کابل ناتهـ، داکتر خاوری، مدرسه دیوبند و افغانستان

کابل ناتهـ   kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داکتر جهاندارشاه خاوری

مدرسه دیوبند و تأثیر آن در دگرگونی های سیاسی افغانستان

 
 
 

 ‏ازقدیم الایام اروپایی ها محصولات هندی، چون فلفل، برنج، پببه، شکر وغیره را از کا روانهای تجارتی آسیایی بدست می آوردند. با آغازجنگهای اروپاییان با مسلمانان که منتج به بسته شدن راههای تجارتی خشکه شد، دست اروپاییان از محصولات هندی کوتاه گردید. مدتها بعد، در قرن پانزدهم « واسکوهندگاما » از راه بحر، افریقا را دور زد و در کلکته هند لنگر انداخت. از آن تاریخ به بعد تجارت بحری هند در دست پرتگالی ها قرار گرفت. بعدها هالیندیها، انگیلسها، فرانسویها، دنمارکیها و آلمانها با هندیها داخل تجارت گردیدند.

واما انگلیس ها در سال 1600 ‏م اجازه نامه تجارتی با هند حاصل ومرکز تجارتی خود را درسورت (Sort) ساحل غربی هند زیر نام « کمپی تجارتی شرق الهند » تاسیس گردید. کمپنی در سال1639 ‏مدراس را از « راجای چندراگیری » زمامدار قلعه کوهی کرناتک خریده و قلعه ست جورج را در آن آباد کرد. در گام اول محلات رهایشی مردم مدراس را «شهر سیاحان»  نام گذاری کرده تفوق و امیتاز اروپایی ها را بر ساکین بومی مدراس اعلان کردند.

کمپنی به تدریج قسمت های بیثسر هند مانند « موکلی، کلکته » و بمبی را مالک شد و ساحه فعالیت های تجارتی و مداخلات سیاسی خود را در هند توسعه داد. چنانچه کمپنی در سال1689 ‏بنابر مداخله در امور داخلی هند مورد حمله دولت هند قرار گرفت. درین حمله عده ای از اعضای کمپنی کشته و عده ای گروگان گردیدند. بالاثر این عکس العمل شدید هندیها کمپنی تعهد داد تا دیگر در امور داخلی هند مداخله نکند و مشغول امور تجارتی خود باشد. تقریبأ213 سال انحصار تجارتی کمپنی شرق الهند در هند دوام کرد. از این مدت طولانی کمپنی تجارتی شرق الهند با جنگ و گریز هایی اهداف جهانگیری و استثماری انگلیس را برملا می ساخت و زمانی بنابر عکس العمل های عناصر ملی در قالب اهداف تجارتی و سوداگری فرو میرفت. قشر حاکمه انگلیس که « معبود طلا »  را در هند به چشم سر میدیدند برای دسترسی به آن از هیچگونه اعمال و کردار نیک و بد خودداری نمی گردند. ولی تجربه چدین صد ساله انگلیس ها در هند به آنها نشان داد که بلعیدن یک اشتر از توان معده یک انسان دور نیست مگر آنکه اشتر را پارچه پارچه کرده و آنگاه پارچه پارچه ببلعد.

روی همین تیوری بود که فرمول « نفاق انداز و حکومت کن » را طرح ریزی کرده توفیق خود را بر مبنای ایجاد اغتشاش ها و خانه جنگی ها در کشور پهناور هند استوار ساخت. این روش حاکمیت، کم مصرفتر از جنگ و رویاروی و حضور غیرمرئی در کشورها بود. طراح این پدیده حرن انگیر مستر بالمرستون بود. انگلیسها در هندد باین هم قانع نشده هندوستان بزرگ را از زیر اداره و نفوذ کمپنی تجارتی شرق الهند بیرون کرده و به تاج و تخت انگلستان مربوط ساختند. ملکه ملکه انگلستان وکتوریا بنام ملکه هند اعلان گردید و گورنر جنرال انگلیسی هند ویسرا « نایب السلطنه » نامیده شده و ملکه انگلستان در هند امپواتورس هندوستان اعلان گردید.

