کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

احسان لمر

    

 

شهید محمد هاشم میوندوال

 

 

 

به پا گرفتن تابوت من مناز رقیب

هنوز مرده من زنده ترا بار است

 

            آورده اند سلمانی کاخ کرملین هرزمانیکه موهای رهبر وقت شوروی لیوند برژنف را اصلاح می نمود از اوضاع در افغانستان می پرسید، برژنف جواب می داد که عده اشرار ضد انقلاب به کمک ارتجاع سیاه و امپریالیزم بین المللی و... هستند و بزودی محو و نابود میشوند. یک روزمنشی عمومی کمیته مرکزی حزب خوش خوی نبود باز به سوال همیشه گی سلمانی مواجه شد با عصبیت و غضب گفت ترا به افغانستان و اوضاع آن چه غرض کارت را تمام کن و برو، سلمانی بی چاره جواب داد که توریش برژنف به اوضاع درافغانستان کار وغرضی ندارم مگر هربارنام آنکشوررا یاد میکنم مویهای شما ایستاده میشود و من به آسانی آنرا قیچی میکنم.

    حال هر زمانی که نامی از شهید میوندوال یاد میشود موهای عمال دربار وهمه دوستان منافع اتحادشوروی سیخ شده  با قهروغضب به دشنام دادن وتوهین و تحقیرنمودن شهیدمیوندوال، شهیدمرستیال ودیگران و جتی محققین و جستجوگران حقایق می پردازند و برهمه غضب هستند که چرا هرباراز آنها یاد میکنند. این هراس و دلواپسی اینها بخصوص بعد از نشرو پخش حقایق بشمول مصاحبه ضبط شده پاچاه گل وفاداربیشترشده که این واقعیت را ثابت میسازد که همه وهمه دسیسه و توطعه جعلی و دروغین بود و عده ای بیگناه صرف قربانی عقده ها و خصومتهای شخصی و سیاسی آنها شده اند.  

  

   محمد هاشم میوندوال که در یک خانواده به مفهوم واقعی روحانی ، متواضع وعالم ودانشمند متولد شده بود پدرش عبدالحلیم خان دینارخیل ملا امام مسجد عاشقان وعارفان بودند و از جانب مادر هم نواسه مولوی گل احمد اخند زاده احمدزی میباشد ( اخندزاده صاحب نماینده افغانستان دراولین کنفرانس اسلامی در آغاز قرن گذشته میلادی بود که درآن جلسه  نمایندگان کشور های اسلامی بر اساس درایت و دانش شان وی را رئیس جلسات انتخاب و لقب « گل افغانستان» را برایش دادند). میوندوال مرحوم لیسه حبیبیه را اول نمره عمومی به پایان رسانید اما مشکل اقتصادی و اعاشه فامیل به وی اجازه ادامه تحصیل را نداد وی در آنزمان با دو برادر و همسرش اولش که بمریضی توبرکلوزمصاب بود در منزل محقری در گذر عاشقان و عارفان کابل زندگی می نمودند.

