کابل ناتهـ،


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خواهشي از نويسنده اي وطن

 

نويسنده : ف . کاروان کابلي/ از کابل

 

 

اقاي دکتر صبور سياه سنگ!

سلام واحترام ام راپذيرا باشيد وخداکند که صحت وسرحال باشيد . من شمارااز زماني مي شناسم که در محبس پلچرخي بوديد . البته شما خوشبخت بوديد که در داخل زندان بوديد زيراوضع بيرون ازمحبس هم بمراتب بدتر و خفقان اورتراززندان شما بود . شما مرا نمي شناسيد اما من شماراازروي اثار گران بهاي تان مي شناسم .

من فراخوان شمارابراي همکاري با کتاب زنده گي نامه ناشناس درسايت هاي انترنتي ديدم وحيفم امدکه يک شخصيت فرهنگي و اديب داراي سوابق سياسي متعهد و مبارز وطن دوستي مثل شما وقت و استعداد خودرا به چه شکل منفي به هدرمي دهد! ايا گفته مي توانيد که چراامروز مثل دروان زندن پلچرخي فکر نمي کنيد ؟

ايا نوشتن يک کتابي به اندازه 400 صفحه که نوشته مي کنيد اين خودش درباره يک انسان "....." مثل ناشناس ضياع وقت نيست ؟ ايا شما که يک نويسنده تثبيت شده و قابل افتخار مي باشيد تا امروز زندگي نامه کدام شخص را ديده ايد که 400 صفحه باشد؟ ايا همين خودش تمسخر برروح شهداي قهرمان راه ازادي نيست که انها در گمنامي فراموش مي شوند و براي ناشناس زنده گي نامه نوشته مي شود انهم بقلم شما؟!

سوال اين است که اول شماچرابايد زندگي نامه بنويسيد ؟ اين کا رتان کدام دردمملکت غرقه در خون مارا دوا خواهد کرد؟ ايا بيوگرافي ناشناس نرخ نان و روغن را در ولايات مختلف افغانستان پايين اورده خواهد توانست؟ اياموضوع خط ديورندرا حل کرده خواهد توانست؟ ايا ملت مطلوم و بيچاره مارااز تظلم بيگانگان نجات خواهد داد ؟ ايا شکم بيوه و يتيم گرسنه ملت بيچاره مارا که ديگر همان زنده گي بخور و نمير را هم ندارد، ان را سير کرده مي تواند ؟

اقاي داکتر سياه سنگ ! اگر شما اينقدر وقت و امکانات مادي و معنوي داريد داريد چرا زندگي نامه شيرزن افغان ملالي جوياي قهرمان را در 100 صفحه نمي نويسيد تا براي خود نيز نامي درتاريخ کمائي کنيد ؟ چرا زندگي نامه حبيب الله کلکاني را نمي نويسيد که قرباني قسم و قران خانواده سلطنتي شد ؟ چرا زندگي نامه مرحوم مهدي ظفررا نمي نويسيد که بدست جلادان فاشيست خلقي و پرچمي به رگبار مرمي هاي آدمکشان خلقي و پرچمي بسته شد و اولين مرمي را بنوک زبانش فير کردند وبرايش گفتنند که با همين زبان کثافت خبر دستگيري رهبران مارا قلقله مي کردي؟ چرازندگي نامه همان رفقاي همسنگر خودت راکه در زندان پلچرخي از طرف جيره خوان کاسه ليس روس تجاوزگر به جوخه هاي داراويخته شدند نمي نويسيد ؟ جناب! شما حالا در کانادا فارغبال نشسته ايد از چه مي ترسيد که خود را در پشت اين و ان مخفي مي کنيد و از گفتن حقايق طرفه مي رويد ؟ زنده گي يکبار است و مرگ يک بار است. ايا از مرگ مي ترسيد ؟

