کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 
 

 

 
 

در افق فاجعه

 
 
 

 شناسنامه:

 نام کتاب: در افق فاجعه (مجموعهء شعر)

شاعـــــر: جلیل شبگیر پولادیان

نگاره ها و طرح جلد: طارق مرزبان

چاپ: ١٩٩۷ شهر کلن ـ المان

 

 افق فاجعه، مجموعه شعریست از اندیشمند و شاعربلندمرتبت کشورما جناب جلیل شبگیرپولادیان.

 

مجموعه در ٦٤ صفحه افزون بر پانزده سروده ی ناب شاعر، حاوی " سخن ناگزیر"، دیباچه و چند قطعه کارتون میباشد که، از ارزش فراوان ادبی وهنری بهره میباشد. این سروده ها که عمدتأ در دههء شصت خورشیدی به سرایش آمده اند، تصویر روشن و پرعاطفه ای از حال و احوال آن زمان آشفته و ناهنجار سرزمین مان را در واژه گان برخاسته از دل پاک و ذهن شفاف بازتاب میدهند.

از خود شاعر بخوانیم .

 شبگیرپولادیان در سخن ناگزیر آورده است:

 

«نمیدانم این شعرها، به گفتۀ فروید « رؤیای بیداری و گریز از تاریخ» اند ویا گونه یی آویختن با تاریخ. هر شعری ممکن است، نقطهء باورنکردنی پارادوکسی را درخود پنهان داشته باشد؛ به ویژه در هنرزمانهء ما که د وران آمیختن هاست، در فشار متراکم گردبادی از افق های خاکستری فاجعه که همه چیز،  در هرم چرخان آن می چرخد و از یک مجرا به بیرون جاری میشود. هیکل سنگین زمان را میگویم که تمام ثقل خودش را با خشونت و ساده گی بردوش این منظومه بارکرده است.

 

اینجا، نیز سخن از شب است و از « پهنهء سربینه» آن، چه با آن دوست که از شعر و سخن می پرسید، چه در خواب و چه در بیداری. ما « دوزخیان روی زمین» در پله ای سالهایی که توفان آسا بر سرمان میریخت، جز خون و خاکستر، جز کابوس دوزخ و نیستی، سخنی برلب نداشتیم و هنوز که هنوز است، نداریم.

مشخص تر بگویم، این منظومه شاید، برههء زمانی سالهای شصت را مدنظر دارد. زمان عروج ویرانی و کشتار، دربدری، وطنسوزی و مردم ستیزی. زمان سایهء سنگین دژخیم برون مرزی و درون مرزی و زمان نوسان عقربه های فاجعه، برمدار امید ها و نومیدیها.

هرچه باشد، این منظومه از سویی، برای من سخت خودجوش و آسان یاب بود؛ حادثه یی بود که برجان و روان میگذشت و ابهامی در فرا افگنی آن دیده نمیشد؛ خودگویی و همسرایی صمیمانه در خویش بود، بی هیچ جرقهء الهامی و بی هیچ وسواسی در پیچ و تاب های واژه گانی. چرا که سخت آعشتهء «واقعیت» اند؛ آغشتهء تندیسه های فراگیر پهنه و پیرامون در افق سربینه رنگ شب فجیع. از همینرو ممکن است، از نگاه فقدان جوهر لازم شعر بلنگند. زیرا سخن ها و تصویر های شناخته شده و معمولی اند از رخدادهای شناخته شده و معمولی. ولی یک نکته  را ناگفته نمیگذرم:

آنچه من برای گفتن داشتم در حال و هوایی چنان، چنین بود، همین بود هنگامه یی بر من؛ مانند خاطره نگاری سربازی در پیغولهء تنگ و تار سنگر، در محاصرهء خطوط متقاطع آتش یک ریز دشمن. پیداست که در این هوا، تخیل ژرفا نمی پذیرد. دیدگاه دورنما ندارد. نه در بیرون و نه در درون؛ ولی لحظه ها مثل خشونت رگبار از فراسویت فوران میکند و خط مقدم خود و آتش نزدیکترینانند.

نمیخواهم ناشیانه و ناروا برسکوی داوری بنشینم و صلاحیتی را که در خور برداشتها و پنداشتهای خواننده و منتقد است، از آنان بگیرم؛ زیرا مشک همان است که خود بوید... شعر خوب به مقدمه و پیشگفتار نیاز ندارد. اما، با این همه یک نکته دیگر نیز ارزش گستاخی گفتن را دارد:

دریافتنی ترین انگیزه یی که این منظومه  را از ژرفا برمی انگیخت، گونه یی بیداری، پیشگویی، دلهره و آرمانی بود، فراسوی چارچوب عریان دستاورد های خشونتبار تاریخ. گونه یی غرقه شدن «من» فردی و آرمانی در «من» گروهی و آرمان گروهی؛ رگه هایی از لطافت دید شاعرانه در خشونت زیستن، رگه های از تلخی و ناامیدی در سیالهء اثیری آرمان و استواری.

و سرانجام دست و پازدنی برای جاکنده نشدن در تندباد تازندهء فاجعه ی که تا ژرفای ریشه ها و اندیشه ها می تاختند؛ درست مانند همان سربازی که برای پاسداری از آخرین سنگرش پای می افشارد.

جانمایهء این دیدگاه عاطفی و آرمانی شاید، گوشه یی از سرشت و سرنوشت ویژه انسانها و وطن آرمانی شان باشد که از همه سو، دروازه هایی از آن به سوی فاجعه و تباهی باز شده اند. اگر نگوییم کلیتی از تاریخ، دست کم برهه یی از زمان زیستن اکنونیانی چونه (من = ما) در آن بازتاب یافته است؛ که این ماجرا را نمیتوان در هیچ تقویم و دار هیچ کتاب مدون تاریخ پیدا کرد. چرا که احساس و عاطفه بران حکم میرانند، نه تعقل. چیزی که شاید با کمی آسان گیری و خوشبینی نام شعرش توان داد. والله اعلم.»

 

جایگاه بلند مجموعۀ « در افق فاجعه»، نه تنها برپایه های مضمون برین و پرداخت دلنشین سروده هایی آن استوار است، بل از چاپ مرغوب و بازنویسی عالی نیز برخوردار می باشد که خواننده را مجال نمیدهد، تا در مطالعه آن غفلت نماید.

 

این مجموعه بنابر شرایط ناگوار وطن و آشفته گی غربت، اقبال آن را نیافته است تا در گستره وسیعی به پیشگاه ادب دوستان تقدیم گردد، بناأ  برای خوانندگان گرامیی که دسترسی به این مجموعهء عالی برای شان دشوار میاید، می توانند از همین شماره کابل ناتهـ، سروده های آن را در بخش اندیشه های شهر شعر، مطالعه فرموده لذت برند.

 

در فرجام از همدل عزیز کابل ناتهـ، جناب شبگیرپولادیان اظهار امتنان و شکران میدارم که این پیر آشفته پندار را در حد لطف و تفوق خویش دانسته و این مجموعه را به اخیتارم گذاشت. همزمان با عرض بهترین تبریکات، همه خوبیها و زیبایی ها را برایشان آرزو میدارم.

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٦۷                          سال سوم                          فیبروری 2008