ساختارهاي مردمسالارانه در جهان كه كسي در سودمندي آن در اين زمانه
شكي ندارد، در هر جامعهاي با فرازونشيبهاي ويژه آن ديار روبهرو
ميشود. شرايط اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي يك سرزمين ممكن است به
گونهاي باشد كه سازوكارهاي دموكراتيك نتواند در آن پا بگيرد يا اگر
رشد ميكند، به دليل اينكه خشت اول كج نهاده شده است، پس از چندي، به
بيراهه برود.
سرزمين ما افغانستان پس از رويداد يازدهم سپتامبر 2001 به دستگيري
جامعه جهاني وارد فرآيندي شده است كه اميد ميرود به تدريج، ساختارهاي
دموكراتيك را در اين سرزمين خشونتديده نهادينه سازد. افغانستان،
سرزميني است كه حكومت مشروطه سلطنتي را با دهه دموكراسياش از ياد
نبرده است و كودتاهاي شبانه استادان و شاگردان مكتب سرخش هنوز در
يادهاست. كوخهاي همچنان ويران مردمش در كنار كاخهاي سربرافراشته
ويرانگران همان كوخها نيز حكايتي سوزناك از زخمي جانكاه بر پيكر اين
سامان است. ديگر آنكه وحشت از تاريكانديشان تازيانه به دستي كه به
نام خليفه دين بر گرده ملت سوار شدند، همچنان باقي است.
با
اين حال، نهادهاي قانوني و حقوقي كه به كار يك سامانه مردمسالار
ميآيند، به ظاهر برپا شدهاند. دولتي داريم كه وزيران كابينهاش هر
هفته در «قصر گلخانه» گرد هم ميآيند و براي دردهاي ملت چاره
ميانديشند. عدالتخانهاي هست كه براي سامان دادن نابسامانيها
ميكوشد. پاسبانان تازه يراق هم در كوي و برزنها و مرزها پاسدار آب
و خاك ميهن هستند. خانهاي نيز براي ملت ساخته شده است تا «دارالامان»
آنان باشد.
اكنون سخن بر سر جايگاه «خانه ملت» يا همان مجلس شوراي ملي (ولسي جرگه)
است كه بيش از يك سال و اندي پيش، نمايندگان ملت بدان راه يافتند. از
نوپايي سازوكارهاي مردمسالارانه در اين ديار باخبريم و اگر
ناسازگاريهايي ديديم، بايد از آن درگذريم كه تا اندازهاي طبيعي
مينمايد. با اين حال، رويدادهايي كه دست كم در همين دو فصل سال روان
در كشور رخ داد، نبايد چندان پيچيده باشند كه مجلسيان در گشودن گره از
آن در بمانند. در موضوع اخراج مهاجران افغان از ايران، اهالي مجلس تنها
آن زماني به جنبش درآمدند كه رسانههاي گروهي كشور و جهان، عمق اين
قضيه را بازتاب دادند. آنگاه نمايندگان به تكاپو افتادند و دو وزير
كابينه را به ميدان پاسخگويي فراخواندند و رأي اعتماد خود را از هر دو
پس گرفتند. در اين ميان، به دليل ناهمخواني استيضاح وزير امور خارجه
با وظايف داخلي ولسيجرگه (به ويژه ماده نود و نهم)، گره در كار افتاد
و رييس قوه مجريه به جانبداري از وزير خويش وارد ميدان شد و داوري
درباره كار مجلسيان را به دادگاه عالي (ستره محكمه) سپرد. در اين زمان،
نارسايي قانوني براي تعيين مرجع تفسير قانون اساسي پيش كشيده شد. اين
در حالي بود كه كار تصويب قانون تشكيل كميسيون نظارت بر تطبيق قانون
اساسي در نشستهاي مجلس هنوز به نتيجه نرسيده بود. شگفتتر آنكه در
اين گير و دار، مجلس كه به حقخواهي از مهاجران برخاسته بود، آنان را
به كلي از ياد برد؛ گو اينكه در اين ماجرا، برافراشتن علم به هواداري
از مهاجران، بهانهاي بيش نبود تا ضرب شستي به رقيب نشان داده شود.
دو
ديگر، ناكارآمدي پارلمان در دادخواهي مردمان بهسود هنگام يورش مسلحانه
كوچيان به جايگاه آبا و اجداديشان و نيز پيگيري كشتار خونين
غيرنظاميان در شبرغان به دست نيروهاي والي جوزجان بود. به جز تلاشهاي
جسته و گريخته شماري از وكيلان مناطق هزارهنشين براي رساندن صداي
ستمديدگان به مراجع قانوني، هيچ جنبوجوشي براي حل اين مسأله در
پارلمان ديده نشد. اين در حالي است كه كميسيوني در پارلمان براي رسيدگي
به امور كوچيان وجود دارد و بايد تاكنون مشكل درگيري كوچيان با بوميان
مناطقي را كه براي چراندن دامهاي خود به آنجا ميروند، حل ميكرد. به
جز آن، هرگز پارلمان از دولت نخواسته است كه به وظيفه تصريح شدهاش در
قانون اساسي براي پايان دادن به بي سر و ساماني كوچيان جامه عمل
بپوشاند تا هم آنان و هم بوميان مناطق گوناگون كشور روي آرامش را
ببينند. كشتار شبرغان نيز پس از چندي به كلي از يادها رفت.
آخرين مورد هم برپايي جرگه امن منطقهاي ميان دو كشور افغانستان و
پاكستان بود كه در يك نگاه، دور زدن مجلس شوراي ملي به شمار ميرفت و
ابهامهاي حقوقي گوناگوني بر سر ماهيت، وظيفه و تصميمگيريهاي آن وجود
داشت و دارد.
بيگمان، در نخستين تجربه مجلسداري در كشور نبايد انتظار داشت كه هيچ
ضعفي به چشم نيايد. در كنار آن، تلاشهاي مجلس شورا را براي
قانونگذاري در عرصههاي گوناگون نبايد ناديده گرفت. با اين حال،
شايسته نيست پس از گذشت يك سال از گشايش پارلمان، شاهد كمتوجهي يا
بياعتنايي مجلسنشينان به سرنوشت شهروندان در رويدادهاي حساسي باشيم
كه با آن روبهرو ميشوند. به يقين، مجلس با بهرهگيري از ديدگاههاي
گوناگون كارشناسان، اصلاح ضعفها، پرهيز از وارد شدن به درگيريهاي
سياسي با ديگر قوا ـ كه تنها هدر دادن فرصتهاست ـ و پرداختن اصوليتر
به وظيفه اصلياش يعني كار حقوقي و احقاق حقوق ملت ميتواند ماهيت
حقوقي خويش را بيش از پيش تقويت كند. در اين صورت، شهروندان نيز مجلس
را آنگونه كه شايسته آن است، خانه خويش خواهند ديد و به پاسداري
مجلسيان از حقوق شهرونديشان اميدوار خواهند شد.
|