کابل ناتهـ،


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محمد حلیم یارقین

کابل

 

 

بیماری تاریخ ستیزی

 

 

کشور ما مصاب به انواع بیماریهای اجتماعی و فکری است. یکی از این بیماریهای مزمن و خطرناک همانا "بیماری تاریخ ستیزی" است، که از دیر زمانی بر پیکر کشور و تاریخ ما آسیب می رساند.

 

چنانکه می دانیم، در کشور ما اقوام و ملیتهای گوناگونی از گذشته های دور زیست دارند. آشکار است که هر یک از گروههای اتنیکی سهم و نقش معینی در ایجاد تاریخ، فرهنگ و هویت ملی و تاریخی این سرزمین داشته اند. با تأسف، در نزد عده یی چنین پندار ناهنجاری وجود دارد، که تاریخ این سرزمین گویا فقط کارنامه های خوب یا خراب یک ملیت یا قوم بخصوص است و تمام! و درست از همینجاست، که هریکی آن دیگری را نفی یا به باد انتقاد می گیرد و محکومش می­کند. به پیروی از چنین پندار و روشی، بیشتر به اصطلاح مورخان کشور ما دست به مثله، تحریف یا جعل تاریخ این سرزمین زده اند که خود حدیثی است دیگر و در اینجا مجال پرداخت به آن نیست.

 

"بیماری تاریخ ستیزی" بگونه های مختلفی چون خاندانی، مذهبی، محلی، قومی، فاشیستی و حتی شخصی بر کشور ما بیداد کرده است. بالاثر چنین بیماری بود که مجتمع زیبا و تاریخی مصلی هرات به بهانه واهی سنگرگیری دشمن با فرمان امیر عبدالرحمان توسط جنرال لمسدن انگلیسی به توپ بسته و تخریب شد. تعمیر زیبا و مستحکم "دارالامان" چند بار طعمه حریق گردید و تلاش شد تا "دارالامان" را به "دارالفنون" و یا هم جلال آباد تاریخی را به "ترون شار" تغییر دهند، که نشد و امروز ویرانه های رقت انگیز دارالامان قلبها را ریش و افکار را پریش می کند! همچنان، شخص فرهنگ ستیزی بنام محمد گل مهمند با شیوه های جاهلانۀ فاشیستی در شمال کشور بناها، آبدات، مزارات و کتیبه های آنها را منهدم و محو نمود تا نامی و اثری از بزرگان و تاریخ گذشتۀ مان نماند. آن نابکار به این هم اکتفا ننموده، نامهای قدیمی و تاریخی بسیاری از شهرک ها، محلات و روستاها را به نامهای مسخره و بی مسمایی از گونه «وچه ونه» وغیره تغییر داد و حتی با قساوت وحشیانه ای مانع از برگزاری بسیاری از رسوم و عنعنات باستانی شد. همچنان، قلعه های تاریخی سرپل، شبرغان، اندخوی، میمنه، آقچه و جاهای دیگر بفرمان این دشمن فرهنگ تخریب گردید. اینگونه، انهدام و حریق بازارهای سرپوشیدۀ تاریخی تاشقرغان (خلم) و جاهای دیگر یا به اثر جنگ و یا هم به بهانۀ نوسازی، انفجار و محو پیکره عظیم و منحصر بفرد بودا که نقش تاریخ چند هزار ساله را بر چهره داشت، توسط گروه تاریک اندیش و متحجر طالبان بعنوان به اصطلاح "بت شکنی"، در حالیکه این پیکرۀ عظیم زخم تیشه های جفای دوران امیر دوست محمدخان را نیز بر پیکر خود داشت!. محو نقوش داخل مغاره های بامیان و سرقت و فروش بسیاری از پارچه های آنها. دیوار تاریخی بالای کوههای آسمایی و شیردروازه که میراث کابلشاهان است، از سالها و قرنها بدینسو شلاق باد و باران طبیعت، ضربات بیل و کلند عوام الناس و بی اعتنایی مقامات مسؤل را با شکیبایی متحمل است. قلعۀ سلطان سنجر در اولسوالی قیصار فاریاب بیرحمانه تخریب و مورد کاوشهای خودسرانه قرار گرفته و هنوز هم ادامه دارد. مزار حضرت امام یحیی بن زید در ولایت سرپل، که به قول علامه حبیبی مربوط به عهد سلجوقیان است، خودسرانه دستکاری و ترمیم شده و امروزها هم دوام دارد. بفرمان بابرشاه، در سینۀ شمالی کوه شیر دروازه بر سنگ عظیم نام او بگونۀ "تختگاه پادشاه عالم پناه" حک شد و در یک گوشه تختی از سنگ و حوضی  ترتیب داد و نیز نوادۀ او نورالدین جهانگیر برابر آن تختی دیگر تراشید و حوضی دیگر تعمیر کرد. اکنون این سنگهای تاریخی بگزارش مرحوم حبیبی و استاد خلیلی، در عقب تعمیر شفاخانۀ ابن سینا فرو افتاده و هیچ ارگانی در فکر آن به عنوان یک اثر پنج قرنه نیست! در دوران جنگهای سه دهۀ پسین آثار تاریخی این سرزمین بگونۀ بیسابقه و بیرحمانه یی مورد تاراج، قاچاق و تجارت قرار گرفت و نهایت، بلاها و تخریباتی که بر آثار تاریخی، بویژه موزیم ملی کشور از اثر جنگهای خانمانسوز بین­التنظیمی و بین­الجهادی وارد آمد، خامۀ این عاجز از برشمردن آنها ناتوان است. باری این رویدادهای مشؤم را یکی از نشریه های سازمان فرهنگی یونسکو با این تیتر درشت گزارش داده بود: "افغانها دارند تاریخ خود را هم از بین می برند!"

