ظهور یک چالش
قتل فجیع "فرخند" یک تکان ذهنی ـ روانی برای مردم افغانستان بود. پس از این
حادثه، بسیاری در مورد فرهنگ، آموزه های دینی، نقش روحانیت، ارزش های
اجتماعی و مناسبات جنسیتی حاکم بر تاریخ و جامعه ی افغانستان
به صورت جدی درنگ نمودند و پرسش ها و نقدهای احساسی و عاطفی و چالش
برانگیزی را مطرح نمودند.
آنچه در این میان بیش از همه مورد توجه و پرسش قرار می گیرد نقش روحانیت و
آموزه های دینی و تأثیر القائات روانی آن ها در مشروعیت بخشیدن به باورهای
زن ستیزانه و تأثیر آموزش های آنان در تقویت پتانسیل نیرومند خشونت اجتماعی
می باشد.
نسبت دادن قتل فرخنده به تحریک یک ملای تعویذ ده و سپس حمایت بی درنگ و یا
توجیه دینی این حادثه از جانب گروهی از روحانیون شناخته شده از یکسو و موج
گسترده ی بیزاری از این جنایت و مخالفت های مدنی از سوی دیگر، ظهور یک چالش
جدی را در مناسبات اجتماعی ـ فرهنگی جامعه نمایان ساخت.
چند روز پس از حادثه ی قتل رخنده، گروهی از روحانیون در کابل، ضمن برگزاری
تظاهرات، به دولت افغانستان هشدار دادند که اگر فعالیت نهادهای مدنی را
متوقف نکنند، با خشم و قیام مردمی مواجه خواهد شد. این نوع تهدید، از یک
طرف نشان دهنده ی اعتماد به نفس عمیق و آگاهی این گروه از قدرت و نفوذ
اجتماعی خویش می باشد و از جانب دیگر بیانگر ظهور یک قدرت جدید و رقیب به
نام "جامعه مدنی" است که نقش و جایگاه روحانیت را به چالش می کشد.
بنابراین، تعامل روحانیت و نهادهای مدنی را باید در حوزه ی "مناسبات قدرت"
مورد بحث قرار دهیم. براساس این رویکرد، انگیزه ی اساسی روحانیت با فعالیت
های مدنی ناشی از خطری است که با آگاهی اجتماعی، زنان، جوانان و قشر متوسط
جامعه به عنوان یک قدرت مستقل تبارز اجتماعی و هویت فرهنگی پیدا می کنند و
از حیطه ی نفوذ و تسلط روانی ـ اجتماعی روحانیون خارج می گردند.
روحانیت به عنوان یک نهاد
روحانیت هم به مثابه یک صنف و هم به عنوان یک طبقه ی اجتماعی پیشینه و
جایگاه مهمی در تولید الگوهای رفتاری، خلق ارزش ها و آیین های مذهبی و
ترسیم مناسبات اجتماعی داشته اند. بدین رو جایگاه، تعامل، نقش و کارکرد
سیستمی این گروه به صفت یک "نهاد" در تاریخ تحولات اجتماعی ـ فرهنگی و
سیاسی، برجسته و قابل مطالعه می باشد.
نهاد روحانیت، مهم ترین، موثرترین و قدرت مند ترین نهاد اجتماعی می باشد که
در جامعه ی به شدت سنتی و مذهبی افغانستان تا کنون رقیب مهم و قدرت مندی
نداشته است تا نقش انحصاری، قدرت فائقه و جایگاه فرادست آن را به چالش
بکشد. تسلطِ مطلقه بر اذهان و روان جامعه، نقش آموزشی و مدیریت مناسبات
اجتماعی، این نهاد را به مثابه واسطه ی قدرت سیاسی و توده ها قرار داده است
و ازهمین رو دایما به بازتولید قدرت، نفوذ و مشروعیت نهادی آن کمک کرده
است.
