شبانگاهان!
که توفان چون پلنگی
در میان بیشه های آب می غرید
ز بام قیرگون موج ها
فریاد بر می خاست
چه فریادی، که
پژواکش ز آنسوی افق ها بال در بال غریو باد بر می خاست
صدای ناخدای پیر
همان سالار دریا چشم
دریا خشم دریاگیر:
الا ای همگنان من
ایا زنجیریان بی
گناه پادشاه ترک
الا ای خشم تان
چونان حریق جنگل زنهارخواهان سپاه ترک
گریبان شکیبایی
دریدن، ننگ و رسوایی ست
به سوی ساحل زرین
میهن بادبان ها را بر افرازید
خدای باد پشتیبان
پاروهای خون آگین تان بادا
شتاب آذرخش ارزانی
نیروی بازوهای پولادین تان بادا
مبادا رهزن اندیشه
های پاک تان
- ای دست تان، ای
روح تان رویین
-
شبستان ها و ایوان
های مرمرپوش
حریر سبز خواب و
گرمی آغوش
حریم شادخواران بلند
آبشخور و غوغای نوشانوش
اگر امشب روان سست
پیمانان و نامردان
پریشان تر ز خواب
جنگل انبوه در باد است
ولی در این شب غمناک
و بی زنهار
روان ما بود از
آتشین سیالۀ
امیدها سرشار
فراسو تر ز توفان ها
و تندرها
ز بام قیرگون موج ها
فریاد بر می خاست:
سلام ای میهن من، ای
برافرازنده قامت، ای شکوه پاک
سلام ای آسمان، ای
خاک
سلام ای مادر گیسو
سپید، ای کوه
سلام ای برترین
نستوه
سلام ای روشنان
آسمان، ای روزنان نور
سلام ای ماه
سلام ای روشنای سرخ
سلام ای نخل های بیشۀ
عریان پاییزی
سلام ای چترهای سرخ
سراپا سوگوار از مرگ
صد تن ترک جنگاور
یکی هم زان میان
فرزند شاه ترک
شبانگه بود و توفان
چون پلنگی در میان بیشه های آب می غرید
شبانگاه دگر دریانوردان سپاه ترک
-
چهل نعش به خون
آغشته را در ساحل یونان
به گور نیلگون آب
های سرد افگندند
و باران، خشمگین از
آسمان تیرۀ
پاییز می بارید
صدای ناخدای پیر
گویی با زلال لحظه های پاک جاری بود
و از ژرفای دریا
گوییا فریاد بر می خاست
چه فریادی که پژواکش
ز آنسوی افق ها بال در بال غریو باد بر می خاست:
سلام ای میهن من، ای
بر افرازنده قامت، ای شکوه پاک
سلام ای شاخهء
بارآور پیوندهای دور
سلام ای خوب ای
خوبی، سلام ای زادگاه نور
سلام ای آسمان، ای
خاک
*** |