افسر رهبين
سرود
جنگلی
بلای زرد خزان میبرد بهار مرا
بیا که باز نیابی به جز غبار مرا
کشیده ام ستم سایه های تنهایی
که زیر پا نکنی لعل انتظار مرا
کنون که گور شبم میکشد نمی آیی
چه سود از آنکه چراغان کنی مزار مرا
به دام وسوسه صیاد روزگار گرفت
غزال زخمی صحرای اختیار مرا
که میبرد؟ به سپیدار باغ دیدارت
سرود جنگلی شام ناله زار مــــرا
*************** |