نامت ستاره ییست
که هستی مرا به آسمانی بدل
کرده است
نامت را دوست دارم
آن سان که خودت را
وچشمهایت را
که سرزمین آفرینش خدا را
پاسبانی می کنند
خورشید با نام تو طلوع می
کند
وقتی که نسیم
بامداد عشق را
در گوش سپیداران بلند
زمزمه می کند
زنده گی
گلوبند بیداری اش را
با نام تو پیوند می زند
و با نفس های ابدیت
درهستی من جاری می شود
عاشقی آشفته گی اش را
در آیینه ء نام تو تماشا می
کند
باغی می شگوفد
و شگوفه هایش
از نام تو رنگ می گیرند
و ماهیان دریاچه یی که از
کنار خانه ء من می گذرد
با نام توشنا می کنند
نام تو آسمانیست
که چشم هزاران عاشق
در آن ستاره می شود
وقتی نام تو طلوع می کند
بهار می شود
و بهار نام توست
درختان زمستانی به هوای
نام تو
زنده اند
ستاره گان درآسمانهای تاریک
بامداد را بانام تو پیوند
می زنند
اگر نام تو نمی بود
ستاره گان با چه بهانه یی
می شگفتند
اگر نام تو نمی بود
مرغان عاشق
به هوای چه گلی می خواندند
تمام دریاچه های آفرینش
در قلمرو نام توجاریست
اگر نام تو نمی بود
عاشقانه ترین شعر های من
نا سروده می ماندند
دلو١٣٨٦
خورشیدی
شهرکابل |