کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

محمد رضا محمدی

    

 
افغانستان
غزل مباهله

 

 

 

افغانستان
غزل مباهله
در ادامه فرمایشات استاد شمشیر زنان بر علیه شاعران و البته نه سگ بازان و بچه بازان و آدم کشان و رشوه خوران و ازین قبیل که لعنته الله علی الکاذبین
رسوایی روزی است پریشانی ما را
کز پرده شب می کشد عریانی ما را
هر گاو طلا آمده ما سجده نمودیم
داغ است اگر این همه پیشانی ما را

شیطان و خدا منکر مایند به یک وضع
هیهات مسلمانی شیطانی ما را
یک قرن شد و هیچ نشد برده فروشی
از چاه خرد یوسف زندانی ما را
گوساله چرا حاکم این قوم نباشد؟
تا دیو زده موسی عمرانی ما را
...
خون با تب دین می چکد از زندگی ما
از ما بستانید مسلمانی ما را

زندگی
این دفعه مست و مخفی و جادوگر آمده است
شیطان شده بداخل جانم در آمده است
این دفعه من گریخته ام در به در ولی
او هر کجا منم ز من اول تر آمده است
در قهوه خانه مشتری ماه می شوم
پیش از من او به صورت خدمتگر آمده است
در مدرسه مدیر شده در اداره میز
در کوچه پاسبان شده درد سر آمده است
در زندگی هم حتی از من جلوتر است
قبل از من او به شکل یکی مادر آمده است
من کشته ام یکی دو نفر را چی فایده
هر دفعه او به شکل یکی دیگر آمده است
این دفعه من گریخته ام سوی دشت ها
او چشمه گشته از دل صحرا بر آمده است
او روح باغ های تمام جهان ومن
تنها گلی که از ازلش پرپر آمد ه است
او جان چشمه های تمام جهان و من
لب تشنه یی که رخ به رخ کوثر آمده است
در چشمه لخت می شوم و غرق می شوم
عمر من است او که همین جا سر آمده است
سید رضا محمدی

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۲۴۱                    سال  یــــــــــــازدهم                      جوزا         ۱۳۹۴ هجری  خورشیدی         ۰۱ جون     ۲۰۱۵