شنیدن خبر بیماری خانم خورشید عطایی ، تعجبم را سخت
برانگیخت و اندوهگینم ساخت . باورم نمی شد که خورشید به این زودی زمینگیر
شود و از فعالیت های اجتماعی و فرهنگی فاصله بگیرد ، که امید است هرگز چنین
نشود و بار دیگر قامت راست کند و تلاش هایش را از سر آغاز کند .
با دلهره و ناراحتی ، به منزل خانم عطایی زنگ زدم ، که از
حالش جویا شوم ، اما کسی تلفون را جواب نگفت . برای دختر نازنینش نبیله زنگ
زدم ، نبیله عزیز ضمن اینکه شماره تلفون دستی مادرش را داد گفت مادرش ،
قرار ملاقات با داکتر دارد می توانم برایش پیام بگذارم . این کار را کردم .
عصر همان روز بود که تلفون دفترم به صدا آمد : گفتم بلی !
صدای ضعیف و ناتوانی از آنسوی خط تلفون ، مرا به نام خواند
.
صدای خورشید عطایی بود که برایم خیلی تکاندهنده بود . صدایی
که گویی از فاصله های بسی دور به سختی بگوشم می رسید . صدایی که شکسته بود
و کلمات کنده کنده و نفسگیر از حنجره اش بیرون می شد . صدایی که همیشه رسا
و پر انرژی بود اما چنین ناتوان بگوش می رسید . جز از چند لحظه زودگذر و
کوتاه ، بیشتر نتوانسم با خورشید حرف بزنم .عقده بیخ گلویم را فشرد . گوشی
را گذاشتم و سوالی بزرگتر از گنجایش جان ، در ذهنم نقش بست . چرا پروانه
های رنگین کمان چمنستان سرزمین من ، زود از پرپر زدن می مانند ؟ چرا
پرندگان خوش الحان ، صدای ترانه های شان کوتاه ست؟
در حالیکه دو سه جلد مجموعه شعر ، از شاعران مختلف را،
زیر بغلم زده بودم با دو تن از دوستانم ، ناجیه طبیبی و سیمااحمر ، راهی
شفاخانه یی شدیم که خانم خورشید در آن بستری بود .
خورشید عطایی ، زنی است افراشته قامت ، بلند بالا ،
استوارو زیبا. زیبایی و طروات اش در دوران جوانی ، زبان زد عام و خاص بود .
خورشید عطایی ، از چهره های شناخته شده و فعال در جامعه
ماست . کمتر کسی در کمونیتی ما ، با نام او نا آشناست .
فرهنگیان داخل و خارج از افغانستان ، با نام و اشعار او
آشنایی دارند . اشتراک منظم و مرتب او در محافل فرهنگی و ادبی ، شعر خوانی
و مقاله خوانی ها و نشر مجموعه های شعریش از شمارخاطره هایی ست که در حافظه
کمونیتی ما ماندگار و پا بر جاست.
زندگی خورشید عطایی ، فراز ها و نشیب های زیادی را طی کرده
است . وی در کوران زندگی شخصی و خانوادگی ، سرد و گرم زیاد را چشیده است .
فوران سختی ها و رنج های دراز مدت و بیکران ، چه بسا در کمین او بودند تا
سیر زندگی اش را بسوی یاس و نا امیدی سوق بدهند ، اما مقاومت و ایستایی بی
بدیل وی در برابر این همه ناملایمات باعث گردید که این زن خردمند نه از
دریچه بدبینی ، بلکه خوشبـــــینانه بسوی زندگی لبخند بزند و سخت سر و پا
برجا ، با رنجها و اندوه هایش مبارزه نماید .
وی از آوان جوانی ، تنهایی و تنها زیستن را به سختی تجربه
کرد . وی به تنهایی زندگی کرد . به تنهایی سفر کرد و به تنهایی بار سنگین
مهاجرت را همراه با حمایت از دو کودک نوپایش ، تحمل نمود .
خورشید بر علاوه اینکه زن فرهنگی ، قلم بدست و شاعر است ،
فعال اجتماعی و مددگار زنان بیوه و یتیمان در داخل افغانستان نیزمی باشد .
سفر های او در داخل افغانستان ، با تلاش های فراوانی همراه بوده است که
قابلیت ارجگذاری و سپاس را دارد.
چند سال قبل وی در حالیکه از بیماری طاقت فرسایی رنج می
برده و هنوز گوشت تنش از اثر تیغ جراح شفا نیافته بود که بسوی افغانستان
سفر می کند. در آن سال ، خورشید ، با شهامت تمام ، جان و تن پر دردش را ،
فراموش می کند تا اندکی به درد بی درمان بیوه زنان و یتیمان وطنش مرهم
گذارد .
تاسیس مکتب برای کودکان یتیم ، کمک های خیریه ، فراهم آوری
خوراک و پوشاک برای زنان بیوه در دهات و روستای اطراف کابل از کار های
برازنده ایست که انجام داده و تاکنون انجام می دهد.
خودش در این زمینه چنین می گوید : ( در شهر هایی چون کابل
و مزارشریف ، قندهار ، جلال آباد و هرات جمعیت مردم بیش از حد است و
دفاتر دولتی و موسسات خارجی نیز بیشتر در همین شهر ها متمرکز اند پس به
همان پیمانه برای مردم کار و کاسبی نیز وجود دارد . اگر در شهر های بزرگ
زنان و یا کودکان و ریش سفیدان دست به گدایی می زنند ، سر انجام کسانی پیدا
می شوند که برای این گدایان پولی و یا سکه یی بدهند ، اما گدایی در دهات و
روستا اگر امر نا ممکن نیست اما فقر و نیازمندی بیش از حد قابل دید است .