اوتوریته ی بلا منازع نهاد روحانیت موجب گردیده که قدرت سیاسی نیز این
نهاد را به رسمیت بشناسد و همواره و در مقاطع مختلف از نیروی قدرتمند آن،
هم بهره بگیرد و هم ضربه بخورد. دو مثالِ روشن دراین خصوص می توان ذکر
نمود: در دوره ی امیرعبدالرحمان، ملایان به توصیه ی امیر به صدور فتوا و
بسیج اجتماعی برای قتل عام هزاره ها اقدام نمودند. در دوره ی امیر امان لله
خان، "ملای لنگ" علیه اقدامات اصلاحی و نوگرایانه ی او قیام مردمی را سامان
داد.
روحانیت و منابع قدرت
روحانیون، با تکیه بر گزاره های عینی و ذهنی، دارای قدرتی هستند که می
توانند در هر رخدادی از این قدرت بهره بگیرند و بر روند جریانات سیاسی،
اجتماعی، فرهنگی و تاریخی تأثیر بگذارند. این قدرت، معطوف به منابع متعدد و
سیالی هستند که به طور مستمر بازتولید می شوند. مهمترین منابع این قدرت در
عناصر ذیل جلوه پیدا می کنند:
۱.
پایگاه اجتماعی
نفوذ گسترده ی اجتماعی و مدیریت ذهنی ـ روانی توده ها، حرف شنوی و تبیعت بی
چون وچرای جامعه ی پیرو را در پی دارد. این نفوذ، پایگاه اجتماعی مستحکمی
برای ملایان در میان مردم ایجاد کرده است که به مثابه یک سنگر در برابر
نفوذ سایر موج های فرهنگی و فکری و نهادهای اجتماعی عمل می کند.
قدرتی را که ملایان از پایگاه اجتماعی شان کمایی می کنند اعتماد به نفس،
استبداد رأی و تقویت روحی ویژه و منحصر به فردی به آن ها می بخشد که با
هرنوع رقیب از موضع فرادست، مقتدرانه و آشتی ناپذیر برخورد کنند.
علاوه براین، توانایی در بسیج اجتماعی، می تواند فدرتی را برای این گروه
ایجاد کند که در هر زمان و هر مکان به نیروی ویرانگر و فرمان بر تبدیل شود.
در اختیار داشتن این نیرو، جایگاه و پایگاه نهاد روحانیت را به یک نهاد
مقتدر و بی رقیب در عرصه ی مناسبات اجتماعی ارتقا بخشیده است.
۲.
قدرتِ بیان
تأکید بر فراگیری فصاحت و بلاغت از مهم ترین روش های نظام حوزوی شیعه و سنی
می باشد. تمرین فن بیان از همان ابتدای شروع طلبگی به مثابه یک اصل اساسی
در میان طلاب رایج است. بنابراین، طلاب عموما سخنرانان ماهری می باشند که
مخاطبان عوام ِخودرا عمیقا تحت تأثیر قرار می دهند.
فصاحت و بلاغت، از یکسو ابزار تاثیرگذاری بر نوع نگرش و آموزش توده ها می
باشد و از سوی دیگر منفذی می گردد که روان جمعی مخاطبان را تسخیر کند.
ارتباط دایمی، سیستماتیک و بصری ملایان با توده ها، زکاوت و درایت آن هارا
بر روانشناسی اجتماعی مهارت ویژه ای بخشیده است. این مهارت، به ان ها امکان
می دهد که با هیپنوتیزمِ فن بیان، بر روان اجتماعی مسلط گردد و روح جمعی را
تسخیر نماید و بدین وسیله به سادگی باورها، ارزش ها، معیارهای اخلاقی،
آرزوها و الگوی منش و رفتار فردی و گروهی مخاطبان خود را سامان بدهند.
۳.
