کابل ناتهـ، پوهاند هاشمی، الماس کور نور

کابل ناتهـ   kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پوهاند سید سعدالدین هاشمی

الماس کوه نور،
افغانستان
گذرگاه و صحنه های بزرگ تاریخی آن

 
 
 

 ‏اساسأ الماس، ماده معدنی است که نسبت به تمام مواد معدنی و احجار کریمه دیگر، سخت تر، بادوام تر، درخشانتر و گرانبرها تر میباشد. این ماده عمومآ از ریگ ها، سنگریزه ها و احجار ریگی و معادن استخراج و بدست می آید.

 

‏مواضع مهم استخراج الماس جهان عبارت اند از: هندوستان، برازیل، افریقای جنوبی، کانگو، ساحل طلا، گیانا، جزیره بورنیو، آسترالیا، کوههای یورال، سایبریا، نواحی شمال ایالات متحده امریکا ویک تعداد مناطق و کشورهای دیگر. اکثر الماسهای قدیمه، از معدنیات هند بدست آمده است. از آنجمله است « الماس کوه نور » که از جمله ده، پانزده الماس مشهور جهان بشمار میرود. برخی ازین الماس های مشهور کره زمین ازاینقرار اند: کولینا Cullina قبل از تراش 3106 ‏قیراط بود. جانکر Jounker - وایت تاورنیر - مغول اعظم که شاید همان کوه نور باشد و وزن آن 287.5 ‏قیراط بود ، فلورنتاین 133 ‏قیراط- ، دریای نور، رجنت 135.5 قیراط- ، جوبلی 245 ‏قیراط-، هوپ - سن سی - استوارت (ا) گفته شده که بزرگترین الماس جهان مربوط به شاه پرتگال است که از برازیل بدست آمده وتا حال تراش نشده ویک قسمت آن توته شده است. وزن آن 1.680 ‏قیراط است و قیمت تخمینی آن به 224 ‏ملیون پوند سترلنگ میرسد. (2)

 

‏الماس مشهور شاهان روسیه که  779  ‏قیراط وزن دارد و اصلأ ار یکی از چشم های بت معبد برهمنی، ما لابار (Malabar) توسط یک افسرفرانسوی به سرقت رسیده بود، بالاخره در 1766 به امپراتوری روسیه رسید. (3‏)

 

‏الماس کوه نور( شاه الماسها ) ‏که نام اصلی اش سامان تیک مام است و از معادن گولکنده هند بدست آمده است، سوابق تاریخی آن از افسانه ها و اساطیر چند هزار ساله مهاباراتا، تا تاجگذاری ملکه انگلستان را در بر میگیرد.

 

‏گرچه از روی تاریخ، کوه نور متعلق به هندوستان و حکمرانان وراجا های آن میباشد، ولی معرفی آن در تاریخ جهان، بیشتر بدوره های مختلف افغانها مربوط بوده است و در همین کشور است که بار اول در زمان دولت اسلامی افغانستان( قطبی، شمسیه، غیاثیه، خلجیه، تغلق شاهان، لودیها و سوریها) که قریب چهار صد سال در بیشتر هند، چون هند وسطی، بنگال، مالوه، گجرات، اوریسه، دکن، هند جنوبی، هند شمالی وسایر نقاط دیگر، حکمروایی کردند. تمدن اسلامی را پخش نمودند، موضوع الماس کوه نور نیز درمیان بود. چنانچه زمانیکه علاألدین خلجی در جنگ 709 (اواخر قرن 13 میلادی) بر حکمرانان مالوه، غالب گرد ید، در جمله خزاین و جواهرات فراوان آن حکمران الماس کوه نوررا نیز او تحویل گرفت. از همین تاریخ تا قرن دهم هجری، الماس کوه نور در تصرف سلاطین افغانستان - هند، قرار داشت. در جنگ اول پانی پت ( 1526) سلطان ابراهیم لودی از بابر شکست خورد و الماس کوه نور که نزد مادر سلطان ابراهیم لودی بود بدست بابر شاه افتاد و آنرا به پسرس همایون بخشید. (4‏)

 

‏بابر شاه در تزک ‏خود می نویسد که چطور در وقت فتر آگره الماس بزرگی که هشت مثقال وزن داشت، بدست آورد.  به تخمین جواهر شناسان وقت قیمت آن نصف خراج روز مره ربع سکون بود، و میگفتند که این الماس بیش بها از خانه علاوالدین است. (5)

 

‏در وقت مریضی همایون در آگره، آخر الامر به صلاح کاردا نان، الماس کوه ‏نور را بدور همایون گشتاندند و صحت یافت، ولی بابر خودش مریض وفوت شد. (6) زمانیکه همایون از شیرشاه سوری شکست خورد و از طریق سپستان و هرات به ایران میرفت، کوه نور را با خود داشت و در تاریخ این اولین باری است که کوه نور داخل افغانستان میشود.

 

‏همایون در ائنای تبعید و فرار، کوه نور را طور تحفه به شاه طهماسپ فارسی داد. بعدأ، شاه طهماممپ آنرا طور تحفه بیکی از شاهان دیگر شیعه، بنام برهان نظام شاه در هند جنوبی عرضه کرد.