پس بهتر است تا کمک های خیریه بیشتر به زنان و کودکان دهات صورت بگیرد تا
نیازمندان روستایی نیز سهمی برده باشند.
من اساس کار های خیریه ام را بر همین مبنا گذاشته ام . از
همان ابتدا ، تا حد توان و امکاناتم تلاش نمودم که روستاها و دهات را کمک و
یاری برسانم . کودک روستایی ، کمتر از کمک های خیریه مستفید می شود . کمتر
از این طریق به حمایتی دست می یابند . کمتر برایش کتابچه و قلم فراهم می
گردد . تا جایی که من اطلاع دارم بیشتر موسسات خیریه که از سوی کشور های
جهان و انجو ها حمایت می شوند در شهر های بزرگ متمرکز اند تا در دهات و
روستا . مراجعی که این کمک ها را بایست به مستحقین آنها برسانند نصف بیشتر
این کمک را اختلاس می کنند و در بازار سیاه بفروش می رسانند . لهذا با
تجربه هایی که من از سفر هایم دارم ، حتی کودکان دهاتی که در اطراف شهر های
بزرگ موقعیت دارند از این کمک ها چندان مستفید نمی شوند چه رسد به دهات و
روستا های دور افغانستان . به همین دلیل در عده یی از روستا های دور
افغانستان ، صنف درسی کودکان در زیر سایه های درختان و یا هم آفتاب سوزان
برپا می شود . حتی آنها سقف گلینی برای درس خواندن ندارند . ))
تاسیس یتیم خانه در - قلعه چه - ( بنیی حصار کابل ) از
شمار خدماتی ست که خورشید عطایی سال های متمادی برای رشد و فعالیت و حفظ
آن زحمت کشیده است . کمک به زنان بی بضاعت و مستحق دهات اطراف کابل ، توزیع
کتابچه و قلم و آرد و روغن و برنج و دوا برای کودکان مکاتب ، از برنامه های
همیشگی و دایمی خانم عطایی بود که هیچ زمانی از انجام آن غفلت نکرد .
وی در بخشی از سخنانش چنین گفت :
(( زمانیکه اولین عملیات را در شفاخانه گذراندم و عمل
موفقانه پایان یافت ، ناچار بودم که مدتی زیر نظر دوکتور معالجم باشم .
روزی دوکتور برایم گفت که دو هفته برایت تعطیلی میدهم . می توانی استراحت
کنی . من که در انتطار چنین لحظه یی بودم ، بلافاصله برایم تکت سفر به
افغانستان را تهیه کردم و برای شش روز ، افغانستان رفتم . قرار بود که در
این سفر برای یک تعداد از زنان خوراکه و برای تعدادی از کودکان مکتب ،
کتابچه و قلم برسانم . زمانیکه برگشتم دوکتور معالجم از استراحت دو هفته
رختصی ام پرسید . برایش گفتم که برای شش روز افغانستان رفته بودم . داکتر
عصبی شد و گفت : تو مگر دیوانه شده ای ؟ میخواهی خود را بکشی ؟
بسویش خندیدم و گفتم : چاره نداشتم . کودکانی منتظر من
بودند ، باید سریعا خود را به آنها می رساندم . ))
خورشید عطایی صاحب دو مجموعه شعری بنام های (( دود دل )) به
زبان دری و مجموعه (( خیالی سفر )) به زبان پشتو است . وی از دوران کودکی
و نوجوانی به شعر و ادب علاقه فراوان دارد. بیشتر زمان اشتراک او در محافل
شعرخوانی ، بدوران سال های نوباوه گی اش می رسد . وی در آن سالها ، شیفته
آفرینش شعر و دیکلمه و مشاعره بود و این آرزو روز تا روز در قلبش بزرگ و
بزرگتر شد و به شگوفه نشست .
خورشید بعد از پایان تحصیلات ، برعلاوه اینکه گوینده و نطاق
رادیو افغانستان بود ، در کتابخانه عامه کابل ، نیز کارمند و یک کتابدار
موفق بود . به همین دلیل ، وی برای تجربه اندوزی در رشته کتابداری ، مستحق
بورس یک سال تحصیلی در کشور اتحاد جماهیرشوری شد .
خورشید ، پس از چندی به کانادا مهاجرت کرد و برای سر و
سامان داد به زندگی خود و کودکانش تلاش های فراوان کرد .
خورشید عطایی ، زن متواضع ، کم سخن و بی مدعاست . از شهرت
طلبی بیزاراست . جز دو دختر جوانش که به مادر خود عشق می ورزند و در سال
های بیماری مادر ، از هیچ کوششی برای بهبودی مادر دریغ نکرده اند ، دیگر
کسی در اطرافش دیده نمی شود . اما همت و مقاومت خورشید ، در برابر مشکلات
بلند تر از قله های هندوکش است . با آنکه روی بستر بیمارستانی در تورنتو
افتاده ، کبوتر خیالش در آسمان های کابل بال و پر می کشد و رویا ها و
آرزوهایش جز مهرورزی و همدلی با کودکان یتیم وطنش ، چیز دیگری نیست .
تصمیم دارد با برخاستن از بستر، بار دیگر بسوی کابل پرواز
کند تا دنباله برنامه های خود را اجرا و به عمل آورد .
هم اکنون صدای گام های خورشید را در جاده های کابل می شنوم
که هاله یی امید ها ، لبخند ها و شادی کودکان و زنان روستا های اطراف کابل
، در گردا گردش ، موج می زند .
پایان
|