کابل ناتهـ،


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خاتول مومند

من و خاطره هايم

 

 

 

من و خاطره هايم

همه پر پر گردید

مانند برگهای زردهء پائيز

خشکیده اند در سایه های بید

باد های عاصی برباد برد

ما را

 

تقدير مرا در دست

گردباد زندگی سپرد

و زندگی مرا آنقدر رنجاند

که نفس در سينه سنگينی ميکند

امروز

 

آری من و خاطره هايم

خانهء ریگی دم ساحل

طوفان دریا آنرا از هم شکست

امواج ساحل

تا اعماق آبها ما را برد

یک سفر نا خواسته

و کمنام

 

من و خاطره هایم

آئینهء شکسته

و هفت بهار بدقسمتی

سنگ تقدیر خورد کرد ما را

یکسر

من و خاطره هایم...

مرده ایم در جهان یاس

من و خاطره هایم

 

 

11.04.07

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۵١             سال سوم                    جون ۲۰۰۷