    آغاز کار شان هم در ساحه روشنگری و مطبوعات در ۱۹۴۲ م مدیریت جریده اتفاق اسلام در شهر فرهنگ و دانش یا هرات باستان بود که بسیار خوش درخشید. در طول تقریبا سه سال صدها مقاله و سرمقاله از او زینت افزای آن جریده گردیده بود که نه تنها مورد توجه اهل فرهنگ هرات بلکه دولتداران هم واقع شد و این درخشش سبب شد که در ۱۹۴۵ بحیث مدیر عمومی دایرۀ المعارف در ریاست مستقل مطبوعات وقت تبدیل گردد. درهمین زمان مدیریت روزنامه انیس هم بوی تفویض گردید که ازین طریق هم روشنگری خویش را ادامه داد در قدم اول در مقابل کلمه « خان» که در ذیل نامها حتمی بود مبارزه را آغاز نمود و برای اولین بار نام صدراعظم وقت سپهسالارشاه محمود را بدون این پسوند طبع کرد که سبب برافروختگی دربار وعمال شان و ریاست مستقل مطبوعات گردید و هکذا برای بلدیه های انتخابی تبلیغ را شروع نمود که درین مسیر مورد توجه قرار گرفته وعملی گردید. در۱۹۷۹ رئیس مستقل مطبوعات مقررگردید، به هدایت اوروزنامه انیس بیانات وکلا دور هفت شورا را نشر مینمود بخصوص که درین زمان عده ای از شخصیتهای انقلابی و مردمی (چون دکتورعبدالرحمن محمودی، غلام محمد غبار، خال محمد خسته و....) در پارلمان راه یافته بودند ضمناً آغاز نشرات جراید وطن، ندای خلق، ولس، انگار و غیره را خودش بقلم خود به اطلاع مطبوعات وقت میرسانید. دولتداران  بزودی خلیل الله خلیلی را بجای او رئیس مطبوعات اعلان نمودند و میوندوال مستشار سفارت افغانستان درواشنگتن مقرر شد و بعداً هم مشاورمطبوعاتی اعلیحضرت محمد ظاهرشاه. بعد دوباره بحیث رئیس مستقل مطبوعات گماشته شد که درنخستین روز های اشغال دوباره این پست مواد سمی توسط یکی از معاندین بوی خورانده شده بود که به تکلیف بطنی فجائی مواجه گردید که تا  شهادتش دوام داشت. "روزی شهید میوندوال در حضور کسانیکه اکنون زنده و حاضر هستند، کاغذی را نشان داد که در آن قاسم رشتیا مکتوبی به سردار ابراهیم مقیم دایمی در شوروی نوشته بود که « زدیم روده هایش را سیاه کردیم اما هنوز زنده است » و بعد شهید میوندوال افزود،کاپی این مکتوب را به... هم داده ام تا برای موقع لازم محفوظ باشد."۱ بعد از آن وی را معین سیاسی وزارت خارجه و بعد سفیر افغانستان در پاکستان ، سفیر درلندن، سفیر در امریکا، مجدداً سفیر در اسلام آباد و در کابینه اول حکومت انتقالی شادروان دکتور محمد یوسف بحیث وزیر مطبوعات و بعد از استعفای داکتر صاحب یوسف خان بحیث صدراعظم انتخاب نمودند.

   در تمام دوره ماموریت جائیکه منافع ملی افغانستان در میان میبود به هیچ دپلوماسی ارزشی قایل نبود و صریحاً از کشورومنافع آن دفاع مینمود وهرگز معامله گری ننمود بهمین دلیل برای عمال روسها مشکل ساز و دشمن بحساب میرفت وبهترین سوژه برای آنها در آنزمان پروپاگند وسیعی شان بنام سی آی ای ، بچه ایزنهاور و جاسوس امریکا ،جاسوس پاکستان و ..... بود، تا آنچه خود عمال کی جی بی انجام میدهند افشا نشود.

   بیانیه میوندوال درملل متحد و قاطعیت وی در دفاع از صلح وبرعلیه  اسرائیل نمونه دیگراز صراحت لهجه و عدم معامله گری وی بود. او در دور صدارت خود تلاش بیحد نمود تا بمردم و خدمت شان باشد مطبوعات نقش نهایت فعال و بیدارگر را داشت، افغانستان درمسیر تاریخ شادروان غبار درهمین دوره اجازه نشر گرفت، کتابی بنام سال انیس چهره شروراستبداد هاشم خانی و تظلم بر زنده یاد محی الدین انیس نشر شد، کتابی بنام رهنمای کابل اولین و اخرین اثری بود که پایتخت کشوررا به معرفی گرفت، و آنچه را در کابل ویران شده بود چون چهار چته، کنبد کوتوالی ،برج لندنی و... در ذهنیتها زنده ساخت در دور صدارت او دهها عنوان کتب مفید دیگرهم بنشر رسید.

   او درآغاز صدارت دو گام برجسته و نهایت شجاعانه برداشت اول جریان رای اعتماد را که سری و در پشت در های بسته ولسی جرگه صورت میگرفت از طریق لودسپیگر ها و رادیو علنی اعلان نمود و سپس بدون گارد محافظ یکه و تنها در ساحه شورش زده پوهنتون کابل در مراسم فاتحه گیری سوم عقرب شرکت نمود، با محصلین عزاداردر یک گلیم نشست و صدای شانرا شنید، وقتی محصلین و استادان پوهنتون کابل رئیس حکومت را یکه و تنها با احساس عشق و محبت با آنها درغم شریک یافتند او را به دوش کشیدند و آنهم اولین و آخرین استقبال از دل وجان وقلبی مردمی از یک رئیس حکومت درطول تاریخ پوهنتونها افغانستان است. او گفت واقعه سوم عقرب را تحقیق میکند و آنرا آغازنمودند و دوسیه ها مرتب گردید ولی درعقب پرده این تحریکات کسانی بود که حکومتها توان برخورد با آنها را نداشت (مراجعه نمائید به آثار محترمین کشتمند، پنجشیری، غوربندی،کشککی جنرال عظیمی و... در باره سوم عقرب) درین حادثه هم سه نفر کشته شده بود.

