کابل ناتهـ،
|
مکث کوتاهی بر
نوشتهً
نعمت الله
ترکانی دوست عزیز بشیر سخاورز
چنانکه فرموده اید « ديگر چيزی باقی نماند است. امسال سرنوشت كشوری كه نزديك به سه دهه در خون شناور است معلوم خواهد شد...» من هم با شما همعقیده ام. که گویا همه کس و همه چیز دست به هم داده اند تا بنیاد این کشوررا بر هم به ریزند. تلاش های پیگیر ارتجاع منطقه به رهبری امپریالیزم خونخوار امریکا نه تنها در پی آن است که دیگر در منطقه اسیای میانه نامی از افغانستان باقی نماند بلکه تازه این منطقه باید کانون جنگ های دایمی و ساحهً بزرک استهلاک برای کمپنی های تولید اسلحه امریکا و غرب باقی بماند. اساسا این مسلهً بر میگردد به زد و بندهای پشت پرده به نفع جهانی که دیگر با یکه تازی های نظامی و سیاسی اش نه معیاری ونه هم التزامی را بنام حقوق بشردر نظر دارد. امسال به نحوی که شما فرموده اید مسلهً جنگ و گریز یکبار دیگر پس از یک نیم دهه تکرار میشود. امریکا با یک تاکتیک از پیش سنجیده شده راهی را انتخاب میکند که از قبل هموارش نموده و همه موانع بر سر راهش را بر طرف ساخته است.
افغانستان بار دیگر درچنگال اهریمن جنگ خواهد افتاد. اینبار آسیای میانه از ازبکستان گرفته تا قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان، و آزربایجان دستخوش تحولات جدیدی خواهد گردید. جوی خون جاری خواهد گردید و دیگر در سنگر های داغ نبرد به نام های گوناگون فرزندان این سرزمین ها خواهند سوخت . اما طوریکه شما پیشبینی کرده اید درین جنگ، پاكستان، ايران، القاعده و طالبان در صف برندگان نخواهند ایستاد. به نظر من قسمتی که ازین جنگ نصیب دو همسایهً جنوبی و شمالی ما خواهد شد کمتر از همسایه های شمالی ما نخواهد بود. البته چنین جنگ های به گفتهً شما ناشی از تضاد میان جهان اول و جهان سوم را اشکار خواهد کرد ولی فرمول آن بر بنیاد زیر ساخت های صنعتی جهان اول طرح ریزی گردیده و بدون شک جهان اول از آن نفع هنگفتی نصیب خود خواهد ساخت.
جهان و در راس آن امریکا و شرکایی غربی آن میدانند که مادر تمام بيماری های جهان، فقر است. اگر فقر را از جهان بزداييم بسياری از بيماری ها كه بقای جهان را تهديد می كنند از بين خواهند رفت. این مقوله از سده های پیشین با الفاظ سیاسی فلسفی چه از طریق ایدولوگ های راست و چپ و چه از چینل های حقوقی امپریالیزم بیان شده است. و درست روی همین واقعیت است که به هر طریقی برای جلوگیری از گسترش فقر در دنیای ما جلوگیری نمیشود. یک مثال زنده صحت این مدعا را ثابت میکند: در دو کشور همسایهً ما یعنی ایران وپاکستان مسابقات تسلیحاتی و تولیدات جنگ افزار های همگانی بار سنگین فقر را سالهاست که بر شانهً توده های مردم سوار کرده است سالیانه ملیارد ها دولار عوض رسیده گی به برچیدن دامن فقر، مرض و جهل صرف بسط و توسعه بنیاد گرایی اسلامی و تکیه روی مسایل روبنایی میگردد شما میدانید که چنین اعمالی جوهر ملیتریسم است . در ممالک افریقایی تازه برای اشاعهً هرج ومرج جریانات بنیادگرایانه با سرعت هرچه تمام درحال گسترش است. بر علاوه در امریکایی لاتین کوشش های فشرده ای برای بوجود آوردن جو تنش و مسابقات تسلیحاتی جریان دارد. توسعهً پایگاه های سرخ وزرد را، با سیم های خار دار به دور سرزمین های که منابع برزگی برای بازار یابی سلاح شمرده میشوند، کشیده اند. در غرب اخبار مهم از چینل جنگ افروزان پخش و نشر میشود و خلاصه در نخستین دههً قرن بیست یک، شعار جنگ های محدود و فرسایشی در جهان سوم پیش کشیده میشود.
