سرخط های اخبار تلویزیونی تقریبا
این هابودند که :
- که در برفباری
۲٠ روز اخیر در غرب کشور،
٣٢٠ تن جان باخته اند.
- مقامات عالی رتبه عراق
وافغانستان و پاکستان صحبتی را در سوئیس در باره عملیات انتحاری در کشورهای
شان آغاز نمودند.
-
۵٠ هزار طفل درکابل، برای برآورده
ساختن احتیاجات خانواده های خویش کارهای شاق انجام میدهند.
- در اثر حمله قوای ابساف در غزنی
١۲ تن به قتل رسیدند... *
هر گاه اخبارانتشار یافته از
چنان برنامه تلویزیونی راکه مراوده نیکویی با دولت اسلامی افغانستان نیز
دارد، در کنار اخباربقیه رسانه ها و کانال های خصوصی اطلاع یابی خویش
بگذاریم، ودرپهلوی آن دستاوردهای چون آبادی پل وپلچک وبهره مندی مردم در
فلان منطقه از برق وشفاخانه... را نیز در نظر بگیریم ؛ پایان دیدار با
بیلانس حاصله از گزارش ها، ازین ابراز نظرنمیتواند جلوگیری نماید که ما با
گزارش های ازآشیانه مصیبت ها مواجه هستیم.
برفباری،مانند عوامل طبیعی دیگری،
بارها در بسا از مناطق کشورعاملی نیزشده است که مصیبت آمیز باشد. واین
مصیبت آمیزی هنگامی بیشتر محسوس است که اسباب جلوگیری از جوانب زیانمند آن
در اختیار نبوده است. مثلا خانه های محقر وغریبانه زودتر آسیب دیده و عده
یی از انسانها و حیوانات در زیرتوده های خاک و گل تلف شده اند. نبود وسایلی
که انسانها در زمستان برای مقابله با سردی هوا بدان ها دارند، چنان مرگ
آوربوده است که نماد آن را در نظم " صندلی برداشته شد، مرگ غریبان گذشت "،
بسیاری به خاطر خواهند آورد.
باری همانگونه که پس از شنیدن ویا
خواندن هر خبری، احساسی همراه با ابراز آن میتواند دست بدهد وتبصره یی در
باره آن شود، تأثیرات این برفباری نیز نمیتواند بدون تبصره بماند. بطور
مثال درپهلوی اندوه آوری وسعی برای تأمین روابط تلفونی تا کمکی را دوستان
جمع کرده و در حدود قطره یی بدانسوی بفرستند، جز عده یی معدود کسیت که انگشت
انتقاد خویش را به سوی دولت افغانستان نیاورد. زیرا برخلاف گذشته ها،
باوسایل امروزین اوضاع جوی بدرستی پیش بینی شده وگزارش های همه مناطق
افغانستان منمتشر می گردد. اما در گذشته ها، وسایل آگاهی بر امور اوضاع جوی
وگزارش آن به مرکز چنان محدود وعقب مانده بود که مانند سایر موارد عقب
مانده در کشورما، روز بعد ویا روزهای بعد ویا به سخن دیگر دیر از وقت، خبر
آن منتشر میشد. عقیده برین نیست که این رشد وسایل در داخل کشورما بمیان
آمده است. نه !
منظور این است که قوای خارجی در افغانستان این گزارش ها را دارند. افزون بر
آن، هفته هاست که ده ها هزار انسان با دشوارترین سردی طاقت سوز دست وپنجه
نرم میکنند. تشدید سردی و عواقب آن نیز دور از انتظار نبود. اکا گزارش های
دولتی جز کوشش های توجیهی وبی ثمر چیز دیگری نبوده است.
گفته شد مقامات عالیرتبه عراق
وپاکستان وافغانستان، در باره عملیات انتحاری پشت میز مذاکره نشستند. ایا
با توجه به زمینه ها وعوامل داخلی وخارجی آن بهتر نبود وبهتر نیست که
نمایندگان ایالات متحده امریکا نیز حضور میداشتند ودر آنجا گزارشی را ارائه
میکردند که از سیر تغذیه ورشد تروریسم حاکی می بود. مثلا این گزارش بسیار
مهم است که چه نیاز وبهرهبرداریهای سیاسی ورهبردی چهره های چون
دوکتورعبدالله عظام واسامه بن لادن را وارد منطقه کرد ؟ وکدام سیاست ها
ونیاز ها بود هاست که ازین مردخون آشام فراری قدرتی در سطح رقیب شوروی
ارمیان رفته تصویر میکند ؟. بدنبال آن بررسی سیاست های غلط پاکستان که
منجر به رشد این موجود تروریستی خونریز ومصیبت آفرین شده است اهمیت دارد. و
چون پرده اسرار آمیز وتمکین کننده سیاست دولت افغانستان دربرابر تروریسم
نیز تعویضی ندیده است، وعملیات انتقاد ندیدهءغیر مسئولانه نظامی بارهابه
کشتن بی گناهان ودشمن آفرینی شده است، میشود گفت که این نشست گامی سودمند
در راستای تروریست ستیزی وعملیات دهشت افگنانه روبهتزاید درین کشورها نمی
تواند بردارد.
مصیبت عملیات کور جاهلانه انتحاری
را باید بیشتردید واقعیت اش را بی پرده گفت.
اما همانگونه که سالهاآثار ظلم
وآسیب رسانی جامعه را درهمه جوانبش به ویرانی و دیدن آذار واذیت رسانیده
است، یاد آوری از ۵٠ هزارطفل مشغول درکارشاقه گوشه یی ازین واقعیت دردناک
است.