   میوندوال بحیث فرد دوم مملکت نه در عقب اعضای تقاعدی خانواده سلطنتی، بلکه درمراسم رسمی در صف دوم بعد از شاه حضور میافت، و اوهمچو آب نبود که شکل هر ظرف را بخود گیرد، نه مانند دیگران درردیف غلام بچه شاه می نشست و نه همچو مداح و دلقکهای درباربرای خنداندن خانواده سلطنتی مسخره بازی می نموده، نه اطفال خورد سال خانواده سلطنتی را بدوش گرفته چهار دست و پا هر طرفی میرفت.

   پروگرام ( پیش مردم میروم ـ خلکو ته ورِځم ) اویکی از بهترین تماس و نزدیکی دولت با مردم و مردم با دولت بود. جاه طلبان و کرسی پرستان در داخل کشور بزرگترین جبهه متخاصم در برابر فهم و فضیلت میوندوال بودند و مخوف ترین باند تبه کاری را در برابر او تشکیل میدادند، خاصه که از طرف یک عده عناصر اپرچونیست تائید و تقویت هم میگردیدند." ۲ از اینجاست که بیگانه گان وبیگانه پرستان جهت تطبق مامول شوم شان در نابودی و مغلوبیت هر وطندوست و وطن پرستی و گماشتن دنباله رو و مطیع خودشان جهت تحقق اهداف و نظریات خود شان شرورانه تلاش مینمایند. تاریخ ما شاهد است که بیگانه با همکاری مار های آستین ودرباریان سید جمال الدین افغان را ازوطن اخراج نموده و نهضت دوره شیرعلیخان با کله مینارها و سیه چالها و زندان واستبداد و اختناق عبدالرحمن خانی سرکوب ګردید، همان گونه زمینه شورشهای پکتیاُ شینوار و حبیب الله کلکانی را همین درباریان فراهم نمودند ونهضت امانیه را سقوط دادند و بعداْ دربربریت سرکوب مشروطیت دوم سهیم شدند. میوندوال هم اگر به پوهنتون رفت، اگر به مسجد و یا نزد مردم رفت، اگرمحصلین و تظاهر کنندگان را در باغ صدارت راه داد و ساعتها شکایت شانرا شنید همه کار او با عینک نهایت سیاه و دودی دیده شد و تعبیرمغرضانه و بد گردید و علیه او تبلیغات نمودند.

   پارلمان بحیث قوه مقننه ومسئول مورد توجه حکومت بود، چنانچه هرسه شنبه میوندوال به آنجا میرفت و به سوالات وکلا جواب میداد، در حالی که صدراعظم بعدی نه تنها درمقابل سوالات و استیضاح ابرازعجزمیکرد بلکه پیوسته ازمیوندوال نکوهش می نمود که چرا رسم استیضاح و استجواب از خود بمیراث باقی گذاشت، او از نهایت ناتوانی و عجز درکارها باری دست به خودکشی هم زد (میخواست در بند قرغه خود را غرق کند).

