تلویزیون و شبکهء جهانی انترنیت
در واقع پدیدهً بس شگفتی آور و حیرت برانگیز اند. بیننده و خواننده می
تواند در یک چشم زدن، با پنج قارهً جهان ارتباط تأمین کند و فراتر ازین،
از راه انترنیت در استجواب مستقیم قرار گیرد. بجاست که برای مخترعین
دانشمند آنها بهشت برین و برای کسانیکه امروز در توسعه و همه گانی ساختن
این تحفهء نازنین تخنیک و تفکر عرق می ریزند، مؤفقیت های مزید آرزو بداریم.
پس از ین مقدمه میرسم به ابراز چند دلخوشی ودل آزرده گی :
١-
در هفته یی که گذشت، از برکت تلویزیون آریانا افغانستان، دیدم و شنیدم که
وزارت اطلاعات و فرهنگ دولت اسلامی افغانستان بعد از چندین سالِ خاموشی، برای شادروان استاد احمدعلی کهزاد؛ به اعطای لقب بزرگ فرهنگی وعلمی
« علامه » همت گمارده است. تردیدی نتواند بود که آن دانشی مرد، در
زندگانیش سزاور این لقب و مقام بود، اما بنابرعدم احساس مسوؤلیت و حق
ناشناسی در مقامات مسئول کشور، به آن لقب دست نیافت.
برای دست اندرکاران پژوهش و کاوش هایی تاریخ افغانستان
روشن است که چند اثر محدود و معدودی که در راستای تاریخ سرزمین ما و به
ویژه حوادث روزگار پیش از اسلام به نگارش آمده اند، زیادتر از فرآورده هایی
فرهنگی و پژوهشی استاد بزرگوار احمدعلی کهزاد بوده اند.
این خبر، برای این هیچ مدان قلم شکسته و شاگرد آن شادروان،
مایهء خرسندی و تسکین ذهن شد. مگر خوشنودی آن با خوانش خبری «تصمیم به
تخریب خانه های کوهی داخل کابل» در سیات فارسی بی بی سی، چه زود برباد رفت
و با اندوه و دلشکسته گی آمیختم.
۲- خبر یاد شده،
از کابل، از سوی جناب صفی الله امین زاده ارسال شده است. این خبر حاکی از
آنست که بلدیه (شاروال) کابل تصمیم دارد تا در آینده نزدیک خانه های کوهی
داخل شهر کابل را ویران و آن کوه ها را به تپه های سبز و تفرجگاه ها تبدیل
کند.
با نگاهی به امکانات، شک برانگیز می نماید که بلدیه کابل
بتواند طوریکه ادعا کرده است، برای صاحبان خانه ها و باشندگان خانه های
کوهی، در منطقهء ده سبز و بت خاک زمین توزیع بدارد. مصارف آبادانی را
کی تمویل میکند؟ آیا محل بود و باش مطابق نورم محل زیست، آماده و طرحریزی
شده است، پرسش هایست که پاسخ آنها را خواننده در خبر یاد شده آشکارا
نتواند دید.
٣- آنچه این پیر
آشفته پندار را به نوشتن شتابناک این جستار واداشت؛ همانا ذکر «
کوه تلویزیون» در این خبر است. حتمأ مراد نویسنده « کوه آسمایی » که برقلهء
آن برج های آخذهء تلویزیون ملی و تلویزیون آریانا افغانستان نصب شده اند،
بوده است که آگاه ویا ناآگاهانه به جای آن نام ارزشمند باستانی و تاریخی، چند بار کوه تلویزیون
گفته شده است.
بادریغ و درد که با جناب امین زاده شناختی ندارم تا با
ایشان روی کاربرد کلمهء کوه تلویزیون صحبت میکردم . مگر از نوشتار شان
برمیاید که در فراز و فرود زندگانی در مقایسه با صاحب این قلم، چند پیراهن کمتر
پاره کرده اند، ورنه پیش از آنکه پدر، پدر کلان و پدر کلان مخترع تلویزیون،
به دنیا چشم باز کنند، کوه آسمایی به همین نام و نشان در کابل برین با قدرت
ایستاده بوده است.
