کابل ناتهـ،


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گوسفند عزیز!!!

 

 

طنزی از محمدهاشم قیام

 

 

راستش پیش از این گوسفند را به چشم یک طعمه می دیدم. به این خیال بودم که خداوند عجب چیزکی کار آمدی خلق کرده. شیرش را می نوشیم، از پشمش کالای مفید و گرم تهیه می کنیم، هوس کردیم کارد به جانش ( گردنش ) می زنیم و گوشتش را می خوریم و سر آخر هم پوستش را چاروق جور می کنیم. واقعا این زبان بسته حیوان مفید، بلکه سرا پا مفیدی است. حتی پشکلش هم برکت است. اگر ده دهات باشی می شه در تندور آتش کرد و سرش نان پخت و اگه ده شهر باشی می شه جمعش کرد و میده نمود و زینت گلدانها ساخت.

 

در سابق که ده وطن های ما کدام آدم، آدم دیگر را آزار می داد، یعنی با کارد یا چاقو زخمی به بدنش وارد می کرد، سر آخر یک رأس گوسفند زبان بسته را می گرفت و عذر گونه به نفر زخم یا ضرر رسیده می داد و غایله ختم می شد. البته اگر زخم سطحی بود، بره می بردند یا یک میش پیر لاغر مردنی که از زاییدن باز مانده بود. اگر زخم کاری تر بود، گوسفندش هم باید حد اقل دو دندان ( دوساله، کمی هم چاق) می بود تا بیشتر به چشم می آمد و اگر زخم منجر به قتل می شد، گوسفندش هم باید چهاردندان ( جوان، چهارساله، چاق و آبستن) می بود. و اگر هم قتلی با گلوله و اسباب جارحه باروتی ( سلاح گرم ) صورت می گرفت، گوسفند باید شش دندان ( سالپخته، شش ساله و چاق) می بود با این قید که یک بره را بدنبال می کشید و بره ای را هم در شکم می داشت

( سرجمع به اصطلاح ژورنالیستیکی، دستکم سه گوسفند می بود)

خوشبختانه در ترقی عجیبی که نصیب کشور ما شده، گوسفندان هم از کاروان پس نمانده و رنگ و بوی سیاسی به خود گرفته اند. سیاسی شدن گوسفندان این حسن را پیدا کرده که می شه مشکلات و کشمکش های سیاسی را هم با واسطه سازی گوسفند حل کرد.

 

راستش به این نکته وقتی واقف شدم که شنیدم، چند تن از معتبران، گوسفندی را ( احتمالا لنگی بگردن ) به دربار لوی ثارنوال برده اند تا میانه بهم خورده وی و جنرل دین محمد جرأت را ( که او هم از بزرگان سیاست است) حل کنند و شنیدم که گوسفند عزیر کار خود را کرده است و لوی ثارنوال نیز به حرمت ریش های سفید، سیاه و شاید هم ماش برنج بزرگان و همراهی گوسفند، آقای جرأت را بخشیده است.

  • توضیح ضروری: وقتی گوسفند خرید و فروش می شود، طناب پاره و بی ارزش بگردنش انداخته می شود ولی وقتی به پیشکش برده می شود، طناب بسیار نو یا لنگی نیم پاره به گردنش انداخته می شود.

 

راستش وقتی خبر وساطت گوسفند را بین دو پایه قدرت شنیدم، ذهنم به کجاها که نرفت و به کشفیات مهمی که نرسید! کشف کردم که میشه خیلی از مشکلات را بوساطت گوسفند حل کرد!

 

مثلا میشه میانه حکومت و ولسی جرگه ( در مورد آقای داکتر رنگین دادفر اسپنتا ) را هم با گوسفندی حل کرد.  شورای وزیران گفته داکتر اسپنتا با ما می ماند. در مقابل رییس ولسی جرگه گفته نه! او باید برود. میشه چند خیر اندیشی پیدا شود و یک رأس گوسفند خوب از نوع  چهارم ( شش دندان با وصف کامل ) را ( البته نه به این خاطر که خدای نخواسته خونی ریخته صرف بخاطر اهمیت سیاسی قضیه ) تهیه کرده به دروازه ولسی جرگه ببرند. یا نه اگر در کار خیر زیاد عجله کردند ( که ناجایز هم نیست) چون ولسی جرگه تا چیزی حدود یک ماه رخصت است، می توانند به دروازه منزل شخص رییس ولسی جرگه برده و غایله را خاتمه دهند.

 

میشه مثلا شماری از علاقمندان خانم ملالی جویا که در چند شهر مظاهره کردند، ( اگر واقعا می خواهند خانم جویا دوباره به مجلس برگردد) پیسه انداز کرده یک رأس گوسفند از نوع سوم ( چهار دندان با وصف کامل) خریداری کرده ( چهار دندان به این خاطر که مسئاله تقابل دو قوه نیست، بلکه قضیه داخلی است ) به دروازه ولسی جرگه ببرند و اگر آنها هم در کار خیر عجله کردند، می توانند به خانه شخص رییس ولسی جرگه ببرند و غضبش را از روی خانم جویا بردارند. فایده اش این است که گوسفند شش دندان که از بابت مسئاله آقای اسپنتا هم در خانه رییس ولسی جرگه است، از تنهایی بع بع کرده گوش کسی را آزار نمی دهد، چون با این چهار دندان جوره می شود ( البته اگر گوسفند شش دندان تا آن زمان زنده مانده باشد )

 

راستی وقتی این همه کارآیی را در گوسفند دیدم، پیش خود گفتم حیف که دور اول جرگه امن در پاکستان دایر نمی شود!! می شد یک گله گوسفند ( 350 رأس به تعداد نمایندگان عزیز ) به همراه نمایندگان روان می کردیم و به نمایندگان پاکستانی می دادیم و عذر می کردیم که از برای خدا دیگه ده خانه ما آتیش پیش نکنین!  بلکه پاکستانیها نیز تحت تاثیر قرار می گرفتند و مرز شان را بروی مخالفان می بستند.

 

شاید هم می شه ( البته این احتمال است و یقین کامل ندارم) یک گله گوسفند تیار کرد و در نزدیکی های موضع طالبان برد و فریاد زد! " از برای خدا تیر و تفنگه بانین گوسفندا ره بگیرین." اگه قبول کردن، ( به احتمال اکثریت مطلق یا همان پنجاه جمع یک فیصد قبول می کنند) وطن ما گل و گلزار میشه.

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۵١             سال سوم                    جون ۲۰۰۷