    دسایس و حیله گری ها علیه میوندوال بی فرجام و بی پایان بود، روزی دریک مجله نهایت بی نام و نشان(رامپاتس  Ramparts) شماره ۱۰ سال ۵ اپریل ۱۹۶۷ شخصی بنام عبدالطیف هوتکی یکی از محصلین رشته زراعت سال۱۹۵۷ پولی تکنیک کلیفورنیا ،اتحادیه محصلین افغانهای درامریکا آن دوره و شخصی بنام ضیا.ح. نورزی رئیس اتحادیه را متهم بهمکاری و دعوت دیگران به سی آی ای مینماید، ومدعی شده که در افغانستان تا سطح کابینه با این منبع همکارمیشود.اگر بخواهیم این تبلیغات و اتهامات را ارزیابی نمائیم درطول دهه پنجاه و شصت میلادی قرن گذشته دهها محصل افغانی در ایالات متحده واروپا غربی تحصیل نمودند ولی حلقه های خاصی بودند که همه را به سی آی ای و  جاسوسی امریکا و جاسوس و وابسته گی به غرب، چنان و چنین متهم کردند ولی درباره تحصیل کرده های شوروی و اروپای شرقی آنوقت حرفی و آوازه ای شنیده نمی شد. اما اتهام لطیف هوتکی در کابل بگونه دیگر اشاعه و پخش گردید که گویا میوندوال هدف این تیربوده. آیا درعقب این دسیسه سازی و توطعه گری و اشاعه جعلیات و دروغها همان حلقه مخصوص که گویا توطعه  ترور شاه محمود خان صدراعظم را در روز توزیع شهادتنامه های مکتب حربی کشف نمودند، یا توطعه کودتا عبدالملک خان  عبدالرحیمزی با سلاح امریکا و انتقال ازطریق خاک شوروی!!! و یا اشاعه دروغین کودتا توسط میوندوال درزمان سلطنت مرحوم ظاهرشاه و.... نبودند؟. بنظرم شبکه  خاصی از دوستان «منافع اتحاد شوروی» در داخل و برون دربارمشترکاً در تلاش توطعه و تفتین بودند تا ازیک جانب نظام دموکراسی و قانون اساسی جدید را بد نام و ناکام سازند و ازجانب دیگر شخصیت میوندوال را تخریب نمایند، چنانچه " این شایعه چنان دامن زده شد که حتی پارلمان از میوندوال خواست در زمینه توضیح بدهد، شهید میوندوال که میدانست این توطئه ای بیش نیست و  هیچ مدرکی دال برثبوت این افواه وجود ندارد، دوستش مرحوم محمد نجیم آریا ... را که معین وزارت اطلاعات و کلتور هم بود به پارلمان فرستاد تا جویا شود که آنها بر کدام اساسی و بر چه سندی خواستار پاسخ از میوندوال هستند، وقتی مرحوم آریا به کمیتۀ معینۀ  پارلمان رفت و پرسید که شما منحیث نمایندگان یک ملت بزرگ چگونه به چنین افواه سربازار و دامن زده شدۀ عناصر معلوم الحال وقعی گذاشته اید، به او گفتند که یک روزنامۀ امریکائی چنین نوشته است، مرحوم آریا که تا این زمان  آن روزنامه را بدست آورده بود، آنرا ارائه کرد و برای آن عده وکلا که زبان انگلیسی بلد نبودند متن را قرائت و ترجمه کرد و پرسید بفرمائید در کجای این روزنامه به  میوندوال اشاره و یا نام برده شده است ... که در این وقت عده ای از آن وکلأ، دشنام های رکیکی به صدیق فرهنگ نثارکردند  که او چنین معلوماتی را به آنها داده است."۳

   توطعه گران شاه را در یک مظیقه و بن بست دسایس خویش گیرنمودند ودرین عمل شوم موفق هم شدند و میوندوال مستعفی شد البته نه دراثر" بیکفایتی" زیرا او در تمام دوره کاری برازندگی و لیاقت خودش را ثابت نموده بود. بعد از آن غرض تداوی مجدد بستری شد که " پادشاه و ملکه از میوندوال بعد ازخارج شدن از شفاخانه کابل در منزل او دیدن کردند. این خود علامت احترامی بود که پادشاه به میوندوال قایل بود. پادشاه الی ۷۰ روز بعد از استعفای میوندوال کسی را به تشکیل حکومت نگماشت، در حالیکه او حسب معمول در ظرف یک روز به تعقیب استعفای یک حکومت، شخص دیگر را برای تشکیل حکومت نامزد میکرد.... ولی میوندوال بعد از بازگشت خود از امریکا وضع را کاملاً دگرگون یافت و خاندان سلطنتی مصمم بود تا نگذارد میوندوال احراز شهرت کند"۴ شاه درین کشمکش وفشار ها مجبور میشود صدراعظمی که ریشه خاندانی داشت برگزیند و بر میوندوال  توسط دامادش اطلاع داد که هر سفارتی را که میخواهد بغیر از ملل متحد بوی میدهند بوطن نیاید، زیرا او از آنهمه دسیسه های دربار و هوادارن آنها مطلع است اما میوندوال جواب رد میدهد و بوطن بر میگردد.