اوتوریته ی الهیاتی:
روحانیون، خودرا وارثان پیامبران، جانشینان خداوند در زمین و مفسران قرآن
می شمارند. این نوع قرائت معرفتی از نقش و رسالت این صنف، مشروعیت و قداست
ویژه ای به حضور و عملکرد آن ها در جامعه می بخشد. به همین دلیل است که دین
داران، آن هارا واسطه ی خداوند با خود شان و وسیله ی هدایت و رحمت می
پندارند و تبعیت و الگو پذیری از آنان را امری الهیاتی و ضرورت دینی می
شمارند. الزام آور بودن این نوع بینش و گرایش، موجب گردیده که تصورِ دین
منهای روحانیت و روحانیت منهای دین، امری غیر ممکن تلقی شود.
چنین آموزه ای، این باور اعتقادی را همگانی و جزو ملزومات ایدئولوزیک ساخته
که تنها منفذ و منبع آموزش دین و اصیل ترین آموزه ی دینداری از مجرای وجود
روحانیت میسر می باشد.
۴.
گروهِ مرجع
روحانیون به دلیل نقش، تأثیر و نفوذ اجتماعی از مهمترین گروه های مرجع به
شمار می روند. وابستگی و مراجعه ی توده ها به این گروه و حضور پر رونق آن
ها در تولید فرهنگ دینی و باورهای آیینی، تصویری از صولت قدسی برای
روحانیون در جامعه ی سنتی و دین خوی افغانستان پدید آورده است.
وابستگی ذهنی و شیفتگی اجتماعی توده های دین دار به روحانیون، روند پیوسته
ای است که تاریخ تحولات فرهنگی ـ ذهنی و اجتماعی افغانستان را با رازها و
پیچیدگی های ناگشوده و نا خوانده ای درآمیخته است. این نوع وابستگی ها
معطوف به شیوه و نوع عملکردی است که روحانیون در حوزه های مختلف تبارز می
دهند:
·
حل و فصل منازعاتِ
گره گشایی معضلاتی از قبیل اختلافات خانوادگی، دعاوی مربوط به زمین و
املاک، امور قضایی و حقوقی، خصومت های خصوصی و شخصی میان افراد و تنش های
اجتماعی و معضلات منطقه ای و طایفوی از وضایف مهم و .روز مره ی روحانیون می
باشد.
·
فراتر از حریم خصوصی
نفوذ در خانه ها و خلوت شخصی افراد و گروه های مختلف اجتماعی، روحانیون را
به مثابه یک مرجع معنوی و الهام بخش، فراتر از حریم خصوصی واحدهای فردی و
گروهی، نفوذ و حضور بخشیده است.
·
رابطه ی مستقیم
تعامل اجتماعی روحانیون با گرو ههای مختلف جامعه، از نوع رابطه ی بی واسطه
و کاملا مستقیم است. سرو وکار روحانیون با مردم، شبانه روزی و در چهار فصل
می باشد. این رابطه، تمام حوزه های زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی را شامل
می گردد. به عبارت دیگر: غم، شادی، ازدواج، طلاق، مرگ و تولد از حوزه های
اساسی و ناگزیری است که روحانیون را در سرنوشت و سرشت جامعه دخیل می سازد.
·
اعتباراجتماعی
پایگاه معنوی و جایگاه دینی روحانیون، اعتبار اجتماعی گسترده ای به آن ها
بخشیده است. این اعتبار، به تقویت اعتماد و اتکای دین داران به این گروه
گردیده و پایه های نفوذ و حضور مستمر و بی رقیب شان را در میان توده ها از
استحکام و استمرار ژرفی بهره مند ساخته است.
·
نقش آموزشی
گستردگی روستاها، فقدان نظام فراگیر آموزشی، گرایشات نیرومند محافظه کارانه
ی دینی و حاکمیت مستمر ذهنیت سنتی در مناسبات اجتماعی، موجب گردیده که
روحانیون با ترویج الگوی آموزش مکتب خانه ها و مدارسب دینی به عنوان غالب
ترین و پذیرفته ترین روش آموزش در سراسر کشور، مهمترین و دیرسال ترین منبع
آموزشی به شمار آیند.