 

‏این وضع دیر نپائید آهسته آهسته گروههای روشنفکر هند دست بکار شدند. به محض تغییر شرایط در حلقه های روشنفکری هندوستان و تشکیل شدن حلقه های روشنفکری و ضدیت ها علیه سلطه انگلیس در هند دولت انگلیس برای ترمیم و دیر پای ساختن تسلط خود بر هند نقشه تازه ای را رویدست گرفت. طراح نقشه های استماری واستثماری انگلیسی آلن اکتوبن هیوم تاسیس اتحادیه ای برای فارغ التحصیلان و محصلان دارالفنون کلکته را پیشنهاد کرد. با تأسیس این اتحادیه انگلیسها در نظر داشتند نهضت فکری، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی جوانان هندی را که در حال نمو بود تحت پوشش اتحادیه محصلان زیرکنترول بگیرند. گورنر جنرال هند هم که متوجه تغییرات اجتماعی شده بود باین نظر آقای « هیوم » موافقه کرد و او را ماموریت داد تا اتحادیه محصلان را به منفعت انگلیسها وفق دهند. هیوم به همکاری یکتعداد از هندی های روشناس دست به تاسیس اتحادیه زد و توانست بزودی (1885م) اولین جلسه « کانگرس ملی » هند را تماشا کند. اشتراک کنندگان این جلسه72 ‏نفر و رئیس آن یکنفر بنگالی بنام « بوترجا » بود. تا اواخر قرن نزدهم هر سال جلسه (کانگرس ملی) در یکی از شهر های هند دایر میشد و به انتقاد از روش کار حکومت وتقاضای ریفورم هایی از طرف حکومت قناعت میشد.

 

در 1888م جنبشهای اساسی درکانگرس شروع و نمایندگی آن در لندن افتتاح گردید. یکی از رهبران جنبش به نام « تِلِک »انتقاد شدید بر حکومت وارد کرد و حکومت را فاقد کارایی در اجرای ریفورمها وانمود ساخت. او میگفت" هیچ ریفورمی بدون عمل و به محض گفتار کافی و عملی نیست. تلک با احضار حقایق مردم را مه فعالیت ضد حکومت تحریک می نمود. تلک در کانگرس ملی شاخه چپ را رهبری میکرد.

یکی دیگر از نمایندگان (کانگرس ملی) بنام مولوی معمد قاسم که از انقلا بیون مسلمان هند بود در سال1889 ‏« مدرسه دیوبند » را در هند تاسیس کرد. گرچه این مدرسه منحصر به علوم دیی بود ولی مجاهدین بسیاری پرورش داد و شاگردان آن در فعالیت های سیاسی وآزادی هندوستان از استیلای انگلیس سهم فعال داشتند. این مدرسه گنجایش تا هفتصد نفر طلبه را طوری مجانی دارا بود. فارغ التحصیلان آن خواهان آزادی و استقلال هندوستان از ریر سلطه انگلیسها گرد یده و به مبلغین با اعتبار و طرف اعتماد و توجه مردم هند مبدل گردید. انگلیسها تأثیر این مدرسه را در اجتماع هند مخالف منافع خود مشاهده کرده و برای خنثی کردن آن اشخاص بسیاری ار گماشتگان خود را وارد مدرسه کردند. گماشته های انگلیس بعد از تحصیل در آن مدرسه زیر نقاب تحصیل کرده های مدرسه ها اعتبار دیوبند مشغول خدمت در راه استعمار انگلیس میگردیدند و نیز اشخاصی ازین گماشته گان در کدر تدریسی و رهبری مدرسه دیوبند توظیف گردیدند تا نصاب درسی و پروگرامهای آنرا بررسی کرده مطابق امیال و خواسته ها و پلانهای انگلیسها عیار سازند. پلان های انگلیسها در تغییر نصاب درسی مدرسه دیوبند سه بخش اساسی را احتوا میکرد:

 

  1. ‏تحریف دین مبین اسلام و تربیه افراطیون مسلمان.