 

‏در یک زمان دیگری شخصی بنام میر جملا  وزیر حکمران گولکنده آنرا به طور تحفه به شاه جهان تقدیم کرد و تا هجوم نادر آفشار برهنــد این الماس بدست مغولان باقیماند. (7)

 

‏در 1739 حینیکه نادر آفشار بر هند حمله کرد محمد شاه امپراتور مغول بعد از مصالحه، بخاطر خوشنودی نادر افشار، تمام جواهرات خانه شاهی، طلا و اشیای قیمتی ذیل را به نادر آفشار سپرد:

‏-  قابهای طلا و نقره و پول نقد: سی کرور روپیه .

- جواهرات با ارزش: بیست و پنج کرور روپیه.

‏- تخت طاووس شاه جهان، بشمول نه تخت دیگر، سلاح وسنگ های قیمتی: نه کرور وویبه.

‏- اشنیای صنعتی: دو کرور روپیه.

‏- توپ و تفنگ وسنگ ها و اثاث البیت: چهار کرور ووپی. مجموعأ هفتاد کرور روپیه. (8‏)

 

به گفته برخی از نویسندگان دیگر، در مجموع سه صد بار فیل، ده هزار اسپ، ده هزار اشتر و پانزده کرور پول نقده از هند به قندهار رسید. (9‏)

 

‏بنابر بعضی روایات نادرافشار به تقریب دستار بدلی یا تاج بدلی، الماس کوه نور را به حیله و نیرنگ حاصل کرد. بدین معنی که محمد شاه همه اشیای قیمتی خود را به جز الماس کوه نور به نادر آفشار داد و آنرا در دستار خود پنهان کرده بود. نادر که ازین مساله آگاهی حاصل کرده بود، محفل رسمی انتقال قدرت را از طریق دستار بدلی انجام داد و امبرا تور مغول را خجالت داد. ‏(10)

 

‏در هر حال کوه نور که بار دوم بعد از فتح دهلی توسط نادر آفشار، داخل افغانستان گرد ید و به فارس برده شد. بعد از قتل نادر افشار شخصیکه سرش از بزرگی در عرصه جهان نمی گنجید، گوی لعب طغلان گرد ید وبدست افغانها افتاد. در مورد اینکه الماس کوه نور چگونه بدست احمد شاه ابدالی افتاد اقوال مختلف وجود دارد که ازآنجمله است:

  1. ‏ بی بی صاحبه یکی از خانمهای نادرافشار بود که به یکی از قبایل (پشتون) تعلق داشت و توسط خدمه اش از قتل نادر به احمد شاه اطلاع داده بود (11‏) بپاس حمایت و حفظ جرم نادر، هدایایی به احمد خان ابدالی داد که یکی هم الماس مشهور کوه نور بود. ‏(12)

  2. ‏شاه رخ نابینا که بعد از قتل نادر بدست مخالفانش کورشده بود، توسط احمد شاه ابدالی بحیث حکمدار مشهد تعیین شد. او که به یقین ذخیره فراوان جواهرات داشت، بپاس کمک احمدشاه درانی، الماس کوه نور را باو داد. چه او که خود کور بود زیبا یی آنرا دیده نمیتوانست. (13)

  3. قول دیگر آنست که قوای افغانها بعد از برخورد با قوای قزلباش نادر شاه توپخانه نادر را بدست آورده بسوی قندهار حرکت کرد و احمد خان شاید الماس کوه نور را با جواهرات و نقدینه دیگر در همان وقت بدست آورده باشد. ‏(14)

  4. ‏دوپری می نویسد که احمد خان درانی کوه نور را در 1747به سرقت برده و آنرا به پسران خود زمانشاه و شاه شجاع انتقال داد. (15)

در هرحال بقول مرحوم غبار احمد شاه دلچسپی زیادی به آن نداشت و آنرا در خزانه شاهی محفوظ ماند. (16) تنها در روز فتح پانی پت (پانزده جنوری 1761م) زمانیکه در شهر پانی پت داخل شد، یک چین فاخره، نصب با جواهرات مشعشع به تن و الماس کوه نور را در بازو داشت، به زیارت شیخ بوعلی قلندر رفت (17) و ادای شکران کرد.

 

‏از آغاز سلطنت تیمور شاه تا مدت چهل ویک سال دیگر الماس کوه نور بدست شاهان درانی قرارداشت. تیمور که سالیان کودکی و نوجوانی اش را اکثرأ در محیط نسبتأ آرام شهر هرات که در آنوقت پناه گاه منشیان، شاعران و فاضلان دربار نادری بود، سپری کرد. او از لحاظ خصلت و تربیت با احمد شاه متفاوت بود. او طبیعت آرام و علاقمند به شعر و ادب بوده و در عین زمان خود هم طبع شعری داشت. تیمور به نتمع از نعمت های مادری گرایش زیاد داشت. او مانند اکثر شاهان شرقی بخصوص شاهان کشورهای همسایه افغانستان به عیش، سرور، تجمل، خوشگذرانی و رغبت به زنان زیبا تمایل فراوان نشان میداد. چنانچه با وجود داشتن سه صد زن و کنیز (که عواقب ناگواری را به کشور بارآورد و عامل تازه و خارجی استعماری توانست ازین شرایط حد اعظم سؤی استفاده نماید) هر هفته یک دختر باکره به حرم شاه افزوده میشد. (18) تیمورشاه البته فاخره مزین به جواهر به تن می کرد ، تاج مکمل به الماس بسر میگذاشت، فخراج را ببازوی چپ و الماس کوه نور را که بسیار دوست داشت به ساعد راست خود می بست. ‏(19)

 