    نوراحمداعتمادی درقدم نخست خودش وبعدهم عده ازدلقکهای او درولسی جرگه برعلیه میوندوال سخنرانی کردند، که جواب شانرا از جریده مساوات بقلم میوندوال میخوانند " جوش در پیاله"، " سردار نوراحمد اعتمادی" وغیره که اکثراً بعد از نشرمصادره هم میشد. اعتمادی بعداً تصمیم گرفت در گمرک سابق میوندوال را زندان اندازد ولی شاه بجوابش گفت که محل زندان خود را هم انتخاب کن که صدراعظم بعدی ترا هم آنجا میفرستد. در انتخابات دور سیزده ولسی میوندوال از ولسوالی مقر ولایت غزنی یا زادگاه پدری شان خود را کاندید نمود ولی حکومت اعتمادی با تمام دم و دستگاه چه استخبارات و چه وزارت داخله و مقامات دولتی ولایت غزنی  درین زمان تلاش نمودند تا مانع انتخاب میوندوال شوند، چنانچه شهید میوندوال نوشت که " از قوای هوائی تشکرمیکنم که درین انتخابات مداخله ننمودند". درعوض حکومت سماوارچی را ازولسوالی مقر بحیث وکیل به شورا آوردند. بقول ازصباح الدین کشککی" دردفتر کار ولید حقوقی یکی از قضات پر نفوظ و متصدی اموراداری ستره محکمه بودم که نامه ای ازمیوندوال به اوآورده شد. میوندوال درآن نامه در باره غیر قانونی بودن نتایج انتخابات در حوزه که اوخود را از آنجاکاندید کرده بود شکایت نموده بود.حقوقی که با خاندان سلطنت ارتباطات قومی داشت و یکی از شخصیتهای مورد عتماد آن خاندان بود، نامه را پاره پاره کرد و درباطله دانی انداخت و این کاررا در حضور من ظاهراًبرای آن کرد تا نشان بدهد تا چه حد نظام برسر اقتدار از میوندوال متنفر شده است"۵          

    چراحکومت اعتمادی مانع آمدن محترمین محمد شاه رحمتیان ازهرات، عزیز الله واصفی از قندهار، سید ظاهر شاه از شکر دره، عبدالروف بینوا از قندهار، حفیظ الله امین از ولسوالی پغمان، ببرک کارمل از حوزه دوم شهر کابل، سردار اسحق عثمان از حوزه اول شهر کابل ودیگران نگردید؟؟ که به حکومت ها بعدی نه تنها رای اعتماد نداند بلکه آقایون رحمتیان، و بینوا ازسیستم سوسیالیسم دفاع کردند و حفیظ الله امین شعارزنده باد سوسیالیسم، پیروزباد سوسیالیسم را درجریان بحث برخط مشی مرحوم دکتور عبدالظاهر سرداد، ایا این شعارها با "سوسیالیسم ملی" که داود خان بعد ازاعلان جمهوریت باربارمدعی پیاده نمودن آن بود همسان نمی باشد؟ بیانیه "خطاب بمردم" داودخان نمایانگر نظریات خاص ایشان و رفقای کمیته مرکزی بود، ولی کیها آنرا نوشته بودند دستگیر پنجشیری عضوکنگره موسسین و عضو دفتر سیاسی کمیته مرکزی ح.د.خ مینویسد: " این نکته لازم بیاد آوریست که بیانیه " خطاب بمردم" سردار محمد داود، همان اصول مرامی حزب دموکراتیک خلق افغانستان بوده است که متناسب بشرایط جدید،به احتمال قریب به یقین توسط رهبری فرکسیون پرچم با تجدید نظر ضروری در شیوه نگارش آن تنظیم شده، ازطریق داکترحسن شرق دراختیارسردارمحمد داود قرار گرفته بود"۶.اما آقای اعتمادی و حلقه سردارداودخان بشمول نیروهای چپ کشورچرا ازاندیشه سوسیال دموکراسی میوندوال هراس داشتند؟