  2. جلوگیری ارنفوذ کمونیزم در نیم قاره هند و حومه آن از جمله افغانستان.

  3. ‏حافظ منافع انگلیسها درنیم قاره هند و حومهء آن.

 

‏برای ایفای این اهداف طراحان حفظ منافع انگلیسها در هند شیوه هایی بکار بردند تا شاگردان این مدرسه سرسپرده های اسلام بارآمده و در مقابل هرگونه بی اطاعتی در مقابل اوامر وضع شده اسلامی مدرسه دیوبند حکم ترور و محکوم بودن به قتل ایشان را عملی نمایند. نزد این مسلمانان افراطی دیوبند پیروان مذهب شعیه، پیروان کمونیزم و سایر فرق اسلامی کافر بوده محکوم بمرگ بودند. یکی ازارزشهای نا مطلوب این طرز تربیه این بود که چون افراد این گروپ عقیده راسخ به دین مبین اسلام داشتند و از اسلام واقعی چیزی گیر شان نبود لهذا نزد ایشان هر مخالف دین اسلام محکوم شمرده شده و به سزای اعمال خود میرسیدند. عمل انگلیسها در تغییر نصاب درسی و تربیوی مدرسه دیوبند لطمه شدیدی بر پیکرمدرسه دیوبند هندی وارد کرده شهرت واقعی و اصلی انرا از بین برد. از ان پس فارغان آن مدرسه داعیان اسلام واقعی نه بلکه بعنوان ترورستان، قاچاقبران، مبلغین و مخربین دین مبین اسلام درجهان اسلام عرض وجود کردند که افغانستان، اولین قربانی شدیدترین حملات تروریستی، تبلیغاتی و تخریباتی آن واقع گردید.

 

افغانستان و مدرسه دیوبند

 

‏و اما انگلیس ها که بر سر طلای هند سرخ آمده بودند راههای بحری دخول به هند را از سه جانب بسته بودند. دیوار همالیا در شمال سد غیرقابل عبوری بر روی همه مهاجمین هند کشیده بود. یگانه راه از جانب خشکه از طرف شمالغرب هند به حیث دروازه هند باقی مانده بود که در دست افغانستان بود. ا‏ز همین راه بود که مهاجمین شرقی و اسیایی به هند رو می آوردند و قرنها قبل از استعمار انگلیسها هند را در تصرف ‏خود داشتند. افغانستان بحیث یک کشور جهانگشا و واقع در دهنهء این دروازه قرنها هند را در تصرف داشت و بر آن حکمروایی میکرد. مخصوصأ انگلیسها بعد از جنگ مشهور « پانی پت » و مشاهده قدرت نظامی و نفوذ معنوی افغانستان در سراسر هندوستان انگلیسها را متوجه اضمحلال قدرت  نظامی و نفوذ معنوی افغانستان در هند گردانید. انگلیسها برای نیل به این هدف خود ابتدا « سیاست تدافعی » را در مقابل دولت افغانستان طرح ریزی کردند. بعدأ این سیاست جای خود را به « سیاست تعرضی » داد و سپس به تجزیه و تقسیم افغانستان منجر گردید. انگلیسها برای نیلی به این اهداف خود پلان سیاست سه مرحله ای تدافعی، تعرضی و تجزیه و تقسیم افغانستان به بخشهای کوچک و مساعد گردانیدن بلعیدن آن را طرح ریزی گردند.

 

‏انگلیسها برای بکرسی نشانیدن این پلان سه مرحله ای خود از شیوه های مختلف نظامی، تبلیغاتی و استخدام افغانها در خدمت خود و بسا شیوه های دیگر کار گرفتند. ولی مخربترین و مؤثرترین این شیوه ها همانا پالیسی کنترول افغانستان بواسطه ارسال مبلغین انگلیسی، هندی و افغانی در لباس و چهره های مسلمانان متعصب بود که توانستند در قلب جوامع و مردم افغانستان نفوذ کرده و با تکفیر مجاهدین مسلمان افغان و مردان آزادیخواه و امرا و وزرای شریف و نجیب و مسلمان افغانستان تخم نفاق و کینه توزی را در میان مودم افغانستان کاشتند. این شیوه تخریی انگلیسها در افغانستان از اواخر قرن هژدهم آغاز و تا اواسط قرن بیسم قدم بقدم تطبیق و تعقیب گرد ید.

