اين روزها
من، من نيستم
اما
چنان سرشار رقص عشق تو ام
كه
غروب اندوه دلتنگ لبخندت ميشه
وقتي همه شهر
به بيگانگي ما عادت ميكند
و هراس مدار از انكه بگويند
ديگر تو قسمت من نيستي
امشب ترا همچو ياس معصومانه
ميسرايم
با بوسه هايت
خواب ارامش ام را
در كنار تو باور ميكنم
خرگوشم..
زندگي را با تو بودن تجربه ميكنم
شادي ام را با تو قسمت ميكنم
نيمه بالش را با تو قسمت ميكنم
و
بر زانوان تو انچينين خواب ميروم
كه در دريايي رويا هايم
ارزوي قدم هايت را ميكنم..
انديشه شاهي
بوستون امريكا
|