ايا شما هيچ اگاهي نداريد که در همان سالهايي که قشون سرخ تا دندان مسلح اتحاد شوروي جهانخوار سنگر به سنگر مبارزين افغان را در شهرها و قرا و قصبات افغانتسان قلع و قمع مي کردند، در تيلويزيون رژيم خود فروخته هر شب ، هر شب هر شب سر و کله ناشناس با اهنگ (( اي دي ازادي خاوري تانه مو سلام دي)) از تيلويزيزن دولتي پخش مي شد ؟

باور کنيد که ناشناس بعد از نوشته شدن کتاب زنده گينامه اش به قلم شما مبدل به يک شخصيت خواهد شد. همين کسي که براي موفقيت طالبان گلو پاره کرد و براي انها اهنگ هاي طالبي خواند. اولاً جناب شان بايد محاکمه ملي و بين المللي شود .

منحيث يکتن از مدافعين و طرفدار سرسخت نوشته هاي متين و هنري شما و مخوصا نقد به تمام معنا سبک جديد شما که واقعا يک سر و گردن از نويسندگان متفنن مي باشيد از شما استدعا مي کنم که شما زندگي نامه ناشناس را ننويسد. بگذاريد اين کار را نيز يک نفر از فاشيست ها بدوش بگيرند. منحيث يک خير خواه شما تمنا مي کنم هر چه زودتر يا خط خود را با فاشيستهاي قيبله گرا روشن کنيد يا واضح و پوست کنده بگوييد که من هم در انطرف خط موضع گرفته ام تا ما هم بفهميم و سطح توقعات خود را از شما اينقدر بالا نبريم. اميدوارم از لحن خشن بنده دلگير نشويد چونکه اصل هدف ان تشويش در باره بدنام شدن شما است در غير آن من کاري به کار هيچ کس ندارم و براي شخص خودم هيچکس بالاتر ا هيچکس ديگر نيست اگر ازبک و هزاره و اگر پشتون و ترکمن و اگر تاجک و غير تاجک است من به همه آنها يک قسم احترام دارم و موجوديت کل آنها را در يکجا بر اساس عدالت و برابري قبول دارم اما برعليه افکار فاشيستي و برعليه قبيله گرايي اگر خون گلگون ام را بر زمين بريزند و جان شيرينم را نيز از دست بدهم مردانه وار مبارزه مي کنم و در اين راستا از هيچ کس و هيچ قدرتي هراس  ندارم .

 

با احترام

 

ف. کاروان کابلي

 

***

 

سلام ف. کاروان عزيز،

پيامهاي مهربانانه و قهرمانانه تان را خواندم. اميدوارم خوب و خوش باشيد. از توانايي شما در گنجاندن اينهمه سخن در نامه کوتاه خوشم آمد. اگر شکيبايي پاسخ شنيدن داريد، بد نخواهد بود نگاهي به گفتنيهاي من نيز بيندازيد:

 

1) پرسيده ايد: چرا امروز مانند روزگار زنداني بودنت فکر نميکني؟

 

نميتوانم تا پايان زندگي همانگونه بينديشم که در هفت، هفده، بيست و هفت، سي وهفت و چهل و هفت سالگي مي انديشيدم. خودخواهيم را بر من ببخشيد، امروز ميخواهم به آنچه که خوشم مي آيد، بپردازم. شايد همينقدر حق داشته باشم که به خود بگويم: "در اين باره بنويس"، همانگونه که شما حق داريد به من بگوييد "در آن باره ننويس".

 

2) چرا زندگينامه نويسي، چرا 300 صفحه و چرا من؟

 

زندگينامه نويسي در کشور ما پيشينه چنداني ندارد. نميگويم بايد ديگران به اين رشته بپردازند، ميخواهم خودم به آن بپردازم. باور دارم که در هر کار نخست کاستيهايي راه مييابند. دومي را بهتر خواهم نوشت.

 

توجه فرماييد که کسي با نوشته شدن زندگينامه اش شخصيت نميشود، همانگونه که آدمهاي بدون زندگينامه "بي شخصيت" نيستند. اگر چناني که ميپنداريد، ميبود، بايد پيش از هرکسي براي خودم زندگينامه 800 برگي مينوشتم!