این نقش، به روحانیون امکان بخشیده که سالهای طولانی به کنترل ذهن نسل ها و
تسلط روحی و فرهنگی بر توده ها، ساخت بینش اجتماعی و الگوی دانش و رفتار
جمعی را سامان دهی نمایند.
۵.
قدرت رسانه ای
منبر، مسجد، قبرستان، مکتب خانه و تکیه خانه، مهم ترین و موثر ترین منابع
رسانه ای برای روحانیون می باشند که روند تلقین، تبلیغ و تبشیر پیام شان را
به جامعه تسهیل می سازد. تسلط روحی و تبحر روانی در جلب اعتماد توده ها و
بسیج آن ها در مسیری که خود می خواهند، از مجرای همین منابع قدرتمند میسر
می گردد که به مثابه نیروی انگیخته و اغلب ویرانگر تبلور پیدا می کند.
شکل دهی افکار عامه و ساماندهی ذهنی و رفتاری توده ها از طریق شگردهای
تبلیغی و بیانی، ازیکسو قدرت معنوی و اجتماعی نیرومندی به روحانیون بخشیده
که هیچ نیروی اجتماعی، فرهنگی، فکری و حتا سیاسی ـ نظامی قادر به مهار و
خنثا سازی آن نبوده است و از جانب دیگر، این ظرفیت و مهارت، کیش شخصیتی به
آنان داده که هر نوع مانع و مخالفت را با اوتوریته ی صنفی و نهادی خویش
منفعل و محکوم به سازش و چالش می سازد.
۶.
نفوذ سیاسی
تحولاتِ پس از ۱۳۵۷، روحانیون را در آستانه ی یک تحول و سرنوشت بی بدیل
قرار داد. حمایت بیرونی، قرارگرفتن در رأس رهبری احزاب سیاسی ـ جهادی و دست
یافتن به قدرت نظامی و مادی، آن هارا به بازیگران نیرومند صحنه های سیاسی ـ
اجتماعی و نظامی تبدیل نمود.
نفوذ و قدرت تردید ناپذیر این گروه، عرصه تازه ای برای حضور و نفوذ تعیین
کننده ی آن ها در جامعه فراهم ساخته است. به همین دلیل است که اکنون، نقش
روحانیون فراتر از کارکردهای دینی، مذهبی، آموزشی و آیینی و بلکه در مقام
رهبران سیاسی، روند قدرت سیاسی و تحولات استراتژیک را نیز تحت تأثیر قرار
می دهند.
نهادهای مدنی و منابع قدرت ساز
تحولات سیاسی ـ اجتماعی پسا طالبان، موجب پدید آمدن گفتمان جدید و بدیعی
گردید که مهمترین نشانه ی آن در هیأت "نهادهای مدنی" تبلور یافته است. این
گفتمان جدید، در جامعه ی سنتی و در فضای تحت حاکمیت نفوذ ملایان، از مباحث
و جلوه های شگفت و قابل بحث در فرایند تحولات عصر نوِ تاریخ اجتماعی ـ
فرهنگی افغانستان به شمار می آید.
نهادهای مدنی، برساخته های فضای نسبتا دمکراتیکی اند که به مثابه بخشی از
قدرت جدید در تعامل اجتماعی ـ سیاسی محسوب می شوند که تأثیرات فرهنگی و
کارـ ویژه های قابل سنجشی در طی یک ونیم دهه اخیر به نمایش گذاشته اند. این
نهادها و نیروهای مولد فعالیت های مدنی، هرچند هنوز به یک قدرت فراگیر و
تعیین کننده در مناسبات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی تبدیل نشده اند اما تأثیر
و تحول قابل تأملی در حوزه ی زندگی سیاسی ـ شهری و درمیان عناصر دانشگاهی،
زنان، نویسندگان، هنرمندان و جوانان پدیدار ساخته اند.