دولتهای افغانستان در مقابل اعمال جاسوسی و تبلیغاتی انگلیسها بکلی خل سلاح و عاجز بوده فاقد همه گونه مقابله و ضد حمله بر حریف بودند. زیرا در هر دولتی افغانستان اداره های منظم ضد جاسوسی و تبلیغاتی وجود نداشت و نمی توانستند از همچو حملات و منابع و سرچشمه های آن آگاهی یابند. پس عمال جاسوس انگلیسی در افغانستان برای همیشه مخفی و مستور می ماند و تا آن دم که مردم قریه ها و محلات بر آنها مشتبه نمی شدند کسی نبود که اعمال ایشان را محاسبه کند.

 

‏و اما انعده ازشاگرداز مدرسه دیوبند بنام طبیب، سیاح، تاجر، ترجمان، معلم، مستخدم، مهاجر و پناهنده سیاسی داخل افغانستان می شدند آشکار تر کار میکردند. و گاهی هم عمل شان آفتابی شده منجر به خشم مردم و عکس العمل های شدید مردم علیه انگلیسها میگردید. زیرا انگلیسها در ابتدای عملیات تبلیعاتی خود در افغانستان عناصر انگلیسی مدرسه دیوبند را به افغانستان می فرستادند. چانچه میجر ایلدرد پانتجر (Eldered Pottinger) 1811- 1842 در سال 1837 بشکل سوداگر وارد کابل شد هر قیافیه ملای هندی به هرات رفت. در جریان حملات ایرانیها به هرات وی شناخه شد و از هرات گریخت. در 1841 در کوهستان کاپیسا حین تبلیغات ضند دولتی گرفتار گردید و در1842 ‏توسط مجاهدین کوهستان زندانی شد. بعدآ باتجر توسط جنرال پالک از اسارت خلاص شده و به چین رفت. هکذا لبیج مدتها در ولایات شرقی افغانستان به حیث ملاامام در مساجد به تبلیغات ضددولتی و تخریباتی خود مشغول بود. مستر کنولی، مستر کیمبل 1842 در حومهء بخارا و سمرقند و بلخ بنامهای مستعار ملا شیر محمد و ملا غریب به فعالیت های ضد دولتی و تخریباتی می پرداختند.  این دو ملا انگلیسی بع از افشا به طرف هرات رفتند.

 

در عهد زمامداری حبیب الله خان تعداد ملا های مدرسهء دیوبند در کابل رو به افزایش گذاشت. ایشان در معارف و صحیهء افغانستان نفوذ کرده حتی صحت و جان شخص حبیب الله خان در دست الله جویا خان یک نفر داکتر هندی بود. ضیاء  معصوم کسی دیگری بود که در دربار حبیب الله خاه از سیاست سازش با انگلیسها حمایت میکرد. حاجی عبدالرزاق اندری در خاموش کردن حس آزاد یخواهی مردم سرحد فعالانه داخل عمل میبود. ملا نجم الدین رهبر سرحد آزاد به کمکهای مداوم خود به مردم کوهستان، لوگر و کابل می پرداخت تا ایشان را وادار سازد در قیام علیه دولت انگیس حاضر نشوند.

