کابل ناتهـ،
|
خالده فروغ
کوچهء خفتهء شب
آواره شد تا صدایم رؤیای دریا ندارم
حقیقت سپید عشق
به غصه های شب که فکر میکنم به یاد گیسوان خویش میشوم که بوی غربت و شکست میرسید ز نردبان بیقرار نسل شان کنون که بالش سکوت خویش را به زیر بازوان شب گذاشتم دگر به کوچه های خواب قدم نمینهم دگر همیشه با تو ام حقیقت سپید عشق زمین تحمل حماسه صدام را نداشت به مرز فکر ابرها رسیده ام صدایم آبشار ماه میشود و چهره حسادت عطش سیاه میشود.
************ |
بالا
شمارهء مسلسل ۵٠ سال سوم جون ۲۰۰۷