کابل ناتهـ، علی پیام، تاملی برجایگاه انسان نو افغانی

کابل ناتهـ   kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تأملی بر انسانِ نو افغانستانی
 

(جایگاه انسان افغانستانی در شرایط تاریخی فعلی)

 

علی پیام

E-mail: alipayam44@yahoo.com

 

انسان نو یک کالای نو نیست تا آن را به بازار عرضه کنیم. بلکه انسان نو یک مفهوم پیچیده ای است که نگاه متافیریکی می خواهد تا زمینی و مادی. مطالعهء انسان نو نگاه انسان شناسی است از جنس مطالعات فرامتنی. این انسان موجودی است که در قالب زمان محصور نمی شود بلکه حصارهای زمانه را می شکند و در ابعاد وسیع منظومهء هستی حرکت می کند. این انسان، نه محصول بشری است بلکه هدیهء الهی است که در این کرهء خاکی به ودیعه گذاشته است تا شمهء از وسعت بی کرانهء الهی را در آن متجلی بنگریم و خلیفگی وی را در جهان ربوبی.

١

انسان نو؛ موجود کاشف:

انسان نو موجود مدرنی است که اولا دست به کشف خودش می زند و بعش نخستین کاشف هستی است. در جریان مکاشفه حلقهء وصل درون و بیرون می شود. درونی که طبق آموزه های اسلامی جهان اکبر است و بیرونی که جهان اصغر است و این دو جهان در مقیاس خیلی وسیع انسان نو را به جهد و تلاش وا می دارد تا دنیایی بسازد سیال و تا در سیالی آن به کمال برسد. در جریان کشف و مکاشفه انسان هویت واقعی و خدایی اش را پیدا می کند و آنقدر بزرگ می شود که از برهوت ناسوتی خود را می کشاند به دنیای لاهوتی و در این دنیا به سیر انفس و آفاق چنان مستغرق می شود که حقارت انسانهای محصور در کشاکش مجادلات پیش پا افتاده و حساب و کتابهای کوچک و مسایل جزئی برایش مشمئز کننده می شود. انسان نو شمهء از کمال یافتگی انسان است و این کمال یافتگی را با شهود و کشف به دست می آورد و این دریافت وقتی به دست می آید که توانسته باشد خود را کشف کند و این کشف وسعتی به تمام نظام هستی برایش به امغان می آورد و این ارمغان است که این انسان را به ملکوت اعلا وصل می کند و شکایت از کوچک بودن این قفسی می کند که انسان را گرفتار خودش کرده است و این قفس به عبارتی برخورد تحقیرانه به انسان است.

 

انسان نو بیرون آمده از متن کهنگی و سنتز جهان کهنگی است. این انسان در سیر عرفانی اش از خلق به حق رسیده است و مصداق سیر من الخلق الی الحق است. انسان نو پس از اینکه خود را شناخت، به بزرگی می رسد و وقتی به بزرگی رسید افقهای دیگر به رویش باز می شود. این انسان، دیگر محصور به آموزه های قبیله ای اش نیست و بلکه در پیرایش و ویرایش آموزه های مادری اش می پردازد. این انسان اصلاحگر بزرگی است که ابتدا در متن خودش به بزرگی رسیده است و بعدش در متن اجتماعش قدمهای بزرگ اصلاحات را برداشته است چونکه اصلاح شخص مقدم است به اجتماع. اصلاح وطن خواهی اصلاح بطون باید. این حرکت حرکت نفسانی است که با کمک دانش و علم به این مرحله رسیده است.

 

در این تماشاگه بی کرانگی سؤال این است آیا انسان نو چیست؟ و از چه خصوصیات و ویژگی برخوردار است؟ و آیا فرق انسان نو با انسان کهنه در چیست؟ و آیا در این عرصه، انسان افغانستانی چه سهمی دارد؟

پرداختن به این موضوع که انسان نو چیست و چه خصوصیاتی دارد و انسان نو افغانی چه نوع انسانی است؟ خیلی ساده نیست. تأمل اینجاست که آیا انسان نو همان انسان امروزی است و آیا انسان امروزی چه انسانی است؟ آیا مدل انسان نو چه مدلی است و این مدل را در کجای جهان می توانیم بیابیم و سراغش را بگیریم؟

۲

آینده نگری و حرکت شتابان به سوی آینده:

این تصور بجاست که ممکن  است انسان کهنهء افغانستانی مستغرق باشد در گذشته های ویرانی که اینک بر فراز ویرانه های ان ایستاده است. این انسان مستحیل است در ذهنیتهای قبیله ای شان بگونه ای که وی بطور فیزیکی عملاً متعلق این عصر و زمانه باشد ولی از لحاظ ذهن و روان در گذشته حضور داشته باشد.