اینکه چه کسی آخرین میخ را بر تابوت افغانستان خواهد کوبید؛ بدون تردید قشر روشنفکر افغانستان است. برای ثبوت این مدعا من میخواهم به شما حقایقی را گزارش دهم که هم شما ، هم من و هم مردم افغانستان آنرا به خاطر دارند. دیموکراسی در افغانستان مثل یک مهمان ناخوانده حضور یافت؛ به عقیدهً من در دههً شصت قرن بیستم زمامداران با دست و پاچگی زیاد دیموکراسی را وارد ساختند. این دیموکراسی بیمار بود، این دیموکراسی نه از بالا و نه از پایین حرفی برای گفتن داشت. این دیموکراسی کودکی را میماند که لازم به دایه داشت. مثالی میآورم درسال های 1348 بدون تصویب قانون احزاب از طریق مجاری قانون جریان های کمونیستی خلق، پرچم، شعلهً جاوید و جریان های بنیادگرا چون اخوان و دیگران یکباره مثل سمارق سربرآوردند و در شهر کابل و ولایات دیگر حضور خود را به حیث احزاب چپ و راست تثبیت نمودند. تظاهرات بین سال های 1348 ــ1351 که به گفتهً شما صد ها جوان را کشته وزخمی ساخت و جریان افکار ضد ملی و ضد فرهنگی را توسعه داد بدون جواب از طرف دولت های وقت باقی ماند. در دروازه های ارگ شاهی هر کس به شاه و اعمال آن تهمت، نفرین و دشنام میفرستاد. اما از جانب دولت با حوصله مندی زیاد تحمل میشد. ادارات دولتی صفوف قوای مسلح و لشکر دانش آموزان دانشگاه ها و مدارس به مراکز تربیه ایدولوزی های جدید و وارداتی مبدل شده بود. جنگ و پروپاگند ضد دولتی رواج غیر قانونی یافته بود.
ظاهر شاه بحیث دیموکرات ترین شاهان منطقه توجه اش را به مسایل انکشافی معطوف ساخته بود؛ چنانکه در طی دو دهه مردم ما شاهد تعمیر شاهراه های بزرگ کشور چون هرات ــ قندهار، قندهار ــ کابل، تورخم ــ کابل ومزارشریف ــ کابل بودند. بر علاوه فابریکات نساجی کابل، پلخمری و قندهار و فابریکات جینوپرس قندوز، پشمینه بافی قندهار، جنگلک کابل، سمنت غوری و جبل سراج ، گاز وبرق شبرغان و همچنین بندهای آبگردان و برق کجکی، سربی، ماهیپر، تنگی ننگرهار و پلخمری را به پایهً اکمال رسانید. در پهلوی این همه منابع تولیدی زیربنایی اقتصادی افغانستان با تشبثات خصوصی و پشتیبانی از سکتور های خصوصی افغانستان در شمال پاکستان چون ننگرهار و قندهار ودر شرق ایران چون هرات به خار چشم دشمنان تبدیل شد. این ها همه اش حقایق تاریخی اند که نمیشود از آن چشم پوشی کرد. تاریخ روشنفکران افغانستان را برخاسته از متن مردم ارزیابی نکرده است و روشنفکران مردمی هم اگر بودند در نخستین ابراز نظر به نفع مردم یا طرد و یا با دسایس گوناگون در سلول های محبس مردند. آری آل یحیی بهانهً خوبی شد برای روشنفکران ردیکالی که تازه در خدمت بیگانه گان درآمده بودند. چه آل یحی ناگذیر در جهانی که داشت میان دوابر قدرت « امریکا و شوروی» حل میشد با دست خالی به نبرد بر میخاست. از اینجهت با متانت تمام خودش را در حاشیه قرار داد. طوریکه مسابقات برای کمک و انکشاف افغانستان میان این دو ابرقدرت مساویانه پیش میرفت و افغانستان داشت در قطار ممالک رو به انکشاف قد میافراشت.
در آنزمان کمک های اقتصادی این دو قدرت جهانی به این پیمانه بود: امریکا: پروزهً وادی هلمند و نهربغرا در هلمند. اعمارشاهراه قندهار ــ کابل، اعمار میدان بین الملی هوایی کابل، اعمار مکاتب تخنیکی درکابل. دانشکدهً انجینیری، زراعت، پروژه های بادام باغ، دالهً قندهار، بند برق کجکی و صد های پروژهً خورد وکوچک. شوروی: احداث شاهراه تورغوندی ــ قندهار، احداث شاهراه کابل ــ مزارشریف و تونل سالنگ، بندبرق سربی، وادی ننگرهار شامل پروژه فارم های هده و غازی آباد، و صد ها پروژه های خورد و کوچک. جرمنی: بند برق ماهیپر، نساجی کابل، بگرامی، پلخمری، فابریکات برق سربی و گاز وبرق شبرغان و صد ها پروژه های خورد و کوچک. چنانکه گفته آمدم دیموکراسی در افغانستان نه از بالا و نه از پایین تطبیق شد. بلکه حرکتی بود در جهت قلع وقم استقلال افغانستان و تمامیت ارضی آن. بعد از دههً شصت دیگر سنجش و یا محاسبه یک افتصاد ملی جایش را به تیوری های وارداتی داد. خلقی پرچمی ها تقویه سکتور دولتی را پیشنهاد مینمودند و دیموکراسی آنان بر اساس هویت طبقهً خاصی از جامعه بنا یافته بود که این طبقه هنوز از دیموکراسی بوی نمیبرد. طرفداران مایووتسه دون رهبر چین به انقلابی فرهنگی دل بسته بودند که از مراکز عقب مانده ای دهات و روستا ها باید دیموکراسی را به شهرنشینان تحمیل میکرد. در اینمیان اسلام یگانه الترنیتیفی مقابل این اندیشه های وارداتی بود. ایدولوگ های تمام جناح ها آزادانه در میان صفوف قوای مسلح، دانشگاه ها و دبیرستان ها و در کارگاه های صنعتی سرباز گیری میکردند و نتیجه چنان شد که ماه ها پایتخت کابل و دیگر ولایات دستخوش اعتصابات، مظاهرات و زد خورد های مسلحانه گردید. اگر چه داود خان یک ناسیونالست و یک ترقیخواه بود. اما در سطح جهانی مبارزات ابر قدرت ها برای در دست گرفتن رهبری جهان؛ موسوم به جنگ سرد دیگر نه ناسیونالست و نه هم انترناسیونالست میشناخت و همان بود که سالی چند پس از از به قدرت رسیدن اش فدای توطعهً شوم شوروی ها گردید.
