واصف
باختری
الااختران !
شب دشنه در مشت
از نردبان افق پله در پله بالا و بالا کشانید
تن سرد و سربین خود را
و خورشید مصلوب را سرنگون ساخت از اوج باروی خاور
الا اختران آخر از گوهر آفتابید
اگر شدز کو پال رویینهء شب
جگرگاه خورشید پاره
نگویم که کیفر ستائید
همین بس شما را
اگر نعش خونین او را ز چنگال شب وارهانید
الا اختران آخر از گوهر آفتابید.
********** |