نوروز سال پار را در آستانه ي روزهاي پاياني اش با شهادت سردار در هتل
سريناي كابل غمگینانه به
تجلیل
نشستيم. حرکت های نكوهش
از
عمل غیر انسانی که شهادت سردار و عزیزانش را بهمراه داشت، تنها چند روزی
بيش دوام نكرد.
آری، این رویداد ناشاد تنها با راه اندازی چند برآمد رسانه یی، اعتراضات
مدنی، راهپيمايي و گردهمآيي و در نهايت با رسانيدن آخرين و كوچكترين
بازمانده ي خانواده ي سردار به كانادا خلاصه شد.
و اما امسال فقط چهارروز پيش بود که روز پنجشنبه
۱۹
مارچ ٢٠١٥ عده ی از آدمان درنده خو که بقول معروف فهم و معرفت ذهنی شان بر
اعتقادات شان گرانی می کرد، فرخنده ی جوان را در جوار زیارت شاه دو شمشيره
ی کابل به گونه ی وحشيانه به اتهام دروغين قرآن سوزی سنگسار کرده، کتک
زدند، لگدمال کرده، زير موتر كردند، سپس تن بيجانش را به لبه ي دروني دريای
كابل انداخته، آتش زدند.
و این چنین بود که امسال "چهارشنبه سوری" سنتی پیش از نوروز ما را نه در
چهارشنبه بل در آخرین پنجشنبه ی سال کهن، نه در کنار رود هیرمند و هامون بل
در لبه ی گندزار دریای نیمه خشکیده ی کابل، نه با هیزم گردآوری شده از دشت
و کوه "دما" بل با تن بیجان فرخنده ی جوان تجلیل کردند.
تیل پاشیده شده روی جسم بیجان فرخنده آتشی بلند کرد تا یک جمعیت مشخص از
مردم حاضر در جوار شاه دو شمشیره و جمعیت بزرگتر دیگری را در دوسوی دریای
کابل همزمان با فلم و عکس گیری سرگرم کند. آنانی را که شاید در بسیارشان
روان وهویت فرهنگی و تاریخ تمدن سرزمین شان را واعظان فروخته شده ی دینی طی
سی سال جنگ و بحران تجارتی گاه بنام خطر کمونیزم و اخیرا بنام نجات اسلام
کشته و نابود کرده است.
آتشی که از تن بیجان فرخنده برپاشده بود نتوانست که خشم و عقده ی یک جمعیت
از آدمان درنده خو را ارضا کند. این درنده خویان حتی بازمانده ی تن سوخته ی
فرخنده را درنده خویانه کتک زده، لگدمال کردند. همان هایی که نشان دادند از
شمار کسانی اند که آنهارا جنگ نیابتی (قدرتهای جهان و منطقه) بیشتر از سی
سال است برای دستیابی به اهداف سیاسی جهانی و منطقوی شان بدست واعظان
فروخته شده و تجاران دینی داخلی (که هنوز درون نظام سیاسی و در حاشیه ی آن
موجود اند) بحیث وحشی صفت ترین آدمیان روی زمین پرورش دهند. آنهایی که
اعتقادات شان ریشه در فهم و معرفت نه بل در اعتقادات کورکورانه ی سادیستی
آنها داشته است.
و دقیقا امسال بود که "چهارشنبه سوری" پس از هزاران سال بحیث سنت کهن و
پرافتخار سرزمین های کهن ما در آخرین پنجشنبه ی سال کهن با کشتن و آتش زدن
فرخنده به عقب برده شد و آنرا موازی به سنت های تاریک دوران جهالت "زن و
دخترسوزی" بادیه نشینان شبه جزیره برابر کرد. همانی را که خود اسلام با
ظهور مقدسش در آن حوالی محکوم کرده بود و برای اصلاحش به میدان آمده بود.
به نظر می رسد دگر حافظه ها زیربار انبوهی از فجایع تاریخ بیشتر از سی سال
اخیر کشور حضور ذهن و بیداری خودرا از دست داده است. و چنین خواهد شد که
شاید بازهم تا یکسال دیگر شهادت فرخنده از یاد برود و تنها درد و غم آن در
قلبهای پردرد هم خانواده های فرخنده باقی بماند. و بدينسان فرخنده نیز به
حافظه ی کوتاه ذهن تاریخ سرزمینی که بیشتر از سی سال است بزرگترین جفاهای
تاریخ بشر را تجربه می کند، سپرده خواهد شد. شاید این بار نیز از کشتن ناحق
فرخنده درسی فرا گرفته نشود. رفتن فاجعه بار فرخنده آخرین و تازه ترین مورد
زنگ خطر بود که بخاطر بیداری وجدانهای مرده به صدا درآمد. زنگ خطر برای
آنانی تا پس ازاین به نکوهش های ظاهری چنین رویدادهای فاجعه بار نپردازند.
زنگ خطری که همزمان میتواند روز شهادت فرخنده را نقطه ی عطفی بسازد برای
برخورد جدی، دور اندیشانه و مسئولانه نسبت به تمام قضایای کشور. تا باشد
ژرف اندیشی و ریشه یابی قضایا سرانجام به يك اصول اخلاقی و معیاری مبدل
گردد و اقدامات عملی اصلاحی در پی داشته باشد.
و سرانجام شایدهم زنگ خطری باشد تا ژرف اندیشی واقعی را همگان پیشه کنیم و
دریابیم که عوامل واقعی ناکامی و سرخورده گی های پی در پی جامعه ی روشنفکری
و مدنی افغانستان در چه نهفته است.
جمعی که فرخنده را وحشیانه کشتند و آتش زدند شاید بیشتر از شمار آنانی
باشند که محصول و مؤلد کار سیاسی مشتی از واعظان و تجاران دین اند که در سی
سال اخیر با پول و ابزار مادی - معنوی رقبای سیاسی منطقه و جهان بنام خطر
دین برای ذهنیت سازی در روح تعصب و خشونت خدمت کرده اند. ذهنیتی که در سقوط
امپراتوری شوروی کمک کرد و اما بزودی دوباره تیراش را از ثور ۱۳۷۱ بسوی
خوداش نشانه گرفت و اینک بیشتر از ۲۰ سال است که این عامل زیانهای بیشمار
مادی و انسانی برای افغانستان ببار آورده است كه تازه ترين موردش كشتن وآتش
زدن چهار روز پيش فرخنده ي بيگناه بود.
رويداد فاجعه بار ۱۹ مارچ در شاه دو شمشيره ي كابل بازتاب كار مشتی از همان
واعظان و تجاران دین است که امروز بحیث عوامل ذهنی و عناصر اندیشوی ذهنیت
سازي عامه بسوی تعصب و خشونت قرار دارد. همانهايي كه با سیماهای فرشته نما
برای شان در چهار گوشه ی شهرکابل و مراکز ولایات کشور دژهای مستحکم تداوم
قدرت سیاسی و اقتصادی ساخته اند. همانهایی که هر از گاهی حکم و فتوا بر دگر
اندیشان و روشنفکرانی که آنها را تهدیدی برای دوام قدرت طراز قرون اوسطایی
شان می بینند، صادر می کنند.
اندیشه های برخورد خشونتبار که اخیرا به قتل فرخنده ی جوان انجامید، ریشه
در کنش و منش افرادی دارد که هنوز با تمام قوت درکنار مدرنیته شدن ظاهری و
مادي افغانستان (درون نظام سیاسی و در حاشیه ی آن) به گسترش و دوام تاریک و
تعصب اندیشی ميان مردم به ويژه ميان نوجوانان و جوانان ادامه می دهند.
آصف بره کی
|