 اینهمه عیاشیها و خوشگذرانیها بیشتر از پولی تحویل میشد که بالاخره در نهایت امر از بهره کشی دهقانان بدست می آورد. در کنار این همه مسایل با وجود یکه یک دوره نسبتأ طولانی صلح و آرامش موجب جان گرفتن تدریجی. زراعت، تجارت و صنایع محلی گرد یده بوه او علاوه بر آنکه قمی درساحه ‏فرهنگ دانش و علوم جدید بر نداشت، در احیای علوم و فرهنگ قدیمی نیز کاری انجام داده نتوانست. بعد از مرگ تیمور، زمانشاه روی صحنه آمد. دوره هشت ساله پادشاهی او که مصادف با حوادث عظیم سیاسی و اجتماعی جهان بود، دوره بسیار پرآشوب و پر ماجرای افغانستان محسوب میگردد. اداره امپراتوری وسیع که احمد شاه بمیراث مانده بود به نسبت نفاق داخلی شهزادگان، امپران، مرداران و خوانین سد وزایی وبارکزا یی و دسایس و مداخله خارجیان و رقابت های دول استعماری (بازی بزرگ) در منطقه مشکل شده بود. بخصوص که دستگاه افسونگر استعمار مانند تار عنکبوت در هند دویده بود، در مجاورت افغانستان قرارداشت. این مجاورت که زمینه فعالیت های سیاسی و جاسوسی استعمار را مهیا کرده بود نه تنها خسارات و صدمات جبران ناپذیری به افغانستان وارد کرد، بلکه باعث سقوط زمانشاه، این دشمن سر سخت آنها گرد ید. نوشته جان مالکم سفیر انگلیس در فارس موئید مدعاست: «.زمانشاه سلطان اقاغنه را من یکی از قدیمترین دشمنان قدرت انگلیس در کشور هند میدانم... عمل جهانگیری که همواره مورد توجه مخصوص زمانشاه درانی است، جز تولید نفاق در مملکت اش هیچ چیزی نمیتواند اورا آزین عمل بازدارد...»(20‏)

در مجموع سیاست انگلیس تمام افغانستان را انش ساخت و دولت های ‏فارس و شکست ها به تحریک هند برتانوی در اضمحلال افغانستان نقش بازی کردند. زمانشاه که جوان تنومند، شجاع و آرام مطلق العنان بود، لباس مجلل سلطنتی در بر میکرد. کلاه مکلل مرصع سه جیقه سلطانی در اطراف کلاه مرتب از زمرد و الماس بر سر می نهاد. هکذا در گردن شاه باسلوب سلاطین بزرگ قدیم، جواهر بسیار قیمتدار الماس و زمرد و علاوتأ کوه نور و فخراج بی نظیر نیز در بازوی اعلیحضرت بسته می بود. (21‏) داشتن سلاح و شمشیر و تفنگ و حاضر بودن اسپ خاصه در حضور ایشان از همه چیزها مقدم و ضرور بود. در یکی از جنگ های بین زمانشاه و محمود به تحریک مداخله و کمک بیگانگان و همدستی وزیر فتح خان جریان داشت، نظر بصوابدید امرا موقع شناس زمانشاه از کابل قصد مراجعت بصوب پشاور از طریق جلالی آباد را نمود و در حدود ششصد نفر را با خود همراه داشت. در محرض راه چند روزی را در قلعه ملا عاشق شنو اری در نزدیکی جگدلک مرکز مؤقتی قرار داد. ملا عاشق در آغاز آنان را بگرمی استقبالی کرد. اما در آخر که دانست محمود از همکاری و همدستی اهالی و ملا عاشق مقهور خواهد گشت، در نصف شب دروازه را بسته وترانبیاتی گرفت که زمانشاه از آنها بیرون شده نتواند و پسرخود را نزد شهزاده محمود که در کاپل بود فرستاد و متصل آن، زمانشاه با وزیر اعظم رحمت الله خان وسایر همراهان به مدد ملا عاشق در کاپل نزد شهزاده محمود رسانیده شد. حینیکه زمانشاه حرکات سراپا مخالفانه ملا را احساس کرد در وقت شب، کوه نور و فخراج بی نظیر را که از احمد شاه بمیراث داشت از باعث آنکه بدمت دشمن نه افتد، در شق دیوار قلعه پنهان داشت و فخراج را در زیر آب انداخت و بروایتی آنرا با دیگر اشیای  قیمتدار در پای دیوار خانه ملا عاشق پنهان کرد. (22)

بروفق امر شهزاده محمود هردو چشم زمانشاه را سیخ داغ کردند (طبق بعضی از روایات چشمان اورا نشتر زدند) و او را در بالا حصار کابل زندانی ساختند و رحمت الله خان را بخون سرداران درانی بقتل رسانیدند. وقتیکه شهزاده محمود از زمانشاه تقاضای جواهرات را نمود، زمانشاه بهانه کرد که آنها را در دریا اند اخت. (23‏).