دیوار های کوه آسمایی شاهد این حقیقت غروربرانگیز است،
مردم افغانستان پیش از اسلام نیز از حریم خاک خویش از پس
همین دیوار ها، با شجاعت و متانت پاسداری کرده اند.
پیش از یورش عربها برکابل، دوشیزه «آسه یا آشه» این فرشتهء نجات ـ
از ظلم پادشاه ظالم ـ از روی همسویی و گرایش با مظلومان کابل، درین کوه
ظاهر شد. پادشاه ظالم را از بین برد. مردم شریف کابل این کوه را به نام او
منسوب کردند که از آن برههً زمان، در اکثر آثار تاریخی نمونه و نشانهء
شجاعت و پاسداری یاد شده است.
در بخش عمده کتاب های تاریخی که از سوی جناب استاد بزرگوار
ملا فیض محمد کاتب هزاره، استاد احمدعلی کهزاد، استاد میر غلام محمد غبار،
استاد میر محمد صدیق فرهنگ و دیگرابرمردان قلم، در معرفی کابل نبشته شده که شهریست در میانگاه کوه آسمایی و کوه شیر دروازه. در بسا از اشعار
نیز این نام را میشناسیم .
بیخی دور از انصاف و شفافیت ذهن خواهد بود، که این نام
سترگ به نام (کوه تلویزیون) عوض گردد ومسلم است که در نتیجهء آن هیچگونه
افتخار و سرفرازیی نصیب مان نخواهد شد.
مخترع تلویزیون امریکایی است نه
افغان. در سال ١٣۵۷خورشیدی
داؤد خان با کمک دولت چاپان این پدیدهً تخنیکی را وارد کابل ساخت. بعد از
مطالعات کارشناسان جاپانی، کوه آسمایی محل مناسب نصب برج آخذه آن گزیده
شد، که این روش در سال ۲٠٠٦ از سوی
مسوولین و صاحبان تلویزیون آریانا افغانستان نیز تعقیب شد.
شایسته گفتن دارد سال پار، جناب انجینر حسام الدین بیات به هزینه
خود، نیایشگاه کوچکی را در همان محلی که معبد آسمایی برآن قلهء وجود داشت و
در وقت عبدالرحمن خان ویران گردید، آباد کرد، اظهار شکران و امتنان نمایم.
در کابل برین چه در منطقه شهری ویا حومهء آن کوه های زیادی
وجود دارند، چنانکه در جوار شمالی کوه آسمایی نزدیک به قل آبچکان، بر قلهء
یک کوه پایگاه هوایی قوای شوروی تحت نام رستوان ساخته شده بود، ولی مقاومت
مردم افغانستان این آرزو شوم را نقش برآب کرد.
شاخهء دیگری کوه از مخزن تیل سوخت آغاز، از میانگاه کارتهء
پروان و کارتهء سخی گذشته به کارته مامورین میرسد. در دور زمان ، دقیقا نام
های داشته اند، که به فراموشی سپرده شده اند. هرگاه به یکی این شاخه ها،
نامی تخنیکی داده شود، ممکن است، به کسی ملال خاطر به بار نیاورد، واما «
آسمایی» بیخی ازاین اندیشهء بیهوده با مبرا باشد. باید قابل توجه جدی
ما بوده و کاربرد این نام تاریخی ( آسمایی ) را فراموش نکنیم.
روزگاری چند ، بازار
مرادخانی در کنار دریای کابل، از روی تمسخر به نام بازار بریژنیف مشهور شده
بود؛ چون در آنجا اشیا و وسایل مستعمل روسی بفروش میرسید؛ اکنون، آن را
بازار بوش یاد میکنند. شاید فردا، که (خدا نخواهد) به نام پرویزمشرف ویا
شخص دیگری آن را یاد کنند! مگر مرا یقین برآنست که روزی باز رسد و آن بازار
به نام مرادخانی دوباره یاد گردد.
|