کابل ناتهـ،


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

احسان سلام

 پوقانهء ملی

 

 طنز

 

 

سال ها بود که دنبال تعریف منافع ملی می گردیدم. ازهرکسی می پرسیدم، جوابی نمی شنیدم که یخ دلم را آب می کرد. ازبخت نیک، دوستی مرابه نشستی دعوت کرد که درآن علمای منافع شناسی ودانشمندان ملی گرا حضورداشتند. من هم فرصت را غنیمت شمردم ودربارهء منافع ملی خواهان تفسیروتأویل شدم.

یک ازحاضران صدا زد:

ـ به اجازهء بزرگان، دراین اوضاع بحرانی، تا وقتی که آدم، همنوا با صدای دُهل ملی ، "اتن ملی" رادرست اجرا نکند، نباید ازمنافع ملی گپ بزند.

دانشمند دومی گفت:

ـ تعریف شما کامل نبود.آدم لچ ولق نمی تواند درپیش چشم ملت اتن کند. نخست پیراهن وتنبان ملی به تن کند، بعد ازآن باید اتن کند.

سومی غم غم کرد وگفت:

ـ شما منافع ملی رابه بیراهه بردید. تا زمانی که روزانه سه مرتبه پیش ازنان، سرودملی را به چهارده قرائت نخوانیم، هضم کردن منافع ملی دشواراست.

شخصیت چهارمی که با این تعریف ها موافق نبود، فریاد زد:

ـ شما همه گی بینی منافع ملی را بریدید. افغان ها تا هنگامی که درد ملی نداشته باشند، صدای برحق منافع ملی راشنیده نمی توانند!

اعضای مجلس پرسیدند:

ـ درد ملی را چگونه پیدا کنیم؟

پروفیسورگفت:

ـ حاجت پرسان نیست؛ روزانه سه دفعه مُلی بخورید، هم درد ملی پیدا می شود هم صدایش.

سیاست شناس شقیقه سفیدی که تا این دم خاموش بود، لبخند زد وگفت:

ـ با تأ یید نظرداکترانهء پوهاند صاحب، برای بلند نگهداشتن سرمنافع ملی، نباید اجازه دهیم که غرورملی مان پایین بیاید!

یکی ازحاضران پرسید:

ـ غروربه کلام تان، چه کنیم تا غرورملی مان پایین نیاید؟

سیاست شناس پیر گفت:

 

ـ درحالات که غرورملی تان پایین بیایید، بیدرنگ با یک دخترهجده ساله باید عروسی کنید....

یک عضوجوان مجلس که با این تفسیرپیرانه، سازگارنبود، گفت:

ـ به اجازهء صاحبنظران، به نظرمن، منافع ملی یعنی : چسپاندن سرین های ملی با چوکی های ملی، با استفاده ازسرش های بین المللی.

ـ صبرکنید برادران،گپ های شما غیرملی شدند. ازمن بشنوید: هروقتی که ما وشما دالرهای ملی، قصرهای ملی، موترهای ملی و نوکرهای ملی را صاحب شدیم،آن گاه منافع ملی خودش سرلچ وپای لچ به سوی ما وشما می دود.

آخرین صاحبنظرمجلس مشتش را برمیزکوبید وگفت:

ـ شما سرپشقل سوارهستید وکشمیررا می بینید. حق ناشناسی هم اندازه یی دارد. اگرما وشما به پولیس واردوی ملی مان افتخارنکنیم وپوز جاسوسان ملی، شلاقیان ملی وخارجیان ملی را به خاک سیاه نمالیم،پُف کردن مشک منافع ملی بی فایده است.

درجریان پُف کردن مشک منافع ملی، یک بارصدای هیبت ناکی بلند شد. صاحبنظران ملی مثل زرد چوبه، زرد شدند وهمه گی فریاد زدند:

ـ انتحارملی، حملهء ملی، انفجارملی، انفلاق ملی، دشمنا ن ملی، مُردن ملی، ملی...مللللللللللل....

با شنیدن این صدای ملی ، نیمی ازمنافع شناسان، ازکلکین های ملی ونیمی دیگرازدروازه های ملی بیرون پریدندوگریختند.

وقتی به چهارسویم دیدم غیراز"عطرزنندهء ملی" کسی را نیافتم. ناگزیرازاتاق منافع ملی خارج شدم؛ دربیرون در، با پسرک جوانی برخوردم که  پوقانه های هوایی( ملی) را می ترکاند ومی خندید.

پایان

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۵١             سال سوم                    جون ۲۰۰۷