پيش از آن که دستم به
جويباری برسد
جوانی من
درگلدان تنگ سال های شوم خشکيد
و باد ها ی خشم آلود
از دشت های خسته ء پاييز
به ديدار شکوفه های من آمدند
پيش از آن که دستم به جويباری برسد
سپيدار های تشنه
در باغ های بی سرانجامی خشکيدند
و دار ها قامت بلند تری يافتند
اين جا در انبساط فاجعه
آسمان برای رقص ستاره گان تنگ شده است
و آفتاب پشت ديوار گرسنه گی
چشم انتظار یک لقمه روشناييست
و دلتنگی من بزرگتر ا زآن است
که به ديدار چراغی دلشاد شوم
اين جا در انبساط فاجعه
کشتی شکسته ء مرا
جز ابر های پاره پاره ء سرگردان
بادبانی نيست.
|