کابل ناتهـ،


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

افغانستان و هـند

در

روشنی تحقیقات باستان شناسی

 

 

 

شادروان استاد احمد علی کهزاد                                                                فرستنده: بنیاد فرهنگی کهزاد

 

 

تحقیقات باستان شناسی بصورت رسمی و بر اساسات اصولی و علمی در افغانستان از سال 1922 شروع شده و در این مدت چهل سال مرتب ادامه دارد. در این چهل سال در نقاط متعددی از قبیل: هده، بگرام، بامیان، فندقستان، صدق آباد، ایبک، قندوز، بلخ، غزنی، گردیز، تپه مرنجان، تپه ساکا، خیرخانه، مندیگک، شمشیرغار، نادعلی، بست، لشکرگاه، سرخ داغ، سفید داغ، کمه دکه، آی خانم، دهکدهً جام و خیلی جاهای دیگر کاوش و حفریات به عمل آمده است که نتایج آن بصورت مقاله ها و راپورهای مقدماتی و کتب در خود افغانستان و در شماره های مجله شرق و غرب (East and West) منتشره روم و مخصوصاُ در سلسله خاطرات هیئت باستان شناسی فرانسوی چاپ گردیده است.

 

قراریکه همکاران ما، مؤرخان و باستان شناسان هندی خود مستحضر هستند، تحقیقات باستان شناسی بصورت کلی در اکثر دوره هائی که در کشور ما صورت گرفته از دوره های قدیم حجر یا (Paleolithic) تا عصر غزنویان به تاریخ هند و به تاریخچه روابط افغانستان و هند در زمینه های مختلف ادبی و فرهنگی و هنری روشنی افگنده است.

 

روزی که "سر جان مارشال" پرده از روی مدنیت وادی سند در (موهنجودیروMohanjodero ) و (هرپهHarpa ) برداشت، درست در مسیر رودخانه ئی که فلات آریانا را از فلات هند جدا میکند، آثاری کشف شد که در داخل افغانستان و در داخل هند از آن خبری نبود ولی به تدریج در داخل خاک هند و در داخل خاک افغانستان شواهدی از ین مدنیت آشکارا شده رفت. نقط ئی که ما شواهد این مدنیت را در کشور خود در آن پیدا کرده ایم، مُندیگک (Mundigak) نام دارد که در 50 کیلومتری شمال غرب قندهار در وسط حوزهً هیرمند و ارغنداب قرار دارد. در روشنی آثار مندیگک همانطور که ما استقرار بشری را در مجاورت حوزهً این رودخانه ها با تحول شکل پناهگاه از چپری تا خانه های پخثه ئی و خشت خام مشاهده میکنیم و صور رب النوع حاصل خیزی و حیوانات را ملاحظه مینمائیم و به آخر دورهً سنگ صیقلی و آغاز دورهً برونز مواجه هستیم، عین آنرا در نقاطی در داخل خاک هند هم میابیم.

 

این نتیجه روشن است که قبل از ظهور آریاها و مهاجرت ایشان از آریانا به هندوستان، چه در حوزهً هیرمند، چه در حوزهً سند، چه در حوزهً گنگا و چه در حوزهً آمو دریا یک مدنیت دامنه داری وجود داشت که در اساسات کلی ساخت منازل، ساخت ظروف گلی، ساخت هیکل های ارباب انواع و حیوانات وغیره از هم مغایرت نداشت.

 

همه میدانیم که در افغانستان و هند سکه هائی پیدا شده علی العموم نقره ئی که به اصطلاح انگلیسی آنها را بنت بار (Bent Bar) و پنچ مارک (Punch Mark) گویند. ما از ین سکه ها مخصوصاُ از نوع دوم به تعداد هزارها عدد از میرزکه گردیز پیدا کرده ایم که در موزهً کابل موجود است و از تاگزیلا هم نمونه های زیادی از آن بدست آمده است. اینجا به ملاحظه رسانیده میتوانیم که سکه تقریباُ یک وقت و بیک شکل و صورت در حوالی قرن 6 ق م در افغانستان و هند ایجاد شده است.

