کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 
 

محمد فیروز خاور

 
 
گاز

داستان کوتاه

 
 

شگوفه درخت بادام را رها نمیکرد ...

د یروزمادرش درشاخه خشکیدهء د رخت که خالی ازشگوفه بود برای شگوفه یک گاز ازریسمان کهنه یی که  درخانه شان بود درست کرده بود . مادر عقیده داشت که هرگاه کسی درروز های اول سال نو گاز بخورد گناه هایش میریزند. ا ین حرف ها را برای شگوفه نیز گفته بود.

باری نخست بود که شگوفه گازمیخورد ا ول کمی ترسید اما بعد احساس یکنوع لذت میکرد.

ا مروزشگوفه همین که ازخواب برخاست بطرف درخت رفت وخود را در گاز جابجا کرد کمی خودرا تکان داد گاز به حرکت افتاد .. خود را سبکتر احساس کرد به یادش آمد که مادر گفته بود( باگاز خوردن گناه آدم میریزد) - شاخه خشک درخت که برآ ن ریسمان گاز انداخته شده بود با هر حرکت شگوفه   غژ.. غژ .. میکرد.و این صدا شگوفه را خوشش می آمد .

ما در سرش رااز کلکین خانه بیرون کشیده صدا کرد: شگوفه زیاد گاز نخو که ریسمان کنده میشه شگوفه پاسخ داد : مادر جان مه سبک هستم کنده نمیشه..

شگوفه دلش نمیشد درخت را رها کند – نظری به سرا پای درخت افگند  شباهت های بامادرش داشت  درشتی پوست درخت مثل انگشتهای مادردرشت درشت بودند . لمس این درشتی برای شگوفه خوشایند بود. مادربار دوم صدا کرد: شگوفه زیاد گازنخو ریسمان کنده میشه.. زود باش بریت شیر گرم کد یم.

شگوفه : مادرجان مه سبک هستم گناه هایم ریخته ریسمان کنده نمیشه

مادر : اوه دختر زود بیا شیر سرد میشه..  شگوفه  د ید که مادر ا صرا ر دارد گفت :

مادرجان چند گاز دیگه میخورم بعد میآیم – شگوفه خود را به گاز جابجا کردو با نوک پنجه های پایش چند - قدم به عقب رفته خود را رها کرد گاز درحرکت شد همزمان خود را تکان میداد گاز سریعتر میشد.

شگوفه باخود گفت تاعد د  ده شمار میکنم بعد بس است میروم خانه ..

هربار که گاز به جلو میرفت شگوفه شمارمیگرفت : 1..2..3  4 غژ..غژ .. شاخه درخت بیشتر شده بود.

..5..6..7.. ریسمان کنده شد و شگوفه به زمین خورد .

مادر صدای ا فتادن شگوفه را شنید با ا ضطراب ا ز خانه برآ مد

شگوفه به سختی ا ززمین برخاست .

مادرباسرزنش گفت : نگفتم : که ریسمان کنده میشه..  خوب شد که زمین نرم بود ا گه نی بسیار ا وگار میشدی...

شگوفه : مادرجان ریسمان چرا کنده شد مه خو سبک بود م گناه هایم ریخته بود.

 

( پایان )    بهار1385

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٦٦                          سال سوم                          فبوری 2008