کابل ناتهـ، داکتر رضا بهمنش، در مورد رویداد اذیت...

کابل ناتهـ   kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 دوکتور محمد رضا  بهمنش

درمورد رويداد اذيت وتعرض بر برادران هندو وسیکهـ درکابل

نبايد صداي اعتراض مابخموشي گرايد

 
 

         رويداد خجالتزاي چند هفته قبل در کابل درمراسم بآنشسپاري  يک شهروند هندوي ما درحضيره و آتشکدهء آبائي شان که ازطرف يکتعداد ارازل و اوباشان مزاحمت ايجاد شد و در نتيجه باعث برخورد ولت وکوب برادران هندو وسکه ما گرديد وباعث آن شد که شهروندان هندو وسیکه جنازهء ميت خود را ساعت ها به روي شانه هاي غمکشيدهء شان حمل کنند .اين مطلب يک لکهء ننگ ديگري، بعداز مجبورکردن آنها به داشتن بازوبند زرد دردوران طالبان، بدامان مسلمان نما هاي بيترحم ماباقي گذاشت که پاک کردن آن شستن دامنه داري را ايجاب ميکند.

 

    همانطوريکه بسي ازفرهنگيان فرهيخته واربابان قلم درين سايت وبسا رسانه هاي جمعي ديگر انگشت گذاشتند که مزاحمت وممانعت يک اقليت تنگنظر باصطلاح مسلمانان کابل درمقابل مراسم آتشسپاري جسد يکي از برادران هندو ما و يک شهروند ما لکهء ننگيست براي ماهمه کسانيکه سنگ افغاني واسلامي برسينه ميکوبيم.

 

    با وجوديکه برخورد مذکورعمل يکتعداد محدود و معدود منفعت جويان مافيائ زمين وخانه بوده وبهيچوجه نمايانگر تمايلات جمعي و نظرعامهء مردم کابل بحساب نميرود، اما اين پيشامد يک عمل بينهايت بيشرمانه، شنيع ،خجالت انگيز وضمنا" خطرناک است که بوي فاشيزم ازان بمشام ميرسد، نبايد آنرا سهل گرفت وبباد فراموشي سپرد.

 

ما نبايد ببهانهء انفرادي جوئي خودرا ازمسئوليت بدزديم وبدين ترتيب ازمسئوليت دسته جمعي خويش فرارکنيم. زيرا پيامد چنين اعمالي به آنحد قبيح وخطرناک است که نميشود باين سهولت ازمسئوليت آن ببهانهء اينکه گويا منکه به آن سهم نداشتم خودرا به عقب کشيد. درحقيقت مسئوليت دسته جمعي همهء ماست که در محکوم کردن وتقبيح چنين اعمال وقيحانه بطور فعال ومسئولانه با هر وسيلهء ممکن اعم ازموضعگيري درمحافل شخصي، تبليغ درداخل فاميل ودور دسترخوان، وسايل تبليغ دسته جمعي ورسانه ها مانند اخبار،جرائد، مجله ها، پلاکارتها،راديو، تلويزيون، سايتهاي انترنت وتبليغات روي پرده هاي سينما وغيره سهم بگيريم  ونگذاريم  که اين اژدهاي خطرناک روي شانه هاي شهروندان ما بخود جاي بگيرد وبعدا" هرروزقرباني هاي ديگري تقاضا کندوماهم به آن بدون مقاومت پبشکش کنيم.  بايد ريشهء اين نوع درختيرا که حاصل زهرناکي ازان انتظارميرود ازهمين اکنون ازخاک کشيد وزيرنور وروشنائي آفتاب خشکانيد وجويه هائيکه بآن آب ميرساند بايست قطع ومنهدم کرد.

 

    ازديدمن دولت افغانستان يک اغماض دورازمسئوليت درقبال اين موضوع مهم بخرچ داده زيراتقبيح وتعقيب عدلي مسئولان اين پيشامدزشت طوريکه لازم وضروري بود ازطرف مقامات مسئوول صورت نگرفت.

