و
وقت مثل اسب خوابم هايم فرار كرد
براي تو از نگاه خويش
نشاني خانهء عشق را ميدهم
و اما
براي روح خويش
در خاموشي شب پرواز اعتماد نگاه ترا
تجربه ميكنم
كه
زبان صداقت
ابر اسمان پيوند مان را
در ايستگاه رويا هاي مان
با
ريشه همدلي صادقانه
دستان مهربان
نگاه عاشقانه
و
اغوش امن تو
به حقيقت قناري ميرسم..
حالا كه رسوا شده ام
بگذار فراز و فرود امواج غم بي وفائي ات را
بگيريم
كه بوي تو از بدنم
حضورت در بهار انديشه ام
و
ضعفم كه تويي
ميان گونه هاي شگوفه ها
روح زخمي ام را دفن ميكنم..
انديشه شاهي
|