 

‏چیزیکه کار فرستادن مبلغین هندی مدرسه دیوبند را افغانستان  سرعت بخشید این بود که زمان سلطنت امیرحبیب الله خان مصادف بزمانی بود که ار یک طرف جنگ جهانی اول (1914) آغاز یافت بود، از جانب دیگر جوانان هندی مبارزه آزادیحواهی ‏را جدأ در مقابل انگلیسهاآغاز کرده بودند. گروپهای جوانان هندی بطرف افغانستان می آمدند و افغانستان را بحیث پناگاه مطمئن و بخش نظریات و عقاید ‏خود انتخاب کرده بودند. انگلیسها از موقع استفاده کرده در میان این گروپ مبارزین و آزادیخواهان هندی مبلغین و مخربین هندی نژاد را می فرستادند تا در میان گروپها و جمعیت های هندی رخنه کرده مفکوره های آزادیخواهی و نهضت طلبی ‏ایشان را خنثی سازند. در پهلوی این مبلغین تعداد کثیر ملا های دیوبندی را زیر عنوان پناهنده های سیاسی به افغانستان فرستادند تا در شهرها و قریه ها تبلیغات ضد دولتی را دامن بزند. اکثر این ملا ها در مساجد پکتیا، مشرقی، قندهار، هرات، کابل، لوگر و کاپیسا مصروف فعالیت بودند. ورود  هندی ها تا ‏آزاد شدن هندوستان روز افزون بود. عده ازین مهاجران واقعأ برای ضدیت‏علیه انگلیسها و برای فعالیت آزادیخواهی می آمدند. این دسته هندیها بعد از اقامت مؤقت در افغانستان به کشور های جاپان، روسیه، اروپا و سایر کشور ها پراگنده میشدند و در آنجا سازمان های آزادیخواهی و مباوره علیه دولت انگیس را سازمان میدادند. ولی کسانیکه از مدرسه دیوبند و برای تخریب از طرف انگلیسها مامور میشدند در افغانستان اقامت گزیده باشکال مختلف خود ها را به مرکز قدرت دولتی وولایات افغانستان میرسانیدند و به تخریبات خود علیه دولت افعانستان و تحریک جوانان افغان علیه یکدیگر ادامه میدادند. از جملهء این اشخاص یکی بنام ملا عمادالدین خان بود، این شخص در شهر کابل مؤفق گرد ید چند نفر دیگر را تحریک کرده یک انجمن سری تروریستی به مقصد کشتن شاه امان الله، تشکیل دهند. گرچه این جمعیت افشأ گردید و در حین ایفای عمل گرفتار و به جزای اعمال خود رسیدند ولی ملا عمادالدین که رکن عمده و اساسی جمعیت بود مفقود گردید، همچنان مولوی محمد کبیرخان مهمندی ترجمان وزارت تجارت که با دو حلقه مهم سیاسی جوانان انروز افغانستان ارتباط داشت در نهایت مهارت هردو حلقه را بهم ‏می انداخت و هم از راه ارتباطی که با دایره جاسوس دولت داشت شخصی پادشاه ‏را بر روشنفکران کابل مشتبه و بدبین میساخت. در راپوریکه این شخص برضد فیض محمد خان ناصری عضو شورای دولت داده بود، شاه امان الله این راپور را علنی ساخت و امر تحقیق داد. مولوی محمد کبیر بمجرد شنیدن این خبر با گلوله تفنگ خود را کشت

 

‏مرحله دیگر اوجگیری ارسال شاگردان دیوبند در عصر زمامداری امیر حبیب الله ‏خان و شاه امان الل میباشد. این عصر درست مصادف بزمامی است که کمونیزم برهبری ولادیمیر ابلیح لنین در اتحاد شوروی سابق پیروز گرد ید. و کشورهای ‏مسلمان اسیای میانه قهرا و جبرأ تحت فرمان اداره کمونیستی لنین دراورده شده ‏بودند.

 

هند بیرتانیوی به بهانه اینکه گویا دیوار آهنین ای علیه نفوذ کمونیزم در افغانستان و هند برتانوی اعمار مینماید مسلمانان  و شاگردان مدرسه دیوبند را به روحیه تروریستی و سوپر افراطی تربیه کرده در سر زمین اافغانها فرستاد. یکتعداد این تروریستان ار طریق مناطق شمال افغانستان به داخل سمرقند و بخارا، خوقند وغیره بلاد اسیای میانه رفته در میان مسلمانان بظاهر کمونیست نفوذ کرده و در زنده نگهداری جنبش اسلامی علیه کمونیزم مبارزه پیکیر و دامنه داری را بجلو بردند.