 

 شاه شجاع پس ار جلوس نخستین اقدامش رهایی زمانشاه و پس ازآن دستگیری ملا عاشق شنواری خیانتکار و نمک بحرام بود. بعد از آنکه خانه و قریه ملا عاشق را ویران کردند، سواران موظف بسرعت برق ملا عاشق را با اقوام و وابستگانش در بالا حصار کاپل احضار نمودند. شاه شجاع از فرط غیظ و غضب امرداد او را به توپ بپرانند. بروایتی، دهن ملا را به خمپاره بسته و اجزای بدنش را ازهم متلاشی کردند. بقول سن (Sen) خانم و اطفالش را نیز به توپ پراندند. (24‏) در حالیکه شاه محمود را بنابر احساس عاطفه برادری بخشود و از گناهانش صرف نظر کرد. باصطلاح قدیم یک خانه نگاه، صد خانه فنا را در مورد ملا  و وابستگانش عملی کردند. شاه شجاع در زمان شاه محمود قسمت اعظم خزینه و جواهرات احمد شاهی را که ار طرق مختلف بدست آمده بود نزد خود داشته تسلیم نکرد. او در حوا لی کشور گاهی در نواحی پشاور و زمانی در سمت قندهار به جنگ و گریز می پرداخت، تا اینکه بپادشاهی رسید (1803-1809م)

در عصریکه شاه شجاع در افغانستان بر اریکه قدرت نشست بازی بزرگ با رقابتهای استعماری تشدید گردید. در قاره اروپا معاهده تلست(Tilsit) میان دو قدرت بزرگ استعماری روسیه تزاری و ناپلیون فرآنسوی بامضا رسید و برای دستیابی شان برنپم قاره هند پلانهایی را طرح کردند. ازآنجمله الفنستن بدربار شاه شجاع رسید و او را از همکاری با ناپلیون و حمله محتمله قاجاریه فارس ترساند. نتیجه این مذاکرات بامضا رسیدن معاهده بین نماینده بریتانیه وشاه شجاع در پشاور بود. (جون 1809م) این معاهده غیرضروری، که خاصیت تحریک کننده داشت اولین معاهده انگلیس در داخل خاک های افغانستان صورت گرفته وآغاز مناسبات دیپلوماتیک افغانستان را با کشورهای اروبایی بیاد میدهد. رئیس هیأت انگلیس مونت ستوارث الغنستن درباره شاه شجاع و پذیرایی هیأت چنین می نویسد: «ا... شاه شجاع که در زیر رواق وسطی تالار بریک تخت بزرگ طلایی یا طلا کاری نشسته بود از ابهت و صولت شاهانه برخوردار بود و تاج و لباس او از کثرت جواهر میدرخشید...

 

‏شاه کاپل سیمای خودش را داشت... چهره اش گندمی و ریش اش سیاه و انبوه بزرگ منشانه و دلپذیر، صدایش رسا و خطابش شاهوار... ردای الماس برسینه داشت، چون دوگل زنبق زانو بندهایی از همان جنس بردو زانو و بازو بندهایی از زمرد بر بازوان و چندین گوهر دیگر بردیگر جاهای پیکرش... الماس کوه نور که میگویند بزرگترین الماس جهان است بریک بازیش بود. رشته مروارید هم مانند کمر بندی که سست ببندند برکمر داشت... و از ورای آن اشعه آن ریشه های مخمل ارغوانی پیدا بود... تخت پوشش از پارچه مروارید دوزی شده درشت و شمشیری با چوگانی کوچک از جواهر بران طرح شده بود... همه جوانب اطاق باز و مرکز آن بر چهار ستون بلند استوار بود. فواره مرمرین در وسط اطاقش قرارداشت. خانه ها با قالی های گرانبها فرش شده و برکناره ها پارچه های ابریشم دوزی شده برای ایستادن گسترده بودند... پائین تالار باغی بود پر از انواع درختان بخصوص سرو. عقب چمن های سبز با حوض ها و جویهای زلال وعقب آن کوهها. برخی تیره و برخی پوشیده از برف... » (25‏)

 

جنگ های ویرانگری که مجددأ بین شاه شجاع و شاه محمود آغاز گرد ید منجر بدان شد که شاه شجاع بعد سر گذشت چندی بنابر سراسیمه گی در لاهور به سیکهـ ها مراجعه ودرآنجا پناهنده شد. رنجیت سنگهـ که مانند عطا محمد خان والی کشمیر بر الماس کوه نور و جواهرات او چشم دوخته بود به شیوه های مختلف او را زیر فشار قرارداد تا الماس کوه نور را قسمأ با زور و قسمأ با وعده جاگیر در پنجاب و کمک در استرداد تخت و تاج کابل از او بگیرد. درین رابطه در کتاب « واقعات شاه شجاع » که بحیث سند تاریخی بر موضوع روشنی خوبی می اندارد چنین آمده است:

 

« ... فردای یوم ورودم، رام سنگه بحضور آمده از جانب رنجیت سنگه خواهش (کوه نور) را نمود. بندگان ما فرمودند که بالفعل در اینجا حاضر نیست، هرگاه رابطه دوستی ویک جهتی فی مابین اشرف ما و رنجیت سنگهـ استحکام تمام یافت در دادن کوه نور دریغ نخواهد رفت. چون چند یوم بتواتر استدعای کوه نور نمودند، بندگان ما همان جواب اول را ‏تکرار فرمودند. لهذا از دون همتی و سختی در اانصال اب و نان می نمودند، یعنی گاهی یکی را و گاهی دیگری را مانع می شدند، بلکه ملا زمان و خادمان را از حویلی گاهی به شهر و بازار رفتن بکاری میگذاشتند و گاهی نمیگذاشتند. عرض قریب یک ماه بهمین صورت گذشت. چون دیدند که باین خودنمایی ها وبد سلوکیها مطلب بدست نمی آید بنابران ــ باز معتبرانش آمده استدعای کوه نور نمودند. باز ارشاد شد که تا وقتیکه عهد و میثاق اتفاق برشوق نیانجامد دادن کوه نور ظهور نخواهد یافت.

