فرصت نشد که با تو کمی گفتگو کنم
باران اشک های خودم را سبو کنم
رفتی ولی به ذهن و دل من نشسته ای
با خویش خاطرات ترا زیر و رو کنم
بفرست نامه ای و دلم شاد کن دمی
شاید که عطر دست تو از نامه بو کنم
شب ها که چشم تو به رخ ماه بنگرد
در آسمان، نگاه ترا جستجو کنم
رفتی و نیستی که ز صبح تا به پای شب
هرقصه را چگونه بتو مو بمو کنم
قسمت نبود با تو سر آرم جوانی ام
عمر دگر کنار تو من آرزو کنم
م.ا.ع
۲۰۱۵/۰۵/۱۱ |