 

بخش بیشتر این تروریستان افراطی در قلمرو افغانستان ساکن گردیده در تحریک و طرح دسایس و تخریبات علیه امیر حبیب الله خان و سپس علیه شاه امان الله که تازه دولت مستقل جوان افغانستان را اعلان کرده بود به مبارزات تخریباتی و تبلبغاتی در شهر های سرحدی، مرکزی، شمالی و جنوبی افغانستان افزودند. چنانچه در اثر تبلیغات ملا های دیوبندی بود که مردم شینوار علیه شاه امان الله شوریدند. ملا های هزاره جات شاه امان الله را کافر و برضد منافع اسلام معرفی کردند. محمود طرری همکار صمیمی وآزایخواه معروف و مشهور افغانستان را تکفیر کرده جوانان آزادیخواه افغان را یکی علیه دیگر تحریک کرده زمینه سقوط دولت امانی را فراهم آوردند که در نتیجه بعد از یک مرحله کوتاه شخص مطلوب انگلیسها که سالهای متمادی او را تربیت کرده بودند همراه با سایر گماشته های انگلیسی وارد افغانستان کردند، این شخص نادر غدار بود که با مهر کردن در قرآن شریف حبیب الله  کلکانی را حلق آویز کرد و چرخ زماداری افغانستان را به نفع انگلیس ها بحرکت در آورد.

 

این بود نقش ملا های دیوبندی در افغانستان.. ولی قدر مسلم این است که حرکت های بیرونی در افغانستان بار ها آزمایش را تکرار و درس عبرت انگیزی به مهاجمین و مداخله گران خارجی داده و بار دیگر خواهد داد.

 

منابع عمده:

 

  1. ‏غبار، مرحوم میرغلام محمد. افغانستان در مسیر تاریخ، جلد اول و دوم در ک وقایه. پشاور، میوند، 1380.

  2. کوشان، مرحوم غلام حضرت. سرگذشت یک ملت مظلوم در مسیر سده بیستم. لاهور،1998 ‏.ص 256.

  3. نصیری مقدم، محمد نادر. گزیده اسناد سیاسی ایران و افغانستان. تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1374. 324

  4. ریاضی هروی، محمد یوسف. عین الوقایع، تاریخ افغانستان در سالهای، 1207-1324، تهران، مجموعه انتشارات ادبی و تاریخی،ص 286

  5. فرهنگ، میر محمد صدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، پشاور، 1373، جلد دوم.

  6. پوهنیار، سید مسعود. ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد در افغانستان. پشاور، سیا، 1375، جلد دوم در یک وقایه.

  7. هاشمی، پوهاند سید سعدالدین. استوکهولم، شورای فرهنگی افعانستان1380، ص 323.

  8. فرخ، سید مهدی. کرسی نشینان کابل. تهران، مؤمسه پژوهش و مطالعات فرهنگی ص 137 و 217.

  9. امامی، حسام الدین. افغانستان و ظهور طالبان. تهران، شاب 1378، ص 240

  10. Rahin, Prof. Abdul Rasoul, Afghanistan under the Shadow of Dew Band Madrasa.

  11. Mojumdar, Rai Choudari und Dana Advanced history of India London 1948

  12. Fazju. Nair Klaster, History of India London 1910

  13. قاضی عطا الله د پشتو تاریخ، پشاور 1947 ص 101

  14. شکارپوری، میرزا محمد نوای معارفک کابل 1331

  15. کاتب هزاره فیض محمد، سراج التواریخ کابل

  16. رویداد لویه جرگه دارالسلطنه کابل 1303

  17. امیری غلام رحمان ابعاد پیچیده تداوم جنگ در افغانستان استوکهولم سویدن 1377

 

دروازهً کابل

 

سال سوم                  شمارهً ٦٢    دسمبر    2007