 

    انتظارميرفت که مظاهرات پيهم ودامنه دار درکابل وشهرهاي مختلف افغانستان براي تفهيم ونشان دادن جدي بودن موضوع براه انداخته ميشد تا ذهنيت هاي مردم ، که زير تاثير جنگهاي چند دههء اخير خواهي نخواهي مغشوش شده است،برعليه چنين رويدادها حساس ساخته شود وبراي گروه هاي مافيائي منفعت طلب واستفاده جو فرصت ايجاد نگردد تا با رونمائي قباله هاي تقلبي واسناديکه به زوررشوه وکلشنکوف بدست آورده اند بچنين پيشامد بيشرمانه وقبيح دست بزنند وحتي مقابل کمره هاي تلويزيون حاضر شده وباعمال خود وجه قانوني بدهند.

 

   شهروندان هندو وسکه ماکه ازقرنها وسالهاي متمادي درين خطه بحيث افغان های دیرینه زندگي قانوني و آبرومندداشته اند واخلاق حسنه، فعاليت وپشت کار،جديت واستعداد ازخود نشان داده اند، مردم تجارت پيشه، زحمتکش، معارف دوست وباغيرت بوده اند. نزد من يک ملاک ونشان غيرت شهروندان هندو وسکه درين بوده که درتمام طول عمرخود من کدام هندو ويا سکه گدا را در کوچه وسرکهاي کابل ويا کدام شهر ديگرافغانستان تصادف نکرده ام، بنظر من اين خودکفائي وپشت کار بمراتب نشان بهتر غيرت وشهامت است ازشمشيرازنيام کشيدن وموجب قتل مردم بينوا شدن .

 گمان نميکنم که انسان بخاطر شمشيرگرفتن، دريدن وکشتن لقب اشرف مخلوقات بخودگرفته باشد بخاطريکه اگر معيار اين بودي حيواناتي جنگجوتر، قويتر، مخوف وخطرناکتر، درنده تروکشنده ترديگري درروي اين کرهء زمين چه دربحر وچه درخشکه وجود داشته اند ودارند که يقينا" گوي سبقت ازنزد انسانها ميتوانستند ببرند وشايد يکي از ايشان صاحب لقب اشرف مخلوقات ميبود حال آنکه حقيقت طور ديگراست، انسان بخاطر فراست وعقل سليم او اشرف مخلوقات شده است واز انس وهمزيستي وصلحخوئي وصلحجوئي وزندگي باهمي به او انسان تلقي شده است.

 

   بنظرمن بعيدازهرنوع غيرت، شهامت، مردانگي واخلاق است که يکتعداد ازهمشهريان بيگناه وبيدفاع، سوگواروماتمزده را درحاليکه جسد يکي از اقارب خودرا به شانه حمل مي کنند تا برسم آبائي واجدادي خود مراسم آتشسپاري ميت خودرا انجام دهند موردحمله ، تاخت وتازولت وکوب واذيت وآزارقراربدهيم ودوستان سوگوار ميت را مجبور به اين بسازيم که ساعتها جنازه بدوش در شهر استمداد بجويند. من از تصور اين صحنه نزد خود از خجالت آب ميشوم، کسانيکه عاملين اين عمل قبيحه بودند ويا مسئوولانيکه ازين پيشامد جلوگيري ميتوانستند بکنند اما مضايقه واغماض کردند بايد از شرم بميرند، آب شوندو بزمين فروروند. آخرکه اين بيچارگان تبعهء همين سرزمين اند، آخرمگرگناهست که بيک تبار يا مذهب اقليت تعلق دارند؟   اين مراسم ايشان که يک مطلب سنتي ومعمول بوده ازسالهاي سال، نسل پي نسل در حضوروهمراهي اجداد وپدران مامسلمانان درهمان حضيره وآتشکدهء مشخص انجام يافته که اين مراسم هيچ بدعتي وهيچ تخطي ازصيغهء قانوني بشمار تميتواند برود.