 

عرض دو یوم بعد ازین جواب، رنجیت سنگهـ خود جهت ملاقات امد و کلمات دوستی و یکرنگی بمیان آورده، ناله مشتعل بر وشوق اتحاد ویک جهتی و استحکام دوام الفت یکدلی آورده، بود توشه پنجه خود را بحضور بندگان ما بزعفران آلوده بر عهد نامه چسپانده وبه بندگان ما سپرده وقسم بر « گرنتهـ و بابا نانک » خورده ودست به قبضه تلوار خود گذاشته اقرارنمود که تمامی علاقه جات کوت کمالیه و ختک وسیال و کلانور، را بپادشاه دادم که مالا و نقالا، همیشه به استمرار در تصرف و ملا زمان و کارگذاران سر کار پادشاه بوده باشد و بهر قدر لشکر که بندگان پادشاه خواسته باشد جهت تسخیر ولایات افغانستان و تعذیر و هدایت مردم شریر بلاعذر اهمال همراه میکنم و بوجه من الوجوه ازین قرارداد انصراف و ازین عهد و پیمان سر مویی انحراف نمی ورزم و از بندگان ما نیز نوشته و به صیفه عهدنامه گرفت که هرگاه پادشاه مشرف ولایت خود شوند مادام الحیات در دوستی و یک جهتی هیچ فرقی و تفاوانی بقدر یکسر مو نباشد.

 

بعد ازین رنجیت سنگهـ بنابر کمال مواحدت و رنگی، دستار بدلی نموده گفت که الحال تمامی شرایط و رسوم الفت و یک رنگی و یک وجودی مستحکم گرد یده ما سر خود را بسر پادشاه بستیم. لهذا دران حال بــــــــندگان ما هــــــم کوه نور را باو عنایت نموده بعد ازآن بهره و چرکی دار را که باعث رنج رسانی و سختی اب و نان بود برداشتند...» (26)

در یادداشتی آمده است: زمانیکه نزد سیکهـ ها بسر میبرد و تقاضای الماس کوه نور از اوشد، شاه شجاع انواع بهانه را پیش کرد و ار آنجمله گفت که الماس در قندهار در حدود ششصد هزار روپیه گروشده است، ولی آخر الامر وعده داد که در ظرف پنجاه رور آنرا تسلیم میکند. فقیر عزیز الدین وعده دیگر نزد شاه شجاع رفته وشاه بعد از حصول تضمین آینده، الماس را بدست خود به مهاراجا سنگهـ تسلیم نمود. (27) بگفته سن (Sen) قبل از آنکه الماس کوه نور به حکمران سیکهـ توسط شاه شجاع و فامیل اش تسلیم گردد وقابیگم ملکه شاه شجاع برنجنیت سنگهـ وعده کرده بود، حینیکه شاه شجاع به لاهور رسد الماس کوه نور را به حکمران تسلیم میکند. (28(‏ در هرحال رنجیت سنگهـ با همه وعده هایش که در اشغال مجدد تخت افغانستان او را کمک ‏میکند هیچ چیزی برایش انجام نداد.(29)

یکنفر انگلیس بنام (Q.T.Vigene). را از برایتون که مدت زمانی در هند سیر و سیاحت میکرد 1836  ‏یعنی قبل از تجاوز اول انگلیس بر افغانستان ار کابل بازدید کرد. او مانند یک تعداد دیگر بخاطر انگیزه های تجارتی اقتصادی و سیاسی مطالبی جمع آوری و در عین زمان راجع به کرکتر بسا اشخاص انفرادی معلومات تهیه کرده است. وقتیکه او در لودیهانه بسر می برد توانست دو برادر یعنی شاه شجاع و شاه زمان را که دران زمان در آنجا بود و باش میکردند ملاقات کند. او تذکر میدهد که: من توسط کپتان وید (Wade) ( آمر استخبارات به شاه شجاع و زمانشاه بحیث شاهان مخلوع معرفی شام. هردو برادر دریک تعمیر در قسمت های علیحده زندگی میکردند. شاه زمان بر زمین نشسته، رنگ پریده و زرد، لاغر، روحیه ضعیف و سخت تحت فشار معلوم میشد و تسبیح می انداخت. او ازمن   راجع  به کشمیر پرسید و در مورد آب و هوای خوب و شالهای نفیس کشمیر صحبت کرد و زیاد ازآن سر زمین توصیف نمود. ولی با افسردگی تمام سر خود را شور داد و گفت: کابل، کابل، کشمیر در مقابل کابل چیست؟ من ‏بار دیگر هرگز آنرا نخواهم دید. (30)

به گفته نویسنده معروف انگلیس جان ویلیم کی، زمانشاه شخصی که حکومت هند انگلیسی از نفوذ و قدرت او در خوف و وحشت بود الغنستن او را در مقر شاه شجاع در لاهور ملاقات کرده و در موردش چنین می نویسد: ... بسیار مشتاق دیدن او بودم در دهم جولای 1809 او را دیدم... من مقابل شاه آنقدر ایستاده ماندم تا بمن اجازه نشستن داد... چهره او بسیار شاهانه بود... وهیکل و اندامش بسیار زیبا و ریش قشنگی داشت، نایبنا یی اش آشکار نمی شد. هنوز سیاهی در چشمانش باقیمانده بود... او ازمن اخبار جنگ و شکست شاه شجاع را پرسید و راجع به واقعات افغانستان بحث کرد و در آخر گفت که امید است واقعات بطرف ما برگردئ. (31‏)

