کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

قهار عاصی

    

 
قریه

 

 

سراسر قریه تابوتی ز تنهایی‌ست
تمام نقش‌های پا
گریز و وحشت و تحقیر
لب پرچال‌ها لبخند بیرنگ خدا حافظ!
درختان شهید از تشنگی
برگی نمی‌ریزند
آهنگی نمی‌ خوانند
فقط مرغابیان جوی بالا باغ می‌دانند و من میدانم و خورشید می‌داند
که دریا را چه پیش آمد
که جای آب بهر ساق‌های تشنهء دوشیزگان
در آستینش دشنه می‌آرد
دّر مسجد شکسته
بام مسجد ریخته
تنها صدای خستهء سنگردی از محراب می‌آید
زمان زندانیی فریاد های «نه!» «چرا؟» «هرگز!»
فقط مرغابیان جوی بالا باغ می‌دانند و من می‌دانم و خورشید می‌داند
که فردا از گریبان همین یاس آستان زائیده خواهد شد

 

 

لوگر - ۰۲/میزان/۱۳۶۳

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۲۴۰                     سال  یــــــــــــازدهم                      ثـــــور/جوزا         ۱۳۹۴ هجری  خورشیدی         ۱۶  مَی     ۲۰۱۵