منابع قدرت و مشروعیت نهادهای فرهنگی ـ اجتماعی و مراجع الهام بخش فعالین
مدنی، محدود، متغییر، کم بنیه و آسیب پذیرند اما عنصر پویایی هستند که در
صورت ادامه ی فرایندهای دمکراتیک، می توانند بستر ها و گستره ی یک قدرت نرم
را برای بقا و استمرار روندهای مدنی فراهم سازند.
منابع الهام بخش و قدرت ساز نهادهای مدنی می تواند بسیار متوع و متغییر
باشد اما آنچه مایه ی استمرار فعالیت ها و استقرار نهادهای مدنی ـ دمکراتیک
در افغانستان گردیده اند می توان حداقل در چهار اصل ذیل فهرست و شرح کرد:
۱.
قانون
حمایت های قانونی، فضای نسبتا بازِسیاسی و فضای دمکراتیکِ پسا طالبانی
شرایط مناسبی را برای رشد نیروهای فعال و نهادهای مدنی در یک دهه ی اخیر
فراهم ساخته است. تمرین و آزمایش فعالیت های مدنی، شکل گیری مناسبات جدید،
تغییر الگوهای زندگی سیاسی، رشد نسل تحصیل کرده و پدید آمدن زمینه های
مناسب برای فعالیت زنان، گسترش روند شهر نشینی و توسعه ی رسانه های آزاد
ازجمله عوامل مهمی بودند که به تکوین و سازمان دهی نهادهای مدنی کمک
نمودند.
تجربه ی یک دهه فعالیت مدنی و نقش نهادهای فرهنگی، اجتماعی و مدنی در ایجاد
یک گفتمان دمکراتیک، به تحولات و دگردیسی های سیاسی ـ ذهنی و فرهنگی حد اقل
در شهرها، تأثیر مهمی برجای گذاشته است. سنجش پیامد ها و دستاوردهای این
نوع تحول و دگردیسی نشان می دهد که نهادها و فعالیت های مدنی به مثابه یک
گروه فشار، از قدرت و اثرگذاری های سیاسی، فرهنگی و ذهنی قابل توجهی
برخوردار شده و به یک اهرم نسبتا قدرتمند و حساب شدنی درتعامل اجتماعی و
سیاسی تبدیل گردیده اند.
۲.
پشتوانه ی خارجی
حضور، حمایت و آموزش نهادهای بین المللی در افغانستان، اساسی ترین عامل در
شکل گیری و تقویت نهادها و ظهور نیروهای فعال مدنی به حساب می روند. در
پرتو آموزش و مساعدت های مالی و سیاسی این نیروها، گروه های فرهنگی و
نهادهای مدنی در حوزه های مختلف زندگی اجتماعی و شهروندی دارای نقش و طرح و
جسارت برای ادامه ی فعالیت گردیده اند.
بنابراین، بخش مهمی از قدرت، نفوذ و تأثیر نهادهای مدنی وابسته به حمایت
سیاسی ـ مالی نیروهای بین المللی مستقر در افغانستان و پیوسته به ادامه ی
حضور و پشتوانه ی معنوی و سازمانی آن ها می باشد.
۳.
ابزارهای فرهنگی
مهمترین حوزه ی فعالیت مدنی و بزرگترین ابزار اثرگذاری نهادهای مدنی، توسل
جستن به رویکردهای فرهنگی می باشد. رشد توانایی های فرهنگی و ظرفیت های
آموزشی و رسانه ای، موجب گردیده که مستحکم ترین استوانه و زمینه ی فعالیت
های مدنی بر گفتمان فرهنگی و فرایند باورهای شهروندی شکل بگیرد.