 

همينجا سه گپ ديگر نبايد فراموشم شوند. نخست: آدمها همينکه چشم به جهان ميگشايند داراي شخصيت اند. دوم: زندگينامه، ستايشنامه يا نکوهشنامه نيست. و سوم: زندگينامه چه گوارا 2800 برگ است، زندگينامه هاي آندره سخاروف، الکساندر پوشکين، آدولف هتلر، ليون تروتسکي، الويس پريسلي، تيمور لنگ، و برخي از بازيگران هاليوود 2000 تا 3000 برگ اند.

 

3) برچسپهاي سياسي و جنايي...

 

کاروان گرامي! هنگام برچسپ زدنهاي ناشايست به ديگران بايد اندکي زبان و کمي اندازه نگهداريم. بيهوده و بي سـند تاختن بر شخصيتها گرچه به تير زدن در تاريکي ميماند، گذشته از اينکه گستاخي شمرده ميشود، گناه هم است.

 

سند و ثبوت با فير هوايي زمين و آسمان تفاوت دارند. با گفتن اينکه فلان يا خانواده اش اينچنين و آنچنان است، "طرف" بدنام و برباد نميگردد. البته از شان گوينده بسي کاسته ميشود.

 

4) پرسيده ايد: چرا به جاي ناشناس براي ملالي جويا، مهــدي ظفر، حبيب الله کلکاني و شهداي زندان پلچرخي زندگينامه نمينويسي؟

 

اين پرسش را ميتوانستم از چند ديد ديگر پاسخ دهم، ولي طعنه هاي تان در حاشيه زندگينامه ناشناس کمکم ميکنند تا همانها را به خود تان بازگويم: آيا با نوشتن زندگينامه هاي کساني که شما ميخواهيد، نرخ نان و روغن در افغانستان پايين خواهد آمد؟ موضوع خط ديورند حل خواهد شد؟ مردم از ستم بيگانگان آزاد خواهند گشت؟ گرسنگان خوراک بهتر خواهند يافت؟

 

5) نوشته ايد: "آيا شما هيچ اگاهي نداريد که در همان سالهايي که قشون سرخ تا دندان مسلح اتحاد شوروي سنگر به سنگر مبارزين افغان را در شهرها و قرا و قصبات افغانتسان قلع و قمع مي کرد، در تيلويزيون رژيم خود فروخته هر شب ، هر شب هر شب سر و کله ناشناس با اهنگ ((اي دي ازادي خاوري تانه مو سلام دي)) از تيلويزيزن دولتي پخش مي شد ؟"

 

چناني که در آغاز نامه فرموده ايد، من (سياه سنگ) در سالهاي يورش ارتش سرخ بر افغانستان در زندان پلچرخي بودم و هرگز آگاهي ندارم که آن هنگام چه چيزهايي در تلويزيون پخش ميشدند. البته، قول ميدهم که در پيرامون آهنگ "اي د آزادي خاوري، تا ته مو سلام دي" تا بخواهيد در آن کتاب خواهم نوشت.

 

اينک آيا به من هم حق ميدهيد پرسش کوچکي داشته باشم؟

 

شما که موضعگيري سياست "آزاديخواهانه" از هر گوشه نامه تان برمي آيد، در سالهاي يورش ارتش سرخ بر خاک افغانستان، به ويژه در روزگاري که آنها در گوشه گوشه کشور به گفته خود تان "مبارزين را سنگر به سنگر قلع و قمع ميکردند"، چرا "هر شب، هر شب، هرشب" تلويزيون دولتي را تماشا ميکرديد؟

 

6) پرسيده ايد: آيا از مرگ ميترسي؟

از خداوند پنهان نباشد از شما چه پنهان؟ آري. از مرگ ميترسم. البته شهامت نترس بودن شما از مرگ را ميستايم و به خود ميبالم که به چنين قهرماني نامه مينويسم.

 

و سخن پايان: مرا به خاطر "سه نقطه" گذاشتن به جاي يک واژه سياسي در نامه تان ببخشيد.

 

با مهــر،

صبورالله سياه سنگ

کانادا/ يازدهــم جون 2007

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۵١             سال سوم                    جون ۲۰۰۷