 

 راجع به دود وبوي گذرا ومؤقتي آن ميتوان تامل کرد که يقينا" دود آن کمتر از دوديست که از ده موترقراضهء که ازان سرکهاي ، که راهبندان هميشگي دارند، بهوا متصاعد ميشود. در حاليکه مسئلهء تدفين مامسلمانان هم بدون مشکل صحي نيست، زيرا بعد از يک مدتيکه مرده هاي ما زير خاک به تحليل مبرسند ازجريان خاکهاي چربيدار آن آبهاي زيرزميني بالاخره به چاههاي آشاميدني ما ميرسد که اينهم چندان اشتها آور نيست اما چون سنت ما نزد ماگرامي است باز هم بهيچ کسي حق نميدهيم که انرا مورد سؤال قرار دهد، لذا ما هم بايد بخود حق ندهيم تا مقابل همشهريان بيدفاع وصلحدوست هندو وسکه خود درمراسم آتشسپاري شان بيحرمتي کنيم وبر مقامات مسئوول دولتي ماست تا از همشهريان بيدفاع حمايت لازم نمايند.

 

    افغانستان بادرنظرداشت تعدادنفوس آن يک کشورخيلي وسيع است، مثال ميزنيم کشور آلمان را که تقريبا" نيمهء کشور ما مساحت دارد ودران چهارچند تعداد نفوس افغانستان از مليتها، نژاد ها، اقوام وتبارگوناگون بازبانهاي مختلفهء دنيا بهم زيست ميکنند اما براي شهروندان آن بدون کدام سابقهء تاريخي وحتي براي مهاجرين تازه وارد اجازه داده ميشود که در چوکات قانون ومطابق رسم وعنعنهء خودشان مرده هاي شانرا بخاک، به آب ويا بآتش بسپارند وهر کسي مطابق سنت خود ميت شانرا تکريم وتشييع بنمايند. اگر روزي حتي يک شخص انفرادي مزاحم مراسم وسنن ما شود فرياد ما عليه عمل فاشيستي بلند ميشود که بايد هم شود وطبعا" ماکه کشور غيورخودافغانستان را دوست داريم هم نميگذاريم که ريشهء قهوئي فاشيستي دران نموکند وجوانه زند. دريک کشوري ببزرگي افغانستان براي همهء ما جاي کافي است که دران زندگي کنيم ، دران بميريم ودران دفن شويم، بايد از تنگنظري بپرهيزيم ، چنين رويدادها را نبايد اجازهء وقوع دهيم ويا ازکنار آن بحيث تماشاچي بيغرض عبور کنيم بايد مداخله کرد وبايد احساس مسؤوليت کرد درهرموضع ودرهرمقامي که هستيم.

 

    افغانستان در طول سالهاي جنگ  بيش از پنج مليون مهاجر درسراسر دنيا داشت وهنوزهم کم يا بيش وجود دارد که ما هم ازجملهء آن مهاجرين در کشور آلمان افتاده ايم منظور من اينست که اکثريت مابشکل مستقيم ويا غير مستقيم تجارب واندوخته هاي تلخ وشيريني از اقليت بودن درزندگي مهاجرت داريم چقدر طبيعي و خوب است حقي که براي انسان داده ميشود مثل آنست که آب روزمره بنوشي ويا هوا آزادانه تنفس کني.  تصورکنيم حالتيرا که ما در آلمان بحيث مسلمان اجازه نداشته باشيم که ميت خودرا مطابق عرف خود تکفين کنيم ويابرايش نماز جنازه بخوانيم ويا بيک حضيرهء ابرومندانه بخاک بسپاريم درانصورت اين کشور با همه خوبيها وزيبائيها، پيشرفتها وتسهيلاتش به قفس وبه جهنمي خواهد ماند، شايد احساس کنيم که ديگردرين ملک هوا براي تنفس وجود ندارد در حاليکه بسي از ما ماليه نميدهيم وکاري براي اباداني اين ملک انجام نميدهيم وحتي بعضي خطرات ديگر از ما متصوراست. من اين مثال را براي آن آوردم که ما مسلمانان حالا براي يک لحظه خودرا در موضع آن دوستان سوگوار وماتمزدهء شهروندان هندو وسکه هاي ما قرار دهيم،  درحاليکه آيشان هويت وتابعيت افغاني دارند ماليه ميدهند، درراه آباداني وعمران اين کشورسهيم بوده اند، پيشينهء تاريخي دارند وتا جدواجداد شان همه درين خاک تولد يافته ودرين حضيره به آتش سپرده شده اند، در غم وشادي ما شريک بوده اند وهيچگاه خطر دهشت افگني ازموضع ايشان بکشور متوجه نبوده است اما يک تعداد گروه مافيائي وجنگسالار سرنوشت اين ملت را طوري تغيير ميدهندکه براي اين تبعهء بيدفاع هوائي براي تنفس شان باقي نميگذارند.