بنابراین، روند استمرار و استحکام نهادها و فعالیت های مدنی به رشد فرهنگی
و توسعه ی آگاهی اجتماعی منوط است. نرخ رشد فرهنگی و بنیش اجتماعی طی یک
دهه ی اخیر، دستکم، در کلان شهرها، در حال تحول است و از مجرای همین
دگردیسی، زمینه و بستر فعالیت ها و نهادهای مدنی نیرو و انرژی گرفته است.
این که درکابل بیشترین جلوه ها و زمینه های فعالیت مدنی میسر شده است، ناشی
از تمرکز عناصر فرهنگی، حجم نیروهای دانشگاهی، حضور پر رونق رسانه های
دیداری و شنیداری، شمار روشنفکران، زنانِ فعال، جوانان و اهالی هنر و
ادبیات می باشد.
حضور پررونق فعالیت های فرهنگی و فرهنگیان، موجب جذب مخاطب و همنوایی با
نهادهای مدنی می گردد. بدین رو، قدرت و نفوذ این نیروها و پتانسیل فعالیت
های مدنی به مثابه یک نیروی قدرتمند در جامعه ی شهری افغانستان، بویژه
کابل، در مناسبات قدرت و تعامل اجتماعی ـ شهروندی تبلور یافته است.
۴.
قدرت خیابانی
استفاده از عرصه ی خیابان به عنوان یک صحنه ی سیاسی برای تأثیرگذاشتن بر
روندهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و خواسته های شهروندی و مدنی، اموزه ای
است که از رویکردهای دمکراتیک نشأت می گیرد. در افغانستان اما این رویکرد،
آزآن جا که (به جز دهه ی موسوم به دهه دمکراسی) با تجربه ی غنی، سازمان مند
و گسترده ای در نیامیخته، گاه با آشوب ها و تخریب ها همراه می گردد. با این
وجود، عرصه ی خیابان بزرگترین سکوی نمایش قدرت مدنی درسال های اخیر بوده
است.
تأثیر و فراگیری پیام این عرصه، به حدی بوده که گاه، بسیاری از سیاستمداران
و رهبران قومی نیز اوج قدرت و عظمت حضور سیاسی خودرا با بسیج های خیابانی
هواداران خویش، به رخ رقیبان شان می کشند.
نهادهای مدنی، از عرصه ی خیابان، برای بیان خواسته های شهروندی و اعتراضات
مدنی شان بیشترین سود را برده اند. این نیروها و نهادها کوشیده اند، از
پتانسیل قدرت خیابان، با روش های مدنی تحصن، اعتصاب و مظاهره، مبارزه ی
مستمر، آگانه، الهام بخش و پویایی را سازماندهی نموده و بر فرایندهای
سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دمکراتیک اثر بگذارند.
روحانیت و جامعه ی مدنی؛ الگوی چند صدایی
نهاد روحانیت، از لحاظ فکری، ذهنی و ساختار سازمانی، نهادی به شدت تمامیت
خواه و استبدادی می باشد که هیچ نوع تساهلی را با نهادهای رقیب و هیچ نوع
گفتمانی را با نهادهای ماهیتا سکولار بر نمی تابد. فلسفه ی سازمانی و هویت
فلسفی این نهاد حاکمیت مطلق بر بصیرت اجتماعی و سلطه ی آمرانه بر ذهن و
روان جمعی توده ها می باشد.
نهادهای مدنی، و روندهای دمکراتیک بزرگترین چالش برای موجودیت اجتماعی و
تمامیت استبدادی نهاد روحانیت در افغانستان به شمار می روند. رشد نهادهای
مدنی و رونق فعالیت آن ها مطمئنا در تقابل و تضاد با حوزه ی قدرت و ابهت
اتوریته روحانیون می باشد. هرچه نفوذ و حضور نهادهای مدنی بیشتر گردد به
همان میزان، دایره ی نفوذ و سلطه ی حضور روحانیون در جامعه و مناسبات
اجتماعی و فرهنگی به چالش و فرسایش دچار می گردد.