اما فرصتیکه باردیگر الماس کوه نور از دست افغانها خارج گرد ید و بدست سیکهـ ها از دوستان صمیمی آنوقت انگلیس یعنی رنجیت سنگهـ افتاد او که از مدت زمانی اشتیاق حصول آنرا داشت در محافظت آن سخت کوشید. او علاقمندی خاصی ‏بآن داشت. همیشه آنرا با خود نگهمیداشت و بجز خودش بدیگران اعتماد نمی کرد و همواره تحت نظارت شدید محافظان بود. هرجا که میرفت آنرا با خود انتقال میداد. (32‏)

قابل یاد آوروی است که رنجیت سنگهـ تا وقتیکه زنده بود تحت تلقین کلادمارتن وید، یکی از افسران دستگاه استخبارا تی که از دشمنان جدی افغانستان بود، به او همکاری کرد و از او جدا نشد. بعد از مرگ رنجیت سنگهـ دولپ سنگ] پسر رنجیت سنگهـ حینیکه به حکمرانی رسید دولت انگلیس بحیث میراث خوار رنجیت سنگهـ همسایه در بدیوار افغانستان فشار های سیاسی و نظامی خود را بر سیک] ها بیشتر ساخت و بالاخره پس از جنگ فیصله کن 1846 مهار اجا دولپ سنگهـ با هند بریتانوی معاهده دوم لاهور را بامضا رسانید. (29 مارچ 1849)

لارد دلهوس که سر زمین حاصلخیر پنجاب را ضمیمه ساخته بود به افتخار نوشت که چارملیون تبعه دیگر در امپرانوری بریتانیا اضافه گردید و جوهر تاریخی در  درناج قدرت ملکه جا داده شد.

 

‏این معاهده اجباری که پنج ماده داشت ازماده های سوم و چهارم آن بالترنیب چنین آمده بود: « جوهریکه بنام کوه نور یاد شده است و توسط رنجیت سنگهـ از شاه شجاع الملک گرفته شده بود باید توسط مهار اجای لاهور به ملکه انگلستان تسلیم داده شود. کمپنی هند شرقی بخاطر کمک به جلالتمآب دولپ سنگهـ ماهانه معاثس که کمتر ار چهار لک و زیاده از پنج ک روپیه میباشد تادیه میکند.» (33)

علاقمندی خاص انگلیس ها به الماس کوه نور را میتوان ازین نوشته (دلهوزی) وبیانات دیگران بخوبی درک کرد: «... من شخصأ آنرا از لاهور آوردم، با وجود یکه نظارت و کنترول آن با هراس توام بود، ولی هرگز در زندگی من باین اندازه خرسند و خوشحال نبودم، زمانیکه آنرا بخزانه بعبی آوردم ... بعد ار دوختن مرانبه اولی باز دوباره در یک کمربند بدور کمر من دوخته شده بود. یک انجام کمر بند به یک زنجیر بدور گردنم بسته بود. هیچگاه شب و روز مرا تنها نمی گذاشتند، بجز زمانیکه من به دیره غازی خان رفتم و آنرا با کپتان رمزی (Ramsay‏) که نظارت آنرا بدوش داشت گذاشتم و آنرا در صندوق خزانه قفل کردیم  و تا زمانیکه من آمدم کپتان رمزی بالای صندوق نشسته بود... بکس مورد نظر مدت دوماه تحت نظر (Goldsmid) معاون خزانه بعبی گذاشته شد. ولی آنها از محتوای آن آگاهی نداشتند... در انتقال آن به انگلیند شیوه های مختلف محافظت و مصونیت آن در نظر گرفته ش مد و هرنوع قیود راز داری ‏بالای اشنخاص محدود مربوط و موظف عملی گرد ید. (34)

 

‏«کوه نور» بعد از خروج از خزانه بمبی (6 اپریل 1850 میلادی) مدت دوماه را در بر گرفت تا بانگلستان رسید. الماس کوه نور در یک سیف آهنی کوچک گذاشته شد و این سیف در داخل یک بکس آهنی جابجا شد و هر دو بکس قفل گردید وبایک فیته بسته بندی گردید. کلید سیف داخلی به کلنل Mackeson وکلید بکس بیرونی به کپتان رمزی سپرده شد. بجز کپتان کسی ازین موضوع آگاهی نداشت. (35 )

با ورود بانگلستان مستقیمأ بامر کمپنی هند شرقی راپورداده شد و در دهم جولای 1850 به ملکه وکتوریا تقدیم گردید. بعدأ ملکه ماری، ملکه الیزابت اول و ملکه الیزابت دوم در تاج خود جا دادند. بار اول در 1851 ‏در نمایشگاه هاید پارک به نماش گذاشته شد و در 1852 ‏برش و تراش مجدد کوه نور امر حتمی دانسته شد و M. Voarsangar  تراشگر مشهور الماس از امستردام انتخاب گردید تا این کار را انجام دهد. در ظرف 38 روز در بدل هشت هزار پوند کار تراش توسط بخار پایان یافت. (36‏) بعد از تراش وزن آن از 186.6 به 106.16 تقلیل یافت.

