این کتاب ارزشمند دارای شش بخش است که از همین شماره
به نشر می رسد.
جناب دکتر اسدالله شعور، در تقریظ این کتاب همهجانبه بر
متن کتاب روشنی انداخته اند و در مورد نویسنده کتاب آورده اند که:
«زنده ياد حبيب زاده اين خاطره هايش را در سنين
کهولت و در کمال پريشانى افكار و انديشه هايش در سال های مشقتبارِ مهاجرت
در پاکستان به منظورِ فرار از فشارهای روانىِ ناشى از بى وطنى بهن گارش
درآوردها ست.
چنين حالتى را بسياری از ما تجربه کرده، و ديدهايم که در همچون جَوی، مجالى
برای تفکر عميق نه می يابيم؛ و او نيز در نتيجه ی اين وضعيتِ زندهگی،
تسلسلِ تاريخی رويدادهايى را که باز میگويد؛ نتوانسته آن گونه يى که بوده
است به صورتِ دقيق رعايت نموده، سنه های حوادث را قيد نمايد؛ و از جانبِ
ديگر چون در جريانِ نوشتن اين يادداشت هايش مقيمِ داخل کشور نبود که از
همكاران و همدوره هايش درين زمينه خواستارِ مشوره گردد؛ و اگر در داخلِ
کشور هم میبود، وضع جامعه ی ما درآن برهه ی زمان چنان بود که شماری از
همدوره ها و همكارانش مدت ها پيش ازو مجبور به ترکِ وطن شده بودند؛ تعدادی
هم چشم از جهان پوشيده و جمعی نيز به شهادت رسيده و يا در زندان های رژيم
دموکراتيکِ خلق! پوسيده بودند؛ ازينرو درين برهه ی زمانى، امكاناتِ مشورت
با اهلِ دل و اهلِ رشته برايش باقى نمانده بود.
حبيب زاده که از آغازِ تهداب کنى و لين دوانى شبکه ی
فرستنده ی راديو تا ساليان عروج نشراتِ آن در دهه ی دموکراسى؛ از تخنيکری
امپليفاير گرفته تا مشاوريت رياست عمومی راديو افغانستان، مسؤوليت های
گوناگونى را بر عهده داشت؛ خاطره های بسيار جالب و گفتنى های انبوهی داشت
که هم برای شنونده دلچسپ بود و هم برای تاريخِ رسانه های شنيداری کشور
برخوردار از اهميتى بزرگ و فوقا لعاده؛ ولى دردا که در محيط هجرت آدم وارد
به موضوعِ خاطراتِ او وجود نداشت تا وی را بها هميت آن ها ملتفت می ساخت؛
زيرا او يک كادرِ فنى و تخنيکی راديو بود، نه مؤرخ و نويسنده ی موشگافى که
متوجهِ جزئيات مسايلست. پس حبيب زاده نيز مانند همه ی مردم تصور مینمود که
سرگذشتِ او چيزی معمولى، شخصى و روزمره است؛ ولى خداوند خير زيادی را نصيب
استاد سيدمسعود بگرداند که تشويقِ وی باعث گرديد همين سمنِ رنگين از چمن
خاطره های روانشاد حبيب زاده ثبتِ صحايف روزگار گردد.»
بخش نخست کتاب را با کلیک کردن بالای عکس می توانید مطالعه
کنید.
بخش دوهم
یادداشت ویراستار
زده ياد محمدمهدی حبيب زاده يکتن از خدمتگزارانِ صديقِ وطن
بود که بيشترين ساليانِ عمرِ پربارِ خود را وقفِ كار در يکی از مهمترين
مؤسساتِ تنويرِ افكارِ عامه ی کشور نموده؛ از ابتدای گشايش تا ارتقای كاملِ
آن دستگاه، با پشتكارِ عجيب و عشقی سرشار به وظيفهاش؛ مشغول كار درآن
بود.
اغٓازِ فعاليتِ چنين دستگاهی مهم در کشوری که مردمِ انٓ با تکنالوژی
مدرنِ معاصر بيگانه بودند؛ كاری بس دشواری شمرده می شد؛ ولى اين دشواری به
همتِ فرزندانِ ايثارگر و فداكارِ مملکتِ ما که حبيب زاده يکی از انٓان بود؛
مُيَسَر امٓد. چنانکه از لابلای خاطراتِ او در می يابيم؛ راديو در ساليانِ
پايانى صدارتِِمحمدهاشم خان پايه گذاشته شد؛ و در روزگار صدارتِ برادرزاده
ی او محمد داؤودخان به اوجِ فعاليت های خود رسيد و درين برهه ی حساس تاريخِ
معاصر، پيشبردِ امورِ دستگاهی چنين مهم، علاوه براينکه يک وظيفه ی خطيرِ
ملى بود؛ شغلِ پر از خطر نيز شمرده می شد؛ زيرا امور نشراتى و تخنيکیِ آن
جزء به جزء و قدم به قدم از سوی مقامات بلندِ دولتى پيگيری گرديده،
کوچکترين اشتباه و فروگذاشت در كار، میتوانست پيآمدی برای كارمندانِ آن
داشته باشد که به بربادی او بيانجامد. پس اين قهرمانانِ وطنپرست توانستند
با قدمگذاری بر روی لبه ی شمشيرِ ديکتاتوران، خود را به هدف رسانده، راديوی
کشور را به يکی از مهمترين رسانه های زمان مبدل سازد.
از خودگذریِ اين فرزندانِ نيکخواه وطن بود که راديو كابل از بدوِ تأسيسِ
خود؛ به ويژه در دهه ی دموکراسى که به راديو افغانستان مبدل گرديده بود؛ در
روشن ساختنِ اذهانِ عامه و جنبشِ بيداریِ ملى، با كاميابىِ تمام به هدف
نايل آيد.۰۰۰۰۰۰ادامه این بخش را با کلیک
کردن عنوان (بخش دوهم) می توانید بخوانید.
بخش سوم
دارالمعلمينِ عالى كابل در بدوِ گشايش خود دارای نُه صنف
بود؛ يعنى شاگردانِ فارغِ صنفِ ششم ابتدايى مكاتبِ مرکز و ولايات، با شامل
شدن درين مکتب؛ پس از سه سال تحصيل، از صنفِ نهمِ آن فارغ گرديده؛ به
مكاتب مرکز و ولايات کشور به عنوانِ معلمين مسلکی معرفى می شدند.
خانواده ی ما که از چندين نسل به اين سو صاحب سواد و اهلِ قلم بوده، از عهد
احمدشاه درانى به بعد پيوسته كارمندِ اداراتِ دولتى و ميرزايان حضورِ
پادشاهان و دولتمردان افغانستان بودند؛ به تحصيلِ فرزندانِ شان علاقه ی
وافری داشتند. پدر كلانم ميرزا محمدعظيم ميرزای خصوصى ملکه سرور سلطان
مادرِ شاه امان للهِ غازی و ملکه ی امير حبيب لله بود. كاكايم ميرزا
محمدعزيز، ميرزای خصوصى محمدولى خان بدخشی نايب السلطنه ی اعليحضرت امان
لله بود. زمانى که محمدولى خان وزيرِ حربيه شد؛ كاكايم را مديرِ لوازمِ آن
وزارت مقرر کرد. پدرم ميرزا محمدحبيب که از نخستين ميرزايانِ وزارتِ ماليه
بود؛
ادامه۰۰۰۰۰
ادامه دارد
|