يا هـــو
گـرچه در نوشــته هـاي باســتاني آمـده اســت که ســپيده دم
هـنـدوباوري از ريگـويدا روشــن اســت و ويداها خـورشــيدهاي آنند،
هنوز هـم انبوهي از اگـرها و مگـرها در گـوشــه و کنار خاســتگاه
هندوييزم به چشــم ميخـورد.
آنچــه کيش هندو را در ميان بســياري از آيينهاي ديگـر ويژگي ميبخشــد،
شــمار ايـزدبانوان آن اســت. زنهــا در کمتر ديني، جايگاه اينچنين
شـايســته دارند. البته در چند باور ديگـر آســماني نيز بخشــي از
فــرشــتگان با پيکر دوشــيزگانه نمايانده ميشــوند، ولــي هندوييزم در
اين راســتا، از هـمان آغاز، راه بايســته تري را در پيش گـرفته اســت.
ســرســوتي
از ميان زيبارويان فــرا_زميني اين آب و خاک،
"سـرسـوتي" چشـمه ســار آفرينش ســرود و ســخن، دانايي و هوش
اســت. تهــدابگــذاري هنر، نگارش و پردازش نيز به هـمو ميرســيد: زن
رنگين_پوش نشـسـته بر گلبرگهــاي زنبق، گاه لميده بر بال قــو (يا
طــاووس) داراي چهـــار دســت، با گلوبندي از گل، ســازابزار،
برگه ها و يک پيچه مـرواريد
ميگـويند پيش از آنکه ســرســوتي،
"ســرســوتي" شــود، رودخــانهء خجســتهء
دامنهء هيمـاليا بود تا اينکـه رفته رفته پاکيزگي آســماني
يافت. اين پديده گاه دريايي و گاه فرادريايي در برگهاي ريگـويدا هفتادو
دوبار با شـناسـه هايي چون "بهترين مادر، بهترين دريا، بهترين
ايزدبانو، مادر ســيلابها، و آورندهء شــير و روغن"
ميدرخشــد.
از پارينه نبشــته هاي هندي چنين برمي آيد: ســخن داراي نيروي جادويي
به نام
"منتره" اســت و ميتواند دانايي را از انديشــه به کار در
آورد. منتره در ويداها نمايانگـر "پاکيزه گـويي" با توان
پرداختن به کارهاي جـادويي از راه گفتار اســت. درمان و تيمارداري
بيماران و راندن اهــرمن نيز از نيروهــاي ويژه منتره به شــمار ميرود.
ســرســوتي و افغانســتان
مــانند هــزاران هــزارن واژهء ديگـر، اگـر
"ســرســوتي" را به جســتجوگـر گـوگل بســپاريم، کمابيش
400000 نوشــته و پرونده و پيوند ديداري و شــنيداري پيش چشــم مان
ميشـگفد و بي نياز مان ميســازد از هرگـونه پرگـويي و پرنويســي.
و اگـر در کنار اين نازنين بنويســيم
"افغانســتان"، شــمارهء پيشــتر نيمه ميگـردد.
آيا پيوند ســرســوتي با افغانســتان پرســش انگيز است؟ شــايد. پرســش
انگيزتر مينمود اگـر نوشــته يي ميداشــتيم با ســرنامه يا مايهء
"ســرســوتي و افغانسـتان" و نويســنده اش افغان/ افغاني/
افغانســتاني ميبود، زيرا چســپ زدن "بهترينها" به تاريخ
خـويشـتن بيماري واگير اســت و برخي از کشــورها در اين زمينهء
رســـوا "دکـتراي رســوايي" دارند.
هـمان بهتر که هنگام پرداختن به رشــتهء نهان يا آشــکار
اين يادگـار گمشــــدهء گـرامي با افغانستان، از کارکردهاي
پژوهشــگـران خـودي
(ولو پژوهــش درخـوري شــده باشــد) ياد نشــود.
رودخانهء آســماني
پارينه درياب ســرســوتي در نقش
"آب ريگـويدي" در نخســتين نوشــته هاي هندي موج ميزند.
نيايش_ســـرود "ندي ســوتي" در ريگـويدا جــريان آن را
در ميان "جمنا و ســلتيج" گفته است. در مهابهارت چنين
آمده: "... و در فرجام، اين رودخـانه آمــد، به روي
دشت خشــکيد و از ديده ها ناپديد شــد."
پژوهشـگـران در بررســي پيشــينهء اين رودخانه دو دسـته
ميشــوند: برخي ميپندارند که آنچه در گذشـته ها ســرســوتي ناميده
شــده، به درياي
"گهگـر هکره" ميرســد. شــمار ديگـر گمان ميبرند که پارينه
درياي يادشــده در ريگـويدا "هيرمند" اســت.
اينکه هيرمند چگـونه
"گهگـر هکره" يا گهگـر هکره چگـونه "هيرمند"
نام گـرفته، روشــن نيســت.
"بانوي برکــه هـا"
ســرســوتي از واژهء
"ســرس_ونت_يه" يا "بانوي برکه هــا" برگـرفته
شــده اســت. (در سـنســکريت "ســرس" هـمنهاد
"برکه" و "ســارا" برابرنهاد "جاري"
اســت. جاري بودن "ســارا"، جريان انديشــه و گـفتار را
نيز در بر ميگيرد.)
چـند تن واژه شــناس، از اينهـــم گـامــي فــراتر گذاشـــته و گـفته
اند: ريشـــهء فرا/سـنسکــريتي اين نام
"هـره وتي" اوســتايي و هـمانا رود "هيرمند (افغانســتان
کنوني)" اســت، و افزوده شــده که در روزگار هخامنشــيان "هـــره
هووتي" نام کهن درياي "ارغنداب" بود و ارغنداب
پرترين آبراه هيرمند.
جســتجوگـر گـوگل از انديشــمندي به نام کوتاه
Lommel
نام گـرفته، مينويســد: نامبرده در 1972 ميان
"ســرســوتي" و "اريدوي ســورا آناهيتا" پيوند
بهتري ديده است.
شــگفت اينکه در اوســتا
"هرســوتي" در نقش "ســرزمين ســرشـار از آبها"
شــناخته شــده و بر بنياد نوشــته هاي کهن ديگر "هرهوتي"
(Haraxuaiti
=هره_هو_وتي) نيز نام کهن
"هيرمند" اســت.
آيا در هند امروز کســي ميپذيرد که ســرســوتي پريروز هيرمند ديروز
اســت؟
[][]
دنباله دارد |