 

     فضاحتي بدين وضاحت در روشني روزباهمياري "مجاهدين راه دين ومسلمين" وبا تماشاگري يک دولت تحت حمايهء جامعهء ملل وپيش چشمان کمبين کميسيون حقوق بشردر شهرکابل روي ميدهد آزرمي برفرهنگ اسلامي وافغاني ماست زبرا شرط فتوت وجوانمردي درزورآزمودن مقابل بيچارگان وبيدفاعان نيست. " سنگ اگر سخت است جاي شيشه سندان بشکند ".  هوشياري را نبايد از دست داد که اين يک بارقهء خطرناک وجهانسوزيست که اگرجدي گرفته نشود خاموش کردن شعله هاي آن بعدا"  دشوار خواهد بود وعواقب وخيمي به دنبال خواهد داشت. زيرا احساس شوم برتريخواهي قومي ومذهبي وعظمتجوئي تباري ميتواند بسوي فاشيزم بکشاند که نتيجهء ناگوار آنرا درجنگ جهاني دوم درين اروپا همه بيادداريم .

 

   لذاهرقدردرين راستا هوشيارباش بگوئيم وناقوس خطربشورانيم وهر قدر بشکل دوامدارصداي اعتراض خودرا بلند کنيم بازهم کافي ومضاف نخواهد بود، بايدجهد دامنه دار بخرج داد تا آواز درگلو خفه شدهء اين مردم بيدفاع را بگوش رسانه ها، بگوش مراجع قانوني وبگوش زمامداران دولت افغانستان، بگوش شوراي افغانستان  وبالاخره بگوش مقامات ملل متحد وناظرين حقوق بشربرسانيم تا ايشان به حقوق حقهء شان برسند وکسانيکه مرتکب اين اعمال شده اند مورد تعقيب عدلي ودادگستري قرارگيرند تا باين گروه مافيائي جرئت تکرار چنين تشبثي باقي نماند. ومقامات دولت هم مسؤوليت هاي خودرا در قبال حقوق اقليت هاي تباري ومذهبي کشور متوجه شود وامنيت چنين مراسم را تامين وتضمين کند.

 

وظيفهء روشنفکران، ارباب قلم وفرهنگيان است که از تقبيح ومحکوم کردن چنين رويدادها خسته نشوند وآوازتبار اقليت محکوم ومحروم از حقوق راهرچه رساتر به رسانه ها برسانند وتوجه ناظرين حقوق بشر را به آنسو جلب نمايند تا اين صدا بخموشي نگرايد زيرا درچنين حالتي ناظربودن بيصدا ظلم است و گناه نابخشودني، برخلاف دفاع  ازين حقوق مدني وجيبهء تمام کساني است که به حقيقت ، به دموکراسي و به عدالت معتقد اند. 

 

**********

دروازهً کابل

 

سال سوم                  شمارهً ٦٠      نومبر     2007