انسان نو افغانستانی در ویرانه های پس زمینه های تاریخی ایستاده است و گذشته و حال و آینده برایش قابل تفکیک و تجزیه و تحلیل است. این انسان، انسانی است با قابلیتهای فراتاریخی و فرا زمانی که ویژگیهای واقعگرایی، دارای حافظه مثبت، آینده نگر، حساس، معقول تر، قابل تحمل تر است از گذشته. انسان نو افغانستانی در آینده زندگی می کند همانطوریکه انسان کهنه افغانستانی صرفاً در گذشته های تاریخی زندگی و سیر می کند.

٣

عقلانیت انتقادی:

انسان نو افغانستانی در عین حالی که در آینده زندگی می کند، به حافظهء تاریخیش نگاه منتقدانه دارد و بخش از حافظه تاریخی اش را شکل غیر معقول و غیر منطقی می بیند و معتقد است که در یک فرایند معقول، این حافظه جمعی باید ویروس کشی شود. انسان نو افغانستانی تاریخ را آیینه ای می بیند که خود را در آن بنگرد و هر نوع چرک و چتل را بشوید. این انسان، انسان متعصبی است که تعریف عالمانه و عاقلانه از تعصب دارد و این نگاه عاقلانه از تعصب همان است که ابن خلدون از آن بعنوان قوام ملت سازی نام برده  است. رویهء عملی انسان نو افغانستانی پشت پازدن به گذشته های تاریخی مشحون از سنتهای بهنجار و عقلایی جامعهء افغانستانی نیست بلکه تجزیه و تحلیل و طبقه بندی سنتهایی است که برخی از آنها را باید آپدیت کرد و به روزش ساخت.

٤

شک:

انسان نو افغانستانی انسان عقلگرای است که زندگیش گوسفندی نیست بلکه "شک" اولین و مهمترین عنصر ذهنیش است تا به کمک آن مرزهای عقلانیت انتقادی را بپیماید. این انسان، برفراز ویرانه های تاریخی ایستاده است و به گذشته و حال و آینده بطرزعاقلانه و با درایت و تیزبینی و خردمندانه نگاه می کند. بحث انسان نو افغانستانی، خاطرات جوان هموطن را در ذهنها زنده می کند که همین چند سال قبل برای شرکت در گردهمایی جوانان دنیا در هندوستان شرکت کرده بود. از منظر خاطرات این جوان، جامعهء افغانستانی و جوامع پیشرفتهء جهان در دو قطب متضاد زمانیی کاملاً متمایز قرار دارد. جامعهء افغانستانی بطور کلی در تاریخ و در چه شد و چه نشد گذشته زندگی می کند و ذهنش مشغول است از چه شد چه نشد گذشته، ولی جوامع دیگر در آینده سیر می کند. روی همین دلیل است وقتی که یک افغانستانی می خواهد افتخار کند و از افتخاراتش قصه کند، به قله های بلند کوههایش و جنگهای آن و کوه و دشتش افتخار می کند.

۵

تصویر روشن از دورنمای تاریخی:

انسان نو از آینده تصویر روشن دارد. انسان نو افغانستانی به کمک عقلانیت و خردورزی و علم و دانایی برای خودش پلان و پالیسی روشن می سازد و با آن زندگی می کند. آیا هیچ دیده شده است که انسان کهنهء افغانی به دورنمای آیندهء دور و افقهای زندگی نوین چشم دوخته باشد. زیرا که آینده برای شهروند کهنهء افغانستانی نامکشوف است و او تعریف و برداشت و فهم دقیق و ترسیم عالی از مفهوم آینده ندارد. آینده را مانند گذشته می بیند که سراسر جنگهای قبیله ای، سیاه و سفید کردن اقوام و خوب و بد کردن و امتیاز اقوام لبریز است.