در حالی که ضرورت تهیه وتدوین
برنامه غمخوارانه برای خانواده های آسیب دیده، برای معیوبین، برای زن های
که مردان خویش را از دست داده اند؛ و برای کودکان بی سرپرست بصورت جدی
احساس میشد، نهادهای سمبولیک واغواگرانه جای توجه به چنان اقدام را گرفت. و
با توجه به پهنای مصیبت های ناشی ازین واقعیت های دردناک،درین چند سال دور
از انتظار نبوده است که غم آوری های گسترده یی را در حوزه اعمال اطفال روبه
سن رشد شاهد باشیم.
درین میان اطفالی کم نیستند که
ناگزیر شده اند شانه های طفلانه خویش را پل بسازند معصومانه، لقمه نان خشکی
بسوی منزل بیاورند.
شنیدن چنان اخبار با تمام اندوه
آوری های که همراه ویا بدون برانگیختن احساس راهجویی با خود دارد، به گفتن
این سخن نیازدارد که این مصیبت ها جزیی از مصیبت بزرگترند.
اگر پوشیده گویی در باره حال
مردم و وطن خویش راکنار بگذاریم و بخواهیم آنچه را که دیده ویا اندیشیده
ایم پرده بردارانه و برهنه ترابراز کنیم؛ یکی ازگفتنی ها هم این است که
افغانستان را، لانه وآشیانهء مصیبت ها میابیم. آنانی که آگاهانه چنین
برداشتی راناشی از بدبینی تلقی میکنند محتاج به اندیشیدن هستند.
حین چنین ابراز نظری، اگر خوشبینی
های مردم فریبانه وخود فریبانه ویا برداشت های عامیانه را نیز با گمان
تردید بنگریم ودعوت به دیدار های ژرفتر نماییم، باتمام زحمت افزایی که این
گونه دعوت تواند داشت، به کنه وریشه مصیبت شناسی جامعهء دردمندخویش نزدیک
می شویم. اما تعهدی را که بی پرده گویی میخواهد دنبال کند، نشان دادن مدرک
وسند وارائه دلیل ودلایل لازمه آن است، که ما آنها رامیاوریم.
یکی ازین مدارک، نشان دادن جلوه
های ازمصیبت ها درچهره قبرستان های مختلف در کشور ماست. چه مصیبتی بیشتر
ازین میتواند دریک کشور پدید آید که به هرسویش که بنگری قبرستان ها را می
بینی. چه ناشی از آفات طبیعی وچه از عوامل سیاسی واجتماعی. فراموش مان
نگردد که بخشی از قبرستانهای چند دهه پسین، از گونه دیگری اند. درین
قبرستانها، آنانی روی اجبار سر درنقاب خاک فروبرده اند، که درسنین جوانی به
سرمی برده اند. ویا کسانی را در دل خود جای داده اند که کمبود عضو ویا اعضأ
بدن داشته ویا چهره های شان ناشناخته بوده وبرخی یک پنجه دست کمتر، ناشی
از آفت جنگ واعدام سر درخاک نهاده اند. بر روی بخشی از قبرستانهای چنددهه
پسین کسی نگریسته است.نه حلوای آنجا تقسیم شده است ونه مادری چشم ولب برگوش
خاک نهاده است ونه دسته گلی آنجا نهاده اند.
امروزه روز،این قبرستان فزونی
یافته وبه آبادانی قبرستان هایش بیش ازپیش توجه هم میشود.
اجازه دهید پیش از دنبال کردن این
موضوع، سخنی از عطار بیاوریم که اتمام حجت و تکیه گاه مرسوم ما باشد :
" نقل است که ابراهیم (ابن ادهم ) روزی به
صحرا رفته بود، لشکری پیش آمد.
گفت توچه کسی ؟
گفت : من بنده ای.
گفت : آبادانی درکدام طرف است؟
اشارت به گورستان کرد.آن مردگفت: برمن
استخفاف (خوار شمردن) می کنی ؟ وتازیانه ای بر سراوزدوسر او را
بشکست، وخون روان شد ورسنی در گردن او کردومی آورد.
مردم شهرپیش آمدندچون چنان دیدند، گفتند، ای
نادان این ابراهیم ادهم است، ولی خدای...
گفت چرا اشارت به گورستان کردی ومن آبادانی
خواستم ؟
گفت : از آنکه هر روز گورستان معمورتر است
وشهر خرابتر "*
وآنجا که افزایش برف وسردی
زمستان انسانهای بیشمار را بکام مرگ فرو می برد. سیل بهاری طعمه های انسانی
میخواهد. گرمی تابستان انسان سوز میشود. فقر وبی خانگی بیداد میکند. دوا
وشفاخانه برای اندکی میسر است. مرگ ومیرنا به هنگام کودکان داغ بردل مادر و
پدردرد آشنا می نشاند، مگر نه این است که قبرستان آفرینی را باید شاهد بود.
این را آوردم تا از آغاز حساب ما
با کسانی جدا باشد که آرزو و خواهش ویا امر وتهدید میکنند تا تزویر
بکاربریم و آبادانی نشان شان دهیم.
همان کسانی که از مصیبت آفرینی برخی را تباه میکنند تا در آن آبادی خویش را
فراهم آورند.
وبخواهند یا نخواهند، تا حال چنین
بوده است که:
درداکه دوای درد پنهانی ما
افسوس که چاره پریشانی ما
درعهده جمعیست که پنداشته اند
آبادی خویش را به ویرانی ما *
ادامه دارد
|