 

آری، چنین است "بیماری تاریخ ستیزی" که چهرۀ کریه و عملکرد زشت و قبیح خود را از راهها و زاویه های مختلف در کشور ما نمایانده و به آن آسیب رسانده است و با تأسف، هنوز هم دارد آسیب می رساند!

 

و اما، هدف از این پیش درآمد یا مقدمه چینی بیان یکی از نمونه های دیگر این "بیماری تاریخ ستیزی" در کابل است.

در مرکز کابل، در زاویۀ شمال – شرق چهارراهی ایکه زمانی بنام "شهرآرا"، بعداً "دانِ (دهان) باغ"! یاد می­شد و فعلاً مثلی که بی­نام است، بقایای مخروبۀ باغ زیبا و باشکوه تاریخی واقع است که در منابع تاریخی آن را باغ "شهرآرا" یاد کرده اند. و این منطقه در سده ها و سالهای پسین نام خود را از این باغ گرفته بوده است.

 

به قرار گزارشهای منابع تاریخی، بویژه توزوک جهانگیر این باغ توسط شهربانو بیگم دختر میرزا ابوسعید که عمۀ ظهبرالدین محمد بابرشاه بانی سلسلۀ بزرگ فرهنگپرور "بابریان" یا "تیموریان هند" است، ساخته شده بود. بعداً سایر سلاطین تیموری هند در آن اضافه ها کرده اند. مرحوم استاد خلیلی در رسالۀ خود بنام "آرامگاه بابر" به نقل از کتاب "پادشاه نامه" چنین نوشته است:

 