   نوراحمداعتمادی بعداً سفیر دولت جمهوری افغانستان در اتحاد شوروی  بود بپاس خدمات قابل قدرش دردوستی « افغان ـ شوروی» مفتخربه یکی ازجوایز لنین « دروژیا نرودوف » Drougbaa Narodof گردید، که این مطلب رامحترم محمد ولی نوری بنقل قول از دکتورامین بری ضیائی فرزند زنده یاد محمد رحیم شیون ضیائی مینویسد که: " .... هنگامیکه این نشان طلائی را که از گوشه های ستاره اش اشعه زرین میدرخشید و در نوار سرخ رنگ بیرق شوروی اویزان شده بود برژنف مانند طوقی بدور گردن سفیر ما بست و دهن او را بوسید، سفیر ما با قد طویلی که داشت خود را در برابر برژنف آنچنان خم کرد که یک زاویه قایمه را بخود گرفت در همین اثنا پدرم ناخود اگاه بر من نعره زد که تلویزیون را گل کو که من این صحنه(هدف خم شدن سفیر است ــ لمر) را دیده نمیتوانم " ۷ محترم صمد اظهر  این را نشان" دوستی خلقها" میداند، ولی هرچه باشد اعتمادی اولین و اخرین مامور عالیرتبه (صدراعظم وزیر خارجه و دپلومات) افغان است که افتخار جایزه لینن را بدست آورده بود، وی در "بسا جهات یک شخص مورد اعتماد مسکو بود، اگر چه به هیچ صورت نباید او را آله دست کریملین خواند"۸ و اما برعکس میوندوال که چهره محبوب و شناخته شده ملی و بین المللی بود " مشاورین شوروی هم در ضدیت او قرارداشتند" ۹

   میوندوال دردور سلطنت نطریات و اندیشه های خود را در جریده مساوات و هم تظاهرات و اجتماعات  بیان داشت ازوی دهها جلد کتاب تحت عناوین مختلف مخصوصا ترجمه و تفسیرقرانکریم و صدها مقاله و بیانیۀ که خود درقید قلم اورده بودند باقی مانده بود.

   جنرال خلیل الله سکندری مینویسد"مرحوم محمدهاشم میوند وال دارای سجایای عالی انسانی و شخص پرهیزگار و با دیانت بوده و به دموکراسی واقعأ عقیده مند بود .... اما اینجانب یکی از خاطره های خود را که مصادف با بازدید رسمی آن مرحومی از وزارت داخله و منسوبین قوماندانی عمومی ژاندارم و پولیس آنزمان بود و مجموع افسران و منسوبین اداری و امنیتی ارگان وزارت داخله را مخاطب قرار داده و آنها را به پاک نفسی تقوی و امانت داری توصیه می نمود و چنین شعری را با فصاحت و بلاغت کامل کلام بر زبان آورد که هیچگاه فراموش خاطر من نگردیده و چقدر با مسمی برای کارمندان پولیس و امنیه و نقش پولیس را درجامعه توضیح و مشخص نمود یعنی اینکه :

هرچه بگندد نمک اش میزنند        وای  بوقتی که (بحالی که ) بکنند نمک

یعنی موقف و اهمیت مقام پولیس را در جامعه به نمک وانمود کرده و تشبیه نموده که بسیار عالمانه و بجا صحبت نموده بود."۱۰

محترم سید آقا هنری مینویسد" روزی ازدروازه شمالی وزارت اطلاعات وکلتورمشرف به پارک زرنگارپله های زینه را بالامی امدم درمنزل سوم مدیریت عمومی سمعی وبصری بود که وظیفه داشتم درپهلوی دفترما مدیریت عمومی اداری ولفت بود دربیرون دفترپیاده ان روی چوکی قرارداشت قدم زنان نزدیک دفترم میشدم که ناگهان دروازه لفت (اسانسور) بازشد شهید میوندوال که ان زمان وزیربود برامد وچشمش به پباده دفترافتاد وی قدراست ایستاد مثل که سابقه اشنایی داشتند سلام وعلیک کردند وزیراسمش را گرفت باهم دست دادند احوال پرسی کردند ازپسرانش دخترانش خانمش هریک نام میبرد بازمصروفیت های شان می پرسید اولادها درس میخوانند من که این صحنه را دیدم درخلای دروازه شعبه عکاسی کمی خودرا پنهان کردم وهم کمی ترس برایم پیداشده بود که مبادا وزیرصاحب بپرسد کجا بودی؟چه میکنی؟چرا بالای وظیفه ات نیستی؟ سخنان شان رابخوبی میشنیدم این دید وادید تقریبا ۵ دقیقه دوام کرد بعدا ان شهید راه مردم خداحافظی کرد وازراه زینه به دفترش بالارفت بلی خواننده گرامی این بود یک وزیرمردمی.

