در نتیجه این اقدام حکومت عبدالمجید
خان را از کابینه اخراج نموده و به عنوان سفیر به جاپان فرستاد.
بهر حال اوضاع و شرایط کشور در اواخر دهه پنجاه و شصت میلادی بکلی تغییر
کرده و در سال 1963 با استعفای محمد داوودخان از پست صدارت، برگ نوینی در
سیستم حکومتداری افغانستان و بویژه گسترش دموکراسی بمیان آمد، که تصویب
قانون اساسی 1965 م. (1343 خورشیدی) نمونه گویای قانونگذاری مدرن و
دموکراتیک در افغانستان است. مگر مسأله زبان ملی و دولتی با طرح قانون
اساسی کشور دوباره به موضوع داغ روز تبدیل شد. دولت برای اینکه گامی در جهت
بیگانه نشان دادن و ساختن زبان فارسی افغانستان بردارد، نام دیگر ادبی و
تاریخی این زبان یعنی دری را برگزیده و آنرا رسمی ساخت. در حالیکه از همان
آغاز تا کنون مردم عادی و بویژه پشتو زبانان کشور دری زبانان مملکت را
پارسیوان و یا فارسی زبان میگویند. و زبان دری مانن...... است.
بهر حال چنانکه پیشتر آمد، جریان طرح قانون اساسی با مخالفتهایی جدیی نیز
همراه بود که مسأله زبان دری یکی از مادههای آن پنداشته میشد. چنانچه «گروه
مرکب از ناسیونالیستهای قومی که با رسمی شدن دوبارهء زبان دری و مواد مربوط
به مساوات افراد دربرابر قانون مخالفت میورزیدند.»، گروه سوم را تشکیل
دادند، که «سخنگوی اصلی این گروه رشتین بود اما زابلی، عصمتی و ارشاد هم از
او پشتیبانی داشتند».
برعلاوه در جریان لویه جرگه قانون اساسی «در مسأله زبان غلام محمد فرهاد
وکیل کابل بر رسمیت زبان دری اعتراض نموده و پیشنهاد کرد که رسمیت به زبان
پشتو محدود بماند.» بالآخره پس از شور و بحث فراوان به پیشنهاد عبدالهادی
داوی، متن مسودهء قانون چنین تعدیل شدکه «ازجمله زبانهای افغانستان پشتو و
دری زبانهای رسمی می باشند».
در همین سالها بنابه پیشنهاد یکعده فرهیختگان کشور و نیاز زمان، تقسیمات
اداری کشور دوباره صورت گرفته و نامهای کهن و تاریخی به ولایات داده شدند
که از جمله نامهای جدید ولایات مانند بامیان، پروان، زابل، فراه، پکتیا (و
پسانها پکتیکا در پهلوی آن)، بغلان، جوزجان، فاریاب، تخار، بادغیس و نیمروز
مروج و رسمی شدند، مگر از احیأ نام سبزوار خبری نشد. این ولسوالی که پس از
ساختمان قرار گاه بزرگ نظامی هوایی و جاده دلارام- هرات از اهمیت بیشتری
برخوردار شده بود، گاه در تشکیل ولایت فراه و بیشترینه در تشکیل ولایت هرات
قرار داشت. مگر در حداقل از سی وپنجسال سال گذشته بدینسو شیندند یک لوی
ولسوالی در تشکیل هرات بوده است.
موضوع تقسمیات اداری و ارتقای برخی ولسوالیها به ولایت کار جدی، حساس و
باریکی است که باید حکومات و رژیمها منافع باشندگان هر دیار را در آن باید
مساویانه درنظر بگیرند. مگر ارتقای پکتیکا، خوست، نورستان، در گذشتهء دور و
بوجود آوردن ولایات پنجشیر (بویژه تقسیم بیهوده آن به ولسوالیهای دره،
آبشار و غیره) و دایکندی هیچ تأثیر مثبتی را در ارتقای سطح زندگی مردم
آنجاها ندارد، چون عاری از پروژههای عمرانی، آموزشی و اساسی عام المنفه
میباشند.
و
حال گویا نوبت تقسیم و یا ارتقای شیندند رسیده است. چندی پیش اشرف غنی رییس
جمهور افغانستان سفری به هرات داشته و در جریان ملاقات با نمایندگان مردم
شیندند ظاهراً موضوع تقسیم این ولسوالی بزرگ (لوی ولسوالی)
به دو بخش دیگر بنام های ولسوالی زیرکوه و ولسوالی ابراهیم
خیل (و خود شیندند) را
پیشکش
کرده بود که باخشم نمایندگان مردم محلی مواجه شده و درنتیجه او از ادامه
این بحث خودداری
نمود.
مردم در جریان دیدار با رییس جمهور گفتند با وجود اینکه
ولسوالی شیندند ظرفیت ارتقا به ولایت را دارد شما می خواهید آن را کوچک تر
کنید و بنام هایی نام گذاری کنید که مستقیماً نشانگر یک قوم و نژاد در این
منطقه است و باعث تشدید اختلافهای قومی خواهد شد. درنتیجه دیدار رییس جمهور
بدون فیصله نهایی پایان یافت و مردم محل مجلس را به رسم اعتراض ترک کردند.
شوربختانه که مشکل اکثر رهبران و دولتمداران افغانستان در
گذشته و اکنون با خودرایی و قرار دادن خویش در جایگاه زیردستان و نهادهای
پایینی مشغول بوده اند، میباشد. در حالیکه رهبران کشور، بویژه رییس جمهور
غنی و عبدالله رییس باصطلاح اجرایی باید به بهبود کار و فعالیت ساختارها و
مسوولان پایینتر از خود بیاندیشند و نه اینکه گاه نقش قاضی القضات، گاه
مدعی العموم و گاه وزیر و رییس منجمله نقش زندانبان و رییس شفاخانه را بازی
کنند، که همه بی نتیجه بوده و تاحال هیچ دردی را دوا نکرده و هیچ پرونده
یی را حل نکرده است.
و اگر قرار چنین باشد که هرات باستان تقسیم شده و شیندند به
ولایت ارتقا کند، باید نام تاریخی و زیبای سبزوار به آن برگردانده شود!
****
داکتر خلیل وداد،کابل- لاهه مارچ- جون 2015.
عکسها و فوتوکاپیها:
-
عکس انجینیر هالندی ادریانوس فان لوتسنبورگ ماس رییس پروژه
راه آهن افغانستان، در سال 1928 در افغانستان.
-
کارت ویزیت انجینیر هالندی ادریانوس فان لوتسنبورگ ماس رییس
پروژه راه آهن افغانستان، در سال 1928 در افغانستان.
-
عکس منارههای هرات و مقبره گوهر شاد بیگ در هرات، گرفته شده
توسط ادریانوس فان لوتسنبورگ ماس، که در آرشیف ملی هالند حفظ شده و کاپی آن
در اختیارم است.
-
کاپی نامهء مورخ فبروری 1928 مهندس هالندی از قندهار به
دوستش که در آرشیف ملی هالند حفظ شده و کاپی آن در اختیارم است.
-
مجله آیینه شوری
شماره 14 از دوره اول تا نهم (1310- 1336 شمسی) جلد اول، 1386 هجری شمسی.
|