"حضرت فردوس مکانی گیتی ستانی (بابر) انارالله برهانه در سرزمین بهشت آیین کابل هنگامی که این نزهتگاه را به انوار عدالت آن پادشاه رضوان بارگاه فروغ تازه بود. باغ شهرآرا و چارباغ و باغ خلوت خانه و اورته باغ و باغ صورت خانه و باغ مهتاب و باغ آهوخانه و سه باغ اطرافش را احداث نموده بودند... حضرت صاحبقران ثانی (جهانگیر- یارقین) که سال دوازدهم اورنگ نشینی به کابل تشریف فرمودند، به باغ آهوخانه که چنارهای بسا بلند دارد، نزول اجلال فرمودند و آنرا مرمت کردند... و باغ شهرآرا را خاصه گردانیده، باغ جهان آرا را به نواب ملکه دوران بیگم عنایت فرمودند. در این هردو باغ دلکشا، چنار، نظر فریب بیننده­گان است، خاصه باغ شهرآرا که در آن چنار بسیار نشانیدۀ حضرت فردوس مکانیست (بابر- یارقین) همه در نهایت زیبایی و تنومندی، درین هردو باغ هر کجا که قابل عمارت بود، نشیمن دلنشین طرح نموده، جمعی را که در فن عمارت آگهی داشتند باهتمام آن برگماشتند. در باغ شهرآرا سه جا عمارت حکم شد: یکی در وسط باغ مربع نشین اطراف که مردم هند آن را چوکهندی گویند تمام از سنگ مرمر، میدان مشتمل بر شانزده ستون، چهار در میان و دوازده بر چهار طرف آن، که هرگاه در آن جا تشریف فرما شوند، از چهار سو چهار جو که در وسط چهار خیابان باغ جریان دارد، آبشارها و فواره ها در نظر خورشید اثر باشد. دوم در جنوب باغ، عمارتی رو بشمال بر دامن کوهی که از وسط باغ هشت ذراع ارتفاع دارد بنهجی که از جوی آبی که بر آن بلندی جاریست، آبشاری درون ایوان عمارت میریخته باشد و در ته آبشار حوضی از سنگ مرمر و در میدان دیوار پس آبشارها طاقچه های محرابی از سنگ مرمر تا روزانه در آن کوزه های زرین مملو به انواع ریاحین بطرح بچینند و شب هنگام شمعدانهای طلا با شموع کافوری بگذارند و در ته آن نیز حوضی که حاشیۀ آن سنگ مرمر باشد بسازند که از ایوان آبشار دیگر در آن بریزد و مقرر ساختند که از آنجا تا نشیمن میان باغ سه آبشار دیگر بر روی کار آید که همه گی پنج آبشار باشد و در خیابانها و نهر دور نشیمن وسط باغ صد فواره تعبیه نمایند." (خلیلی، استاد خلیل­الله، آرامگاه بابر، چاپ سوم، کابل، 1385، صص51-53)

 

مرحوم خلیلی در ادامه چنین می نویسد: "جهانگیر باغ شهرآرا را در کتاب خود بس ستوده و نوشته است، در شهر کابل بدان لطافت و خوبی باغی نیست، اقسام میوه ها و انگورها دارد و طراوت آن بدرجه ایست که با کفش، پای بر صحن آن نهادن از طبع راست و سلیقۀ درست دور است. جهانگیر حکم داده بود که در میان دو چناری که در وسط این باغ واقع است، یکی را سایه بخش و دیگری را فرح بخش نام نهاده بود، سنگی سفید نصب کنند که طول آن یک ذراع و عرض آن سه ربع گز بوده باشد و نام خودش را با نام همایون در آن نصب کنند و در یکطرف آن فرمان عفو زکوات و اخراجات کابل را نقش نمایند.

درخت زردآلوی میرزایی که میرزا حکیم خان نشانده بود و به میرزایی شهرت دارد نیز در همین باغ شهرآرا بود." (همان، صص54-55)

 

آری، چنین است توصیف زیباییها، شکوه و سرسبزی باغ "شهرآرا" که بیرحمی روزگار، بی اعتنایی و "بیماری تاریخ ستیزی" سلاله ها و افراد نه تنها همه آن اوصاف و شکوه را از میان برده، بل شمشیر برّان خیابانها بخشهای غربی و جنوبی آن را از پیکرش نیز بیرحمانه بریده و قسمت کوچکی از آن باغ بزرگ به شکل ابتر باقیمانده است.

به یاد دارم که در سال 1362 در تجلیل از پنجصدومین سالزاد ظهیرالدین محمد بابرشاه در کابل که از سوی اکادمی علوم افغانستان دایر گردیده بود، عنوان و موضوع یکی از مقالات "باغهای بابر" بود و در آن در بارۀ باغ "شهرآرا" نیز حرفهای دلچسپی داشت.