   هنگامیکه دروزارت زراعت وظیفه داشتم به گوش شنوایم شنیدم باچشم بینایم دیدم که وزیرزراعت غلام حیدرعدالت (محمدزایی تبار) یکی ازروءسای خود را پدر و مادر و ناموسش رابه باد دشنام گرفته بود۱۱" ویا هم تمامی مامورین وزارت تجارت وقت از سردارغلام محمد شیرزاد وزیر آن اداره در تمام دوره تصدی وی هر روز خاطراتی نهایت بدتر و شدید لحن تر ازین داشتند.

   کودتاچیان ۲۶ سرطان ۵۲ دراولین هفته های کودتا در فکرتصفیه ها وعقده گشائی شدند و به اصطلاح خود را به آب و آتش میزدند تا حریف خود را محو نمایند. غلام سرور ناشر به یک بهانه مجهول، محمد ابراهیم سعید کاغذ به بهانه دیگر و سرانجام نوبت میوندوال و مرستیال، محمد عارف تاجر و ماما زرعون شاه و جنت خان غروال و..... رسید. مورخ و افغانستان شناس امریکائی لوئی دوپری در باره میوندوال مینویسد " مضامین متفکرانه و مآل اندیشانه او در مساوات برای او در میان طبقه متوسط و لیبرال طرفداران زیادی حاصل کرده بود بنا برآن او حیثت تهدیدی را به چپی ها در انتخابات آزاد داشت و چپی ها مشتاق بودند او از بین برده شود". ۱۲ دستگیر پنجشیری  نوشته که :" محمد هاشم میوندوال آرزومند استقرار جمهوری طراز پارلمانی غرب و سیستم چند حزبی و چند نهادی و از نفوظ ایدیالوژیک و فرهنگی اتحاد شوروی سخت بیمناک بود."۱۳

محو فزیکی حریف درشرق بصورت کلی ولی درنظامهای توتالیترچه شوروی سابق، چین، کوریا، ایران کنونی، کمبوج پالپوت و هنگ سامرین و نظام نادرخان وخلقیها کشور خود ما بصورت خاص به وضاحت دیده شده و میشود، میوندوال را هم در کمتر از دو هفته محو فزیکی نمودند و بعد به شهادت  بیگناهان دیگر پرداختند.

   گرچند مدعی هستند که با میوندوال (محترمانه)!!! برخورد شده اما او با کف و کالرو نکتائی خود کشی نمود؟؟؟؟ ولی جنازه اشرا به کسی نشان ندادند (صرف چند دقیقه محدود در شب تار به خانمش آنهم در نور ضعیف عقب کامیون) و شب هنگام مخفیانه درمحل اشد محرم دفن گردید، که همین تدفین به عجله و شب هنگام ومحل نا معلوم، خودش گویا راز های است. درعهد کاکای های داود خان (نادر خان و محمد هاشم خان) جنازه های مقتولین شانرا مثلاً شاه محمد ولی خان دروازی، غلام نبی خان چرخی، عبدالرحمن لودین، غلام جیلانی خان چرخی و...... غرض تدفین به فامیل هایشان میدادند ولی این رسم جدید نمایانگر ترس و هراسی از افشا نشدن شکنجه های وحشیانه است. سه دهه بعد بکوشش و تلاشهای خستگی ناپذیرفامیل محترم ملکیارو شهادت ناظرین آن شب ظلمانی ( افسر پلیس وزارت داخله ــ قبرکن و مجاور زیارت جابر و انصار"رح") محل دفن مخفی شهید میوندوال کشف و به کوشش داود جان ملکیار و فامیل محترم شان اعمار گردید.

   اگر واقعاً میوندوال در داخل زندان و آنهم زیر نظارت شدید نگهبانان خود کشی نمود، رئیس دولت، کمیته مرکزی جمهوری و وزیر داخله باید هیت پلیس قضائی به زندان میفرستاد و فرد فرد مسئولین را تحقیق و غفلت کنندگان را شناسائی مجازات مینمودند، پس چرا چنین نشد؟ این بی تفاوتی دولت داران هم حقیقت دیگری را ثابت مینماید وآن اینکه نه کودتا و نه هم خودکشی میوندوال حقیقت داشت و همه دروغ محظ بود، همانگونه که کودتا عبدالملک عبدالرحیمزی دسیسه و توطعه دروغین بیش نبود.

