کابل ناتهـ، داکتر اکرم عثمان، چه باید کرد ؟ راه نجات ازین بن بست کدام است؟

کابل ناتهـ   kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داکتر اکرم عثمان

چه باید کرد؟ راه نجات از بن بست کدام است؟

 
 
 

 جامعهء ما به نعش پاره پاره ای شباهت دارد که دست تقدیر هر پاره را بسویی پرتاب کرده است. پاره ای در « جابلسا » قرار دارد و پاره ای در «جابلقا» !

برای تدفین و تکفین این نعش در میدان مانده، احدی پا پیش نمیکند. فقط کرگسها در چند قدمی، جست و خیز میزنند تا میدان شغالی شود و نوبت آنها برای دریدن و پاره کردن فراهم شود.

 

یکطرف سلطنت طلبها قابو میدهند تا با تبرچه و ساطور سهمیه ای از بز میدان بزکشی! برای شان جدا کنند، یکطرف مجاهدنما ها دست و آستین برزده اند تا داوری بازی را به کف با کفایت شان بگیرند و آخر امر به تاج و تخت برسند.

 

از طرفی در طیف چپ کوشش بی امانی شروع شده تا اجزای متلاشی شدهء  شانرا در حزب واحدی گرد آورند و بازی هایی را که نیمه تمام مانده است از سر بگیرنند.

 

در وضع حاضر از بیم حضور امریکا و نیروهای ناتو تمام آن کرگسها مدعیان قدرت، خود را آرام گرفته اند تا دایه های مهربانتر از مادر به خانه های شان برگردند و افغانستان را بار دیگر سلاخی نمایند.

 

شاید در جهان کمتر دولتی به سیاه بختی افغانستان موجود بوده باشد. تاریخ ما زیر مشت ولگدِ اقوام خودی و بیگانه شکل گرفته است. اگر از ظواهر قضیه بگذریم، هر قومی در حوزهء بود و باش اش بفکر تاسیس حکومت علیحده ای می باشد. در گذشته هر آنکه دستش رسیده است دیگران را سربریده و پوست کنده است. دور تسلسل خشونت هنوز هم ادامه دارد، هنوزهم هیزم کشانی هر قوم و قبیل در تنور مناقشات قومی و طایفه ای هیزم خشک میریزند تا از هست و بود ما خاکستری بیش نماند.

 

در کنار سرکرده های اقوام، اکنون مدعیان جدیدی برای تصاحب قدرت سیاسی سر بالا کرده اند که به جنگ سالار و تفنگ سالار معروف شده اند. اینها در مقام آشوب طلب و ماجراجو، از چند سال به اینطرف بیشترینه کوشش های جمعی را بخاطر تامین ثبات و استقرار امنیت برهم میزنند و به مشکلی از اشکال اختلافات زبانی، مذهبی و نژادی را دامن میزنند.

 

از همه دردناکتر شیوه های برخورد به اصطلاح روشنفکران ما به مسایل اجتماعیست، آنها به جای اینکه به راه حل منطقی و عقلانی بیندیشند به پسمانده ترین لایه های اجتماعی اقتدا می نمایند.

 

چنین طرز نگرشی شایسته روشنفکران درس خوانده های مانیست. اگر ما راه های تالیف و همدلی اقوام باهم برادر را فراهم نکنیم کار ما زارتر میشود و هیچ بعید نیست که روزی روزگاری دشمنان تاریخی ما -  ما را بلع کنند و از « که » تا « مه » را نابود نمایند.

 

باید به وفاق و همدلی فکر کنیم و از راه تقسیم فرصتها و امکانات بین تمام عناصر ساختاری جامعهء ما، زمینهء استقرار دموکراسی واقعی را فراهم کنیم.

 

**********

دروازهً کابل

 

سال سوم                  شمارهً ٦٦       سپتمبر       2007