 

باری در آن مجلس روانشاد اکادمیسن دکتور جاوید به من گفت که خودش گواه کشیده شدن خیابان از قسمتی از باغ "شهرآرا" و بعداً قطع بیرحمانۀ چنارهای کهنسال و بزرگ آن، که غالباً عمر چند قرنه داشت، بوده است. قرار گفتۀ آن استاد مرحوم، هوشدار و تقاضاهای او مانع از قطع و امحای آن چنارهای تاریخی از سوی گماشتگان "بیماران تاریخ ستیز" نگردیده بود.

 

و اما میکروب "بیماری تاریخ ستیزی" کماکان پیکر کهنسال باغ "شهرآرا" را در معرض آسیب قرار داده، امروز از آن یک محوطۀ جا افتادۀ ابتری بیش باقی نگذاشته است. حتی این میکروب، نام و هویت تاریخی آن را نیز در امان نگذاشته، آن را به "باغ زنانه" تبدیل کرد و امروز به آن لوحه دیگری هم به نام خنده­آور "بازار زنانه" افزود شده است!! شکی نیست که بمرور زمان لوحه «بازار زنانه» بر لوحه «باغ زنانه» چیره شود و روزی برسد که نام این باغ شوربخت، همانسانکه از «شهرآرا» به «باغ زنانه» تغییر یافت، اینبار به «بازار زنانه» مبدل شود! آخر در این ملک «بیمار تاریخ ستیز» رخداد چنین پدیده های مشؤمی اکنون کاملاً به یک امر طبیعی و بدیهی تبدیل شده است!

معلوم نیست که مالک کنونی این باغ شوربخت (وزارت امور زنان)، صاحب این شهر (شهرداری کابل) و مسؤل آبدات و یادگارهای تاریخی کشور (وزارت اطلاعات، فرهنگ و توریزم) در برابر اینهمه بیدادگریهای "بیماری تاریخ ستیزی" در برابر باغ "شهرآرا"، چرا اینقدر بی تفاوت و بی پروا مانده اند؟!

 

طوریکه می­دانیم، در کشورهای دیگر که مردم آن میهن و تاریخ خود را احترام می کنند و دوستش دارند و دولت که احساس مسؤلیت دارد، هر بنا، شی یا درختی که عمرش به بیش از 80-100 سال رسید، فوراً تحت پوشش حمایت و مواظبت دولت قرار گرفته، بعنوان یک میراث تاریخی و فرهنگی ثبت و راجستر می­شود. در حالیکه در کشور کمتر به چنین کاری مبادرت می شود.

 

ببینید، "بیماری تاریخ ستیزی" هم اکنون چهل زینۀ قندهار، بقایای مصلی، مقبرۀ گوهرشاد آغا و علیشیرنوایی وغیره در هرات، مزار حضرت خواجه پارسا، قلعه و برج عیاران در بلخ، طلا تپۀ شبرغان و آثار گرانبهای آن، خشت پل سرپل، مزارات امام خورد و بزرگ در شهر سرپل، بالاحصار، باغ بالا و دیوار کابلشاهان کوه آسمایی و شیر دروازۀ کابل، آثار تاریخی هده، قبر دانشمند بی بدیل ابوریحان البیرونی در غزنی و جاها و چیزهای دیگر را در نقاط مختلف کشور ما در معرض تهدید و نابودی دارد. بایسته است ادارات مسؤل، بویژه وزارت اطلاعات، فرهنگ و توریزم در خصوص پیشگیری، وقایه و احیاناً تداوی "بیماری تاریخ ستیزی" غفلت نورزد، بل تدابیر و راهکارهای لازم عملی را اتخاذ و در منصۀ اجرا درآورد. در غیر آن این بیت بر اعمال همه مصداق پیدا خواهد کرد:

 

        «گوسپندی برد این گرگ مزور همه روز   گوسپندان دیگر خیره در او می نگرند.»

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۵١             سال سوم                    جون ۲۰۰۷