   یک مطلب دیگرهم برایم سوال برانگیز است که چرا ــ چند هفته بعد ازواقعه هفت ثور۱۳۵۷ شمسی دولت جدید تصمیم گرفت تمام مجرمین گذشته چه جنایتکاران وقاتلین، سارقین،غارتگران و راهگیرها و.... را آزاد نمایند که این افتخار بزرگ را شخصاً حفیظ الله امین معاون دوم صدراعظم وعده ای از اعضای کابینه جدید بدوش گرفته به محبس دهمزنگ رفتند آزادی زندانیان را ابلاغ  و تمام دوسیه های قضائی وقت راهم آتش زدند، اما محکومین قضیه دروغین کودتا میوندوال آزاد نشدند ومدتی بعد آ نها به منزل اول بلاک دوم محبس پلچرخی بقول زندانبانان «بلاک خطر ناکها» منتقل شدند؟؟؟. عده از آنها هم در جوزا ۵۸ در ردیف صد و چند نفری اعدام شدند.

   دوم ــ بعد از شش جدی ۱۳۵۸ که رئیس شورای انقلابی عفوعمومی تمام زندانیان دوره سیاه و شوم امین را اعلام نمود، سه نفرازاعضای سابق ح.د.خ. خلیل الله زمر، انجنیرمحمدعزیز، و زیارمل و همچنان رسولخان  عسکرزوی و دو پسرش منصور وحبیب عسکرزوی  مرجان قاتل وزیر پلان سابقه مرحوم خرم و باز هم محکومین کودتا !! میوندوال به زندان ماندند ولی استاد سیاف اخوانی ( بقول خود شان) آزاد گردید؟؟. رسولخان و پسرانش، زیارمل و انجنیرعزیز بعد ازکوتا مدتی رها شدند و خلیل زمر دردور دکتور نجیب الله آزاد گردید. ایا متهمین به اصطلاح کودتا میوندوال !!! خطرناک ترازجانیان و سارقین و محکومین حبس ابد رژیم های شاهی و جمهوری  گذشته بودند؟؟؟   

 

******

 

      منابع و مآخذ:

۱.     محمد ولی آریا ــ در دادگاه مردم ــ  کابل ناتهـ  شمارهء مسلسل ۱۷۰،  سال هشتم،  جوزا/سرطان ۱۳۹۱ هجری خورشیدی  ۱۶ جون ۲۰۱۲ عیسوی.

۲.     محمد نجیم آریا ــ محمد هاشم میوندوال، ص ۲۶  طبع اسد ۱۳۶۳ نشرات میوند.

۳.     محمد ولی آریا ــ در دادگاه مردم .

۴.     صباح الدین کشککی ــ دهه قانون اساسی غفلت زدگی افغانهاو فرصت طلبی روسها ــ ص ۵۰ـ ۵۱، سبا کتابخانه پشاور۱۳۷۵.

۵.     همانجا.

۶.     دستگیر پنجشیری ــ ظهور و زوال ح.د.خ بخش اول و دوم ــ ص ۲۶ بخش دوم کتاب فروشی فضل پشاور جدی ۱۳۵۸

۷.     ولی نوری.

۸.     کشککی ص ۵۳.

۹.     جنرال غنی عمرزی ــ شبهای کابل ــ سبا کتابخانه پشاور ۱۳۷۴ ص ۹۵

۱۰.          جنرال خلیل اله سکندری اورکزی ــ مسیر تاریخی دفاع وامنیت در افغانستان.  سایت

انترنتی روشنائی دوم ثور ۱۳۸۷.

۱۱. سید آقاهنری ــ کابل ناتهـ شمارهء مسلسل۱۷۹،سال هشتم، عقرب۱۳۹۱ هجری خورشیدی۱۰ نومبر۲۰۱۲ عیسوی.

۱۲. کشککی ص۵۳ ــ دوپری ــ بیرق سرخ برفرازافغانستان ــ قسمت اول، جنبشهای چپی در افغانستان ازمجله Amarican Universuties Field Staff  Report ص ۱۰ نمبر ۴۴ ۱۹۷۶).

۱۳. دستگیر پنجشیری ــ ص ۳  فصل اول بخش دوم

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۲۳۶                      سال  یــــــــــــازدهم                        حوت/حمل         ۱۳۹۳/۱۳۹۴ هجری  خورشیدی         ۱۶ مارچ     ۲۰۱۵