کابل ناتهـ، حیدر یگانه، خدا میداند که تاریخ...

کابل ناتهـ   kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

غلام حیدر یگانه

 

خدا مي داند كه تاريخ تولد نداري  

 

 

 

ماه ها و سالها به تو خو كردند

در تپه هاي عادت تو، درمنه هميشه تازه است

و در اجاق مختصرت، پيري، عطر پختگي يافت

مادر

 

عجب طبع آسمانها را بلدي بي عصا

عجب نسخة كبك و سنگريزه را در مي آميزي بر سفره

و تازگي بيد را در خاصيت قالي مي بافي بي نقشه

هنوز هم

 

با يك «جانم» گفتن در فهم رمه مي گردي

و آيت الكرسي «بع، بع» را به بره املا مي كني

«نمي بينم» مي گويي

ولي، مينياتور رفتار گربه را

در پيشاپيشت چه با خلسه، «صاد» مي گذاري

و از نخ سالها، فانوس مي بافي

بي عينك

 

شمشاد يا سرو و يا... نبوده يي هرگز

و صرفا هاله يي از قناويز در ذهنم داري

شعر فارسي گردة ترا نخوا نده است، حيف

و شايد قالبت را در آتشكده ها رمقي يافت:

بي وزن و بلند و بيقرار...

 نمي دانم

 

ولي، دستهات لبخند آفتابه را دارند

دستهات مهر بي مهار ميش به بره

و بي تابي ماديان شيرده تا خانه را دارند

در سبق اول ديوان ماندم دور از غمخواريهات

ولي  فهميدم كه جلد همه حافظ هاي يادگاري

وزن دستهاي مادر مرا دارند*

 

كشتزار بي شاپرك، ياوه است، البته

صدف بي حلزون، منگ مي كندآدم را از وحشت

روستاي بي مكتب، خنده مي دهد از حدتِ بغض مرا

و اگر كلوشهاي ترا خالي ببينم خدا ناخواسته روزي

كدام خضر، شهامت پاسخ به «چرا» را خواهد داشت براي من

نمي فهمم

ولي مطئنم، خدا خوب مي داندكه تاريخ تولد نداري

و بي آغازي، نبايد پاياني جعل گردد هرگز

               

 

                                                            صوفیه – ۲۰۰۷م

 ---

* اشاره: در كودكي هنگامي كه روخواني ديوان حافظ را پدر به من مي آموخت، راهنمايي هاي مادر كه سوادي داشت، براي سبق پس دادن، هميشه مشوق و حامي من بود. 

 

**********

دروازهً کابل

 

سال سوم                  شمارهً ۵٦       سپتمبر       2007