دير زمانيست نگريسته ام
گريستنم هم اندوه به بار مياورد
اندوه تاريخ زن
زن، كه مادر شب هاي تار مان است
زن، كه همچو سپهر هميشه
براي انسانيت الگو بوده
زن كه همچو "فرخنده" خواهر است
دوست است
دُخت زيباي بابا است
فرخنده انسان بود
و
هويت آش زن
زني كه به همان مرد سنگسارش كرد
و بعد اش به اتش كشيد تن نازكش را
به همان مرد
جرّأت عاشق شدن را ميدهد..
فرخنده عزيزم، تو بگو چطور تاريخ زن را
بنويسم
وقتي ترا براي انسان بودنت
اون وحشي ها ناديده گرفتند
و ترا قتل كردند
من
و هزاران زن ديگر نابود شده ايم
با مرگ تو
كه فرخنده بودي
كه از تقلاي باد موهايت
با هوا حرف ميزدي
و
هويت ات
زن بودنت را شعار ميدهي روي
خيابان كه بوي هوس مرد ميايد
اما تو
با لبخند ات رد ميشي
و من
حالا در بهار تو نشسته ام
حسرت عكس زن بودنت را ميخورم..
اندیشه شاهی
|