گی! گیم
قیامت این انتظار میشکند
گیم خاطر زراه میگذرد
خدایرا
گیم حروفنوازش سراغ میگیرند
که در غزلکدهء چشم یک بهار بنفش
گلی برای تو
برگی بخود سرود کنم
نوای باغچه نه
شور جویباران نه
حدیث عشق نه و موسم بهاران نه
که پا بپاینسیم از فراز گردنه ها
ترا قصیده بگویم
ترا سرود کنم
درون دهکده ویران
صدای دهکده تنها
نه عو عو سگ «خالد»
نه بانگ مرغ «ثریا»
در آن دیار که از دود دیگدان کسی
پیام گشت و کلام درو نمی آید
چسان خیال دهم در
چه شعر دود کنم
اول میزان ۱۳۶۳ لوگر |