دایره و محدوده ی این نوع تقابل و خطر را می توان در محورها و گزاره های
ذیل بازسنجی نمود:
۱.
تفریقِ مخاطب
نهادهای مدنی مهم ترین رقیب برای روحانیون در جذب جوانان، نیروهای تحصیل
کرده و قشر متوسط جامعه می باشد. روحانیون، تمامی اقشار و طبقات جامعه را
در حوزه ی نفوذ خود داشته اند. هر نوع گسست در روند سلطه ی ذهنی و اشراف
اجتماعی آن ها می تواند برای تمامیت سازمانی و حاکمیت قدسی شان خطرناک تلقی
گردد.
جوانان، سربازان نیرومند و وفاداری برای تحقق آموزه های دینی و القائات
ذهنی روحانیون بشمار می آیند. آگاهی اجتماعی و رویکرد دمکرات منشانه ی این
گروه اجتماعی، روحانیون را از داشتن نیروی ضربتی و واکنش سریع محروم می
سازد.
فعالیت های فرهنگی و پیام های دمکراتیک نهادهای مدنی، الهام بخش جوانان و
اقشار متوسط می گردد. این نوع رویکرد آنان را از تیر رس نفوذ و القائات
ذهنی روحانیون و گرایش های سنتی دور می سازد. مطمئنا این روند، به کاهش
مخاطب و جدایی بخش هایی از جامعه از انقیاد روحی و نفوذ تمامیت خواهانه ی
روحانیون منجر خواهد شد.
۲.
روند سکولاریزا سیون
فعالیت های مدنی ماهیتا سکولار و مبتنی بر مبانی عرفی می باشند. بدین معنی
که حوزه ی شمول فعالیت های مدنی و دستاوردهای عینی و عملی آن، ناظر بر
مفاهیمی هستند که ارزش های دمکراتیک، خواست های شهروندی، مناسبات اجتماعی ـ
سیاسی، دغدغه های مادی و جنبه های این جهانی زندگی بشری را دربر می گیرد.
غایتِ چنین فرایندی، به رشد پروسه ی سکولاریزاسیون کمک می کند.
روحانیت به دلیل باورهای دینی و نقش تبلیغی شان، هر نوع فعالیتی را که به
نحوی موجب تزلزل در باورهای دینی مردم گردد و یا سبب مصروفیت و جذب آن ها
در امور غیر دینی گردد، مخالف آموزه های دینی و ارزش های مذهبی می پندارند
و با آن به شدت به مبارزه بر می خیزند.
نهادهای مدنی، زمینه ی رشد فعالیت ها و گرایش های دمکراتیک را فراهم می
سازند. توسعه ی این فعالیت ها ازیکسو به رشد آگاهی اجتماعی و ارزش های
شهروندی منجر می گردد و ازسوی دیگر، نفوذ اجتماعی و تسلط ذهنی روحانیت را
در مناسبات اجتماعی با چالش و پرسش مواجه می سازد. ازهمین رو، نهادهای مدنی
خطر جدی برای جایگاه و پایگاه و کاهش تاثیر گذاری های شان در حوزه ی
مناسبات اجتماعی به شمار می روند.
۳.
آگاهی جنسیتی
حضور و گرایش زنان به نهادهای مدنی و فعالیت های دمکراتیک، به آگاهی هویتی
و جسارت اجتماعی آنان کمک می کند. رویکرد زنان برای کسب موقعیت مناسب
اجتماعی و حقوق و شأن شهروندی از مجرای آموزه ها و سازمان های مدنی میسر می
گردد.
درپرتو حضور نیروها و نهادهای بین المللی، قانون اساسی و حمایت های عملی
نظام سیاسی، گروهی از زنان افغانستان به رشد اجتماعی ـ سیاسی و جایگاه
مناسبی رسیده اند. روی آوردن به فعالیت های مدنی و طرح شعارهای برابری
خواهانه و آزادی طلبانه، بزرگترین نگرانی و اعتراض را در میان روحانیون
برانگیخته است.