٦

شکیبایی:

انسان نو افغانستانی انسان شکیبای است که در چرخهء زمان در حالیکه تصور روشن از آینده در ذهنش دارد این تصویر را با شکیبایی و تحمل و مدارا تعقیب می کند. شکیبایی هنر انسان نو افغانستانی است و این جامه تمام قد این هیأت رسای زمانه را پوشانده است. شکیبایی از جزو آجندای برنامه های انسان نو افغانستانی است و بخشی از خردورزی انسان نو محسوب می شود. شکیبایی مفهموم عقلانی است که به ابعاد عظمت خلیفگی انسان در زمین به انسان شکوهمندی می دهد.

 

انسان کهنهء افغانستانی ذهن بسته و راکد و منجمد دارد که هیچگاه به مرز عقلانیت انتقادی و تحمل و آینده نگری نمی رسد و زمان برای این نوع انسان، شبیه یک قوطی سربسته ای است که این انسان در آن زندانی تن است و ممهور است به مهر انجماد و کور ذهنی و این قوطی سربسته عبارت است از گذشتهء تاریخی ویروسی با ابعاد زندگی گاوآهنی و اقتصاد قبیله ای و روحیهء لبریز از تعصبهای خام و ذهنهای بسته و فسیلی و روحهای کلیشه ای که بر فراز ویرانه ها ایستاده است. در برابرش انسان نو افغانستانی ذهن و حافظه خود را به فراسوهای تابش خورشید بازگذاشته است و کلکین ذهن و حافظه اش بوی عطر عقلانیت انتقادی را به داخل آورده است و این انسان، اینک بر فراز ویرانه ها به گذشته با تعصب خام نگاه نمی کند.

 

گذشته های تاریخی صفحه ی باریکی است برای انسان نو که یک سر آن به پیشینهء بس دور و دراز وصل است و یک سر آن به زمان حاضر که می توان با اندک تآمل این صفحه را ویرایش و پیرایش کرد و طبقه بندی کرد و سپس از روی دقت و تآمل فایلهای طقه بندی شده را یکبار دیگر مرور کرد و بایگانی کرد و صفحه نو باز کرد و چیز نو بر آن نوشت. اما انسان کهنه افغانستانی همیشه بر روی صفحهء خط خطی شده و چتل نویس خاطراتش را می نویسد که نه خوانده می شود و نه خواننده دارد.

 

حکایت حال انسان کهنهء افغانستانی حکایت کسی است که نه برنامه مدون رو به پیش دارد و نه تصور روشن از آینده و نه از یک گذشته عادلانه برخوردار است. عدل یعنی قرار دادن هر چیزی به جای خودش. در حافظهء تاریخی انسان امروز افغانستان هیچ چیزی برجای خودش قرار نگرفته  است. مع الاسف، جنس کهنهء انسان امروز افغانسان شبیه به گوسفندهای است که همواره به جای علف، چاله اش از "دندول" (ته مانده های علف) پر است و مرتب همانها را می جود. این گوسفند، قربانیی مردنی است که گوشتش به درد گرگ بیابان هم نمی خورد. شاید این سخن بی راهه نباشد اینکه بطور عموم جامعهء امروز افغانستان، رمهء بی صاحبی است که در یک دشت بی علفی هراسان می چرند وتصور دقیق از چراگاههای در دورنمای زیبای آن ورای چشم اندازها ندارد.

 

ولی خوب که نگاه کنیم انسان نو افغانستانی ایستاده بر فراز ویرانه ها در گذر زمان تجربیات زیادی اندوخته است و اگر خردمندانه برخورد کند می تواند از این تجربیات در متن زندگی خود استفادهء درست کند تا پیروز و مغرور از قعر گذشته های ویرانگری براید که در آن تباه شده است. نسل امروز افغانستانی ایستاده بر بام ویرانه ها زوال و نابودی خود را در متن تاریخی مشاهده می کند و به آینده امیدوار است؛ این حکایت انسان نو افغانستانی باید باشد که نو سازی ذهنی را در تمام ابعاد حیات فردی و اجتماعیش اعمال کند.

 

***************

دروازهً کابل

 

سال سوم                  شمارهً ۵٣          جولای       2007