 

پر واضح است که اسکندر مقدونی یکسان بر آریانا و هند تاخت ولی بقایای یونانیان در طی دو قرن قبل از عهد مسیح در کشور ما شکل یک (هلاد آسیائیAsiatic Hellad ) را بخود گرفت که در بسیار زمینه های مختلف فکری، ادبی، هنری در هند بی تأثیر نماند. مدال های گچی با مجالس میتولوژی یونانی، هیکل های برونزی یونانی و رسم الخط یونانی که از بگرام و سرخ کوتل و قندهار مکشوف شده است، فهمیدن بسأ غوامض تاریخی و هنری و ادبی و فکری را در هند آسان ساخته است.

 

دین بودائی در قرن ششم ق م در هندوستان بمیان آمد و آشوکا یکی از پادشاهان سلالهً موریا در نیمه اول قرن سوم ق م این دیانت را با اعزام مبلغان در آریانا منتشر ساخت. تا حال فرمان های سنگی آشوکا در نقاط مختلف هند جزئی بود ولی در کشور ما کشفیات باستان شناسی تا حال وجود دو فرمان سنگی را بما معرفی کرده است که یکی شکسته و بصورت پارچه ئی از علاقه بین (درونته) و لغمان بدست آمده و دیگری کامل و بدون عیب در حوزهً شهر کهنه قندهار، متصل سرک موجودهً قندهار-هرات که حتماُ یکی از راه های قدیم کاروان رو جنوب افغانستان بود و به هند منتهی میشد، کشف شده است. این سنگ نبشته ها یکی فقط به زبان و رسم الخط آرامی و یونانی نقر گردیده (آنکه در قندهار کشف شده) و نام آشوکا به شکل () که وجه دیگر اسم او بود خوانده میشود.

 

آشوکا در افسانه های آئین بودائی در هند معروف بود. آنچه تا حال مربوط به نشر آئین بودائی خوانده بودیم با تخیلات پیچیده بود ولی با این کتیبه ها شکل واقعیت تاریخی پیدا کرد و میبینیم که آشوکا بحیث یک پادشاه راهب و بدون تعصب زبانها و رسم الخط های مروج آریانا، افغانستان معاصر خود را احترام کرده است.

 

پادشاه دیگری که در تاریخ افغانستان و هند بنام کنیشکا (Kanishka) شهرت زیاد دارد، همان طور که نام آشوکا در کتیبه هائی در افغانستان خوانده شده، نام کنیشکا در آثار و کتیبه هائی با مجسمه های وی و احفادش در قلب هند در مات (Mat) و ماتورا (Mathura) به نظز رسیده است. حفریاتی که از 8-9 سال باینطرف در سرخ کوتل در نزدیک پلخمری در شمال افغانستان در علاقه (بغلان) ادامه دارد، یک افق جدیدی در تاریخ دوره کوشانی باز کرده است. در ین دوره قلمرو نفوذ کوشانی از خاک افغانستان بیرون تراوش کرده و بشکل یک امپراطوری دامنه های آنرا از حوزهً آمو دریا تا حوزهً گنگا منبسط میبینیم.

 

پیشتر گفتم که از ین کنیشکا مجسمه هائی در مات پیدا شده که نام او هم در آن ثبت است. هکذا مجسمهً نشسته دیگر هم در همانجا بدست آمده که محتملاُ از (ویما کدفیزس) کوشانی نمایندگی میکند. عین همین مجسمه از سرخ کوتل در افغانستان هم تازه کشف شده است. پیدا شدن این مجسمه های همرنگ و هم نواخت از هند و افغانستان، موسیو شلوم برژه مدیر هیئت باستان شناسی فرانسوی را به این صراحت رسانیده که بوجود یک مکتب هنری هیکل تراشی کوشانی قایل شده است که در خاک افغانستان در سرزمین باختران در اثر ترکیب عوامل آریائی، باختری شده و عوامل یونانی بمیان آمده است و از خود شاخه های بودائی و غیربودائی دارد که شاخه بودائی آنرا تا امروز به صفت مدرسه (گریکوبودیک) میخواندند و مظاهر غیربودائی آنرا در هند به مدرسه های اماراواتی (Amaravati) و ماتورا (Mathura) وغیره نسبت میدادند.

 

پس حالا در اثر روشنی های سرخ کوتل دانشمندان هندی و متخصصان هنر در آن سرزمین در (ماتورا) و سائر نقاطی که در چوکات امپراطوری کوشانی آمده بودند مظاهر هنری بودائی و غیربودائی مکتب کوشانی را در موزه ها و در اماکن باستان شناسی خود معین میتوانند.