از آن جا که زنان و خانواده های سنتی عمده ترین مخاطب و اصلی ترین حوزه ی
نفوذ روحانیت در جامعه ی افغانستان می باشند، هرنوع مدعیات برابری خواهانه
و فعالیت آگاهی بخش می تواند پیام مخاطره آمیزی باشد برای روحانیونی که
مهمترین منبع تیوریک و ذهنی و بزرگترین تلاش عملی و رفتاری را برای تبیین
فرو افتادگی شأن اجتماعی و حقوق و منزلت انسانی زنان به خرج داده اند.
۴.
انتقاد و پرسشگری
رشد آگاهی اجتماعی و ارتقای ظرفیت های دمکراتیک، اساسی ترین گام برای تابو
زدایی و مبارزه با رازوارگی زندگی و باورهای انسانی می باشد. بالندگی مدنی
و توسعه ی نهادهای مدنی می تواند مسیر باورهای اجتماعی و گرایش های فکری و
ذهنی جامعه را به سمت الگوهای عقلانی ـ دمکراتیک سوق می دهد.
شکل گیری و تجربه ی نهادها و فعالیت های مدنی در افغانستان در طول یک دهه
نشان می دهد که تداوم این نوع رویکردها می تواند نهال پرسش و انتقادگری را
در تمام حوزه های زندگی اجتماعی و از جمله کارکرد روحانیون و نهادهای دینی
در ذهن ها بکارد.
پرسش از عملکرد، نقش و آموزه های روحانیت و نسبت آن ها با دین و باورهای
اعتقادی از مهمترین پرسش ها می باشد که با رشد ذهنی و مدنی شهروندان عمومیت
پیدا می کند. انتقاد از تناقض گویی ها و ترویج خرافات و آیین های رازواره
توسط ملایان با گشایش ذهنی و فضای دمکراتیک و مدنی شکل می گیرد. علاوه
براین، رشد عقلانی و آگاهی مدنی، موجب ارتقای شیوه ی مبارزه با خرافات و
گرایش ها و رفتارهای غیرعقلانی نیز می گردد.
بنابراین، مخالفت روحانیون با نهادهای مدنی ناشی از هراسی است که آن ها
نسبت به اهرم های تمکین و تخدیر ذهنیت اجتماعی دارند. متزلزل شدن آن دسته
از مبانی خرافی و مدعیات جهل پرور ملایان که متضمن سلطه ی فرهنگی و روانی
آنان بر جامعه ی سنتی و عقب مانده می گردد، موجب کاهش منزلت قدسی، تنزل کیش
شخصیت و کمرنگ شدن تأثیر القائات آن ها در جامعه خواهد شد.
۵.
خطر چند صدایی
در طول قرن ها، صدای روحانیت، تنها صدای پرطنین و بی رقیب در جامعه ی
افغانستان بود. امروزه ظهور نهادهای مختلف و گروه های اجتماعی و مدنی صدای
مقارن و بلندی را در جامعه طنین انداخته است. طرح مفاهیم مدرن و بنیادین
مانند آزادی، برابری و حقوق زنان و اقلیت های دینی، افغانستان را از جامعه
ی تک صدای مذهبی که منادی انحصاری آن روحانیت بود، به جامعه ی چند صدا
تبدیل شده که در پرتو آگاهی نسبی سیاسی و فرهنگی و دستاوردهای دمکراتیک،
شنیده می شود.
عبور از جامعه ی تک صدایی و رواج الگوی چند صدایی، بزرگ ترین خطری است که
بیش از هر مرجعی، استبداد ذهنی نهاد روحانیت را تهدید می کند. از همین روست
که روحانیون مجدانه خواهان خفه کردن صدای جامعه ی مدنی می باشند.
|