دولپ سنگهـ که بعد از بازدید لندن بدین مسیحیت در آمده بود 8 مارچ 1853 در لندن با ملکه و شهزاده البرت تماس داشت. بامر ملکه عکس سراپای دولپ سنگهـ توسط رسام و نقاش Winterhater نقاثس شد و در زمره مجموعه های قصر شاهی Windsor جا داده شد. در همین فرصت است که دریک صحنه نمایثس دولپ سنگهـ در یک مراسم رسمی الماس کوه نور تراش شده را که به امر ملکه از (أءت ه 7 ‏) لندن آورده بودنأ در قصر ملکه به وی تقدیم کرد. (38)

فعلأ الماس کوه نور در تاج ملکه انگلستان در قصر Tower Hill لندن قرار دارد. نویسنده  بار اول موفق شدم که بتاریخ 25 اگست 2004 ‏آنرا از نزدیک مشاهده نمایم.

گذارشات مربوط به سوابق تاریخی کوه نور  «شاه الماس ها» بیانگر آنست که موجودیت آن در کشور های هند، فارس، افغانستان و انگلستان باداشتن فرهنگ ها، کلتور ها، اندیشه های دینی و سیاسی مختلف و دوره های مختلف، صحنه های بزرگ تاریخی پر از فراز و نشیب را تمثیل میکند.

‏برخی از نویسندگان که نوشته های شان بازگوی غم ها و شادیها است در بیان حوادث تاریخی منجمله الماس کوه نور پای عامل تقدیر سر نوشت، تصادف، اتفاق ‏‏و چانس های نیک وبد را پیش میکشند. مگر باعتقا  یک تعداد زیاد مورخان دیگر أنانیکه نمی توانستند هیچ علت معقول را ذکر کنند و نارضاینیهای ´اجتماعی، مفاسد دستگاه های اداری، پریشانیهای اقتصادی عصر و دههاعوامل دیگر داخلی و بیرونی را در توجیه خود بحساب گیرند. باینطور نگرش، مراجعه میکند. ریشه مسایل و رویداد ها را باید در خود رویدادها و عوامل تار یخی آن جستجو کرد.، نه در سرنوشت، تصادفات و اتفاقات.  

 

در همین رابطه مربوط به افغامستان میتو ان عرض کرد که: تاسیس وبنیانگداری مجدد افغانستان در نیمه دوم قرن هجدهم (همزمان با ورود کوه نور) بنابر شرا یط مساعد داخلی و خارجی (منطقه) صورت گرفت. بنیان وحدت سیاسی افعانستان شگرف ترین پدیده بود که جغرافیای سیاسی جهان را تغییر داد و روحیه آزادیخواهی و مقاومت را زنده نگهداشت. در پرتو حصول و حفظ استقلال، حاکمیت ملی، و تمامیت ارضی وفضاو صلح و آرامش داخلی اوضاع ادبی وفرهنگی معمول وقت از سر رونق یافت.

اقتصاد، تجارت، صنایع محلی و زراعت جان تازه گرفت. در مجموع وضع زندگی مردم آنچه که قبل از این بود رو به بهبود گذاشت. وبه گفتهء مرحوم غبار: فیودال و ملاک در رفتار خود شان نبست به دهقان ء مسؤلیت خود را در برابر دولت احساس کرد.

طبقه متوسط و شهری وتاجر نیز ساحه ازادتر فعالیت بدست اوردند. در دهن فیودال های قوی ‏و قدیم لگام زده شد و مسدوات حقوق بین المللی افغانستان در نظر گرفته شد. (38)

قرن نزدهم افغانستان بانظام اقتصادی و اجتماعی جامعه قبیله وی و فیودالی اش که یکی از تاربکترین و دردناکترین دوره های تاریخ معاصر است، بازهم بنابر عوامل داخلی و خارجی اوضاع بحرانی درکشور دوام دا شت. درین (رودخانه) شاهان و امیران که سمبول  مطلقیت بودند وبه سپرم Sperm  مقدس  -  که یکی از خصوصیت های استبداد شرقی است، معتقد بودند، دولت را در شکم خود جا داده بودند. آنها مرای حفظ اقتدار سنتی، از پذیرش اقتدار دیگران خود داری میکردند . بقول سعدی بزرگ که میگفت: "گوسفندان از برای چوپان نیست، بلکه چوپان برای خدمت او ست"  نادیده گرفته  خودرا چوپان و صاحبان اختیار ملت میدانستند و حتی بآنان حق حرف زدن نمیدادند در کنار این همه مسایل جاه طلبیها، رقابت های نا سالم و توطئه های مکرر علیه یکدیگر بین سدوزایی ها بعدأ بین سد وزایی هاوبارکرایی ها، وسپس بین محمدزاییها منجر به جنگهای ویرانگر طویل المدت گردید و در تداوم یک حکومت  آمد و حکومت دیگر آنرا عوض میکرد. آنقدر خون ریخته شد که تاریخ کشور رنگین شد. نتیجه آن ،الام و ‏مصائب اقتصادی، تجارتی، صنعتی، زراعتی، فرهنگی (عقب ماندگی فکری و جهالت) و سیاسی بود. نیرو های تولیدکننده جامعه بکام مرگ نزدیک ساخته شد. و زمینه های مداخله های بیشتر و تجا وز خارجی برکشور مهیا گردید. ولی بازهم همین مردم  و ملت ستمدید بود، که با حرکات آزادیخواهانه و جنبشهای خود جوش، تجاوز گران استعمارو ‏را چند نوبت، با شرمساری و سرافگندگی از کشور بیرون راندند.