 

همه ما محمود غزنوی و سائر پادشاهان این سلاله را در افغانستان و هند میشناسیم و از مسکوکات شاهنشاه بزرگ غزنه در هند به رسم الخط عربی و دیواناگاری آگاهیم. حفریاتی که از چهار سال باینطرف از طرف انجمن خاورشناسی ایتالیا تحت نظارت پروفیسور توچی (J. Tucci) شروع شده از نظر عمرانی، معماری، هنری و ادبی روشنی های زیادی می اندازد. بسیار اند دانشمندان و عرفا و مؤرخان و شاعران این عصر که از افغانستان به هند رفتند مانند البیرونی، علی هجویری غزنوی، مسعود سعد سلمان و قاضی منهاج السراج جوزجانی که به حیث چهار تن از همکاران خود نمایندگی میتوانند. همین طور بسیار اند سنگتراشان و معماران هندی که به غزنه آمدند و هنوز هم اثار چکش و قلم آنان در سنگ فرشهای قصر مسعود سوم که تازه در غزنی آشکارا شده است، نمایان میباشد. آثار مکشوفه لشکرگاه در جوار بست در حوزهً هیرمند که مربوط به همین دورهً غزنوی است از نظر معماری و تصاویر رنگه دیواری چیزهائی را روشن میکند که افغانستان و هند در تاریخ دورهً غزنوی به فراگرفتن آن بسیار محتاج بودند.

 

همه میدانیم که تا حال مبدأ ساختن منارهای طرز اسلامی را در خاک هند به منارهای غزنی نسبت میدادند و این نظریه هنوز هم پا برجاست. قطب منار بحیث یکی از شاهکارهای عمرانی تقریباُ علامهً ممیزه دهلی شده است. اصلیت این منار و مراتب اولی آبادی آن هرچه بوده آنچه مسلم است این است که شکل آخری را قطب الدین ایبک یکی از امرأئی داده که اصلاُ غلام و بعد سالار سپاه سلطان معزالدین غوری بود. این سلطان معزالدین، برادر سلطان غیاث الدین غوری پادشاه بزرگ افغانستان است که 40 سال کامل از فیروز کوه بر افغانستان سلطنت کرد.

 

قراریکه دانشمندان هندی مسبوق هستند در ین چند سال اخیر در دل کوه های افغانستان وسطی، در مسیر هریرود در 40 کیلومتری شمال شهرک مناری پیدا شده است موسوم به منار جام به بلندی 65 متر که تقریباُ 7 متر از قطب منار کوتاه تر است و در کتیبه کمر آن نام سلطان بزرگ غوری، غیاث الدین ابوالفتح محمد بن سام نقش است. این سلطان غوری که معاصر بهرامشاه غزنوی میزیست حتماُ در نظر داشته تا مناری بزرگتر و بلندتر و زیباتر از منار غزنویان درغزنه در فیروز کوه بسازد و برادر او سلطان معزالدین حتماُ مفکوره ئی داشته که منار دیگری در قلب هندوستان اعمار کند تا اینکه مفکورهً او را یکی از جنرال ها و جانشینان او، قطب الدین ایبک عملی کرد. میان منارهای غزنه و فیروزکوه و دهلی ارتباطی موجود است که علاقمندان تاریخ و ادب و فرهنگ چه در افغانستان و چه در هند شرح جزئیات آنرا در صفحه های کتابهای ادبی و تاریخی خوانده اند.

 

تحقیقات باستان شناسی در افغانستان به تاریخ افغانستان و به روابط باستانی افغانستان و هند روشنی های زیادی افگنده و می افگند و آنچه من باب مثال ذکر شد نمونه ایست چند که با کمال اختصار از آنها صحبت شد. نگاهی به محتویات موزهً کابل و موزه های دهلی و کلکته نشان میدهد که چه تعلقاتی از روزگاران باستان تا دوره های قرون وسطی و قرون جدید و معاصر میان این دو کشور موجود بوده است./ 12 قوس 1342/

 

 

یادداشت: از استاد کهزاد رسالهً مبسوطی در روابط افغانستان و هند موجود است که در آینده تجدید چاپ خواهد شد. بنیاد فرهنگی کهزاد/  

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۵٠             سال سوم                    جون ۲۰۰۷