درین بحران هاو تاریخی که اثرات استبداد و استعمار این عوامل ناسالم بدبختی های جامعه بوضوح مشاهده میشود، شاهان، امرا و تاج پوشان و مهره های ر ژیم نه تنها اموال ملت را دزدیدند و غارت کردند بلکه آثار گران بها و باارزش تار یخی افغانسنان را به خارجیها دادند که الماس کوه نور نمونه بارز آن بوده است.

ولی بعضا خود با این ویرانگریها یا سوختند یا کشته شدند یا کورشدند یا شکنجه شدند یا در بدری کشیده نفی بلاد شدند. قانه حبس را آزمودند. بالاخره برخی از آنان اجنبی پرست و خائین بوطن گردیدند.  بدولتهای خارجی پناه بردند و طالب کمک شدند. حتی شاهان و امیرانیکه القاب مطنطنی بخود گرفته بودند ویا بیگان  این القاب را بر او شان اعطا کرده بودند (از انجمله خطاب بلند بالایی است که انگلیسها در مناقب شاه شجاع نوشته اند) پای به « بوسه رکاب قزل ارسلان زدند» وقراردادهای ضد منافع ملی و معاهدات ننگین رابا خارجیان امضا کردند. اینگونه اعمال در تاریخ معاصر افغانستان فراوان دیده میشود که دوان عناصر زر خرید تربیت یافته واسطه اجنبی ها یا حضور بیگانگان را درکشور مهیا کردند ویا خود به کمک و پشتیبانی خارجی روی صحنه آمدند. این گدیهای کوکی و بت های برنجی فقط یک چهره صوری داشتند و در واقعیت امر، مکناتن ها و وایسرا هایی بودند که کشور را اداره میکردند. (اسناد و صفحات تار یخ گواه آنست) درین رابطه طنز ها و کنایه های تاریخی با رمز راز آن سر زبان ها افتاده و در مورد آن صحبت میشد که:

 برخی از حکمرانان و دو لتمردان و مهره های اصلی عناصر افغانها، در مقاطع  تاریخی بزرگترین یارغار استعمار کهن واستعمار جدید، استعمار سرخ و استعمار سیاه بودند.

 

‏البته انتقاد از گذشته بخاطر رسیدن به یک هدف بزرگ ملی است تا تجربه  های تکان دهنده و منفی گذشته تکرار نگردد و از شر ایط زمانی ملی و بین المللی به نفع مردم استفاده معقول صورت گیرد. چه شرایط تازه ایجاب میکند تا زمانیکه دولت مشروعیت خود را حفظ کرده و از اندیشه منافع ملی و برآوردن خواست های دموکراتیک مردم و و نهادهاو دموکراتیک صادقانه دفاع میکند، بخصوص از روشنفکران  پیشتازان جامعه که مغز شان دشمن زور و نبرنگ است رسالت دارند که قاطعانه ارآن پشتیبانی کنند.

کوتاه سخن اینکه گرچه ((الماس کو» نور)) با همه سوابق تاریخی اش که در بالا ذکرگردید فعلأ در انگلستان موجود است ولی تا هنور هم در مورد اثبات مالکیت آن سوالات و ادعاهای از طرف کشور های ذیدخل وجود داشت و دارد. به یقیین راه بیرون رفت ازین معضله سهل نبوده و ار وظیفه سیاستمداران کشور های مربوط حقوقدانان بین المللی و شاید هم محکمه بین المللی خواهد بود. طبعأ ابن امر بذات خود نیاز به وقت و زمان هم دارد.

 

 

‏زیر نویسها:
 

     1)             سوامی K.N. Samy  آینده کوه نور، 1956 به زبان انگلیسی.

     2)             ناریندر ناتهـ گنگولی Narendra Nath Ganguly کوه نور، 1945 ص 8، به زبان انگلیسی.

     3)             همان اثر، ص 25.

     4)             میر غلام محمد غبار، احمد شاه بابا، ص 84.

     5)             فقیر سید نورالدین محمد بخاری، تاریخ کوه نور، اکادمی پنجاب ص 5.

     6)             همان اثر ص 5.

     7)             سوامی، ص 19-20.

     8)             سن N.B.Sen تاریخ درخشان کوه نور، دهلی جدید 1953 ص 63 به زبان انگلیسی.

   9)              لویی دپری، افغانستان، ص 133، بحوالهء موجمدار Majumdar R.C. تاریخ و کتلور هند ص 533 به             زبان انگلیسی.

 10)             ستیفن هوارتStephen Howart تاریخ و افسانهء کوه نور، لندن 1980 ص 28 بزبان انگلیسی.پ

 11)             گوندا سنگهـ ، احمدشاه بابا، ص 22 به حوالهء شیرمحمد اتباب روسای دیره اسماعیل خان انگلیسی.

 12)             عبار، احمدشاه بابا، ص 84 و فیض محمد کاتب هزاره سراج التوایخ جلد اول ص 12

 13)             ستیفن، ص،91.

 14)             لاک هارت، ص 263 به زبان انگلیسی و فرهنگ جلد اول ص 104 به حوالهء مؤلف تاریخ احمدشاهی ص 44            .

 15)             لویی دپری، ص 368.

 16)             غبار ص84،

 17)             گوندا سنگهـ ص 260

 18)             فرهنگ، جلداول ص 165 به حوالهء میر عبدالکریم  بخاری معاصر تیمور شاه.

 19)             فیض محمد کاتب هزار ص 61.

 20)             عزیزالدین وکیلی پوپلزایی، دره الزمان، ص 164. 

**********

دروازهً کابل

 

سال سوم                  شمارهً ٦٠      نومبر     2007