آقای سخاورز عزیز: اسلامگرایان ما متأسفانه نه لیاقت
رهبری توده های به پا خاسته علیه اشغال را داشتند و نه هم از اندیشه سیاسی و ملی
برخوردار بودند به عقیدهً من اسلامگریان ما عروس های کوکی در دست سیاستمداران غرب
بودند که هر زمانی میخواستند آنان را به حرکت در می آوردند و هر زمانی آرزو داشتند
آنان را به جای شان می نشاندند. شما میدانید که امریکا در ویتنام ، بر علاوه هزینه
نمودن یکهزار هشصد ملیارد دالر اضافه از یکصد شصت هزار سربازش را از دست داد. جای
بحث است که این جنگ فرسایشی امریکا با ویتنامی ها چرا انقلابی در امریکا فراهم
نکرد. حرکت جهاد در داخل دره ها و کوه های افغانستان بر خلاف مزارع برنج ویتنام
برای امریکا هزینهً خیلی ناچیز را در بر داشت. مجاهدین بنام افغان با پول مردم
تمویل و از دسترخوان مردم ما تغذیه شدند. در حالیکه امریکا برای چنین جنگی باید
هزارها ملیارد دالر را هزینه میکرد. پول و سلاح امریکا لزوما باید در جبهات پاکستان
و ایران هفت دست میگشت و هفت مرتبه تنزیل میافت. به این حساب جفای بزرگی که به مردم
ما صورت گرفت از طرف همین جهادگران دروغین ما بود. چین، پاکستان، ایران به حیث
همسایه هر کدام روی منافع خود حساب میکردند و هرگز نمیخواستند خود را در گیر به
مسایل صلح و آرامش در وطن ما بسازند. زیرا میدانستند روشنفکر کشور مارا هر زمانی
میتوانند شکار کنند. بلی برادر عزیر دیگر معنویات روشنفکر رنگ سبز دالر را به خود گرفته. هم قوم هم قبیله، هم منطقه و هم زبان فدای دالر سبز میشود. برادر عزیر: افغانستان و عراق دو کشور مسلمان است که باید مورد تهاجم قرار میگرفت. این یکی به خاطرآنکه از شیخ های فاسد سعودی بنام بن لادن آنجا را لانهً خود ساخته بود و دومی به خاطریکه اگر امریکا حمله نمیکرد دیگر نامی از شیخ های وهابی عربستان، کویت، امارات برده نمیشد. و دیگر دریایی از نفت بسوی اروپا و امریکا جریان نمیافت. در قسمتی از فرمودهً شما موافقم که دخالت امريكا در افغانستان پشتوانه ی جامعه ی جهانی را داشت. اما من قویا به این عقیده ام که طالبان را امریکا به پاس فروریختن دیوار برلین و شکست امپراطوری روس به افغانستان تحفه داده بود. شاید برایم به خندید ولی این کاملا درست و منطقی است که امریکا برای خفه نمودن صدای روشنفکری که میتوانستند از امریکا در مقابل دو ملیون شهید و شش ملیون آواره افغانستان طلب تحفهً خیلی زیادتری را بکند طالبان و مجاهدین را میدان داد.
این دیگر یک مسلهً عادی سیاسی نیست که ملت ما پانزده سال جهاد کنند و طی یک دهه تمام دستآورده های آنرا به باد دهند. این منطقی نیست که فکر کنیم روشنفکردینی ما در کعبه پیمان و میثاق به بندند و در میدان جنگ آنرا نقض کنند. این فتوی جهاد یکی علیه دیگر را هیچ مرجع اسلامی قبول نمیکند. این دیگر درست نیست که بگویم سرود ملی به کدام زبان و نام سرزمین جهادگران ما چه نام داشته باشد. این دیگر ظلم واضح است که جنوب کشور اماج حملات بیرحمانهً اجیران پاکستان و ایران باشد و شمال خودش را آرام بگیرد و این دیگر از انصاف دور است که قاتلین صد ها هزار انسان بیگناه با موتر های ضد گلوله در مناصب و مقامات دولت تکیه زده و سرنوشت قربانیان خود را تعین کنند. ملتی که از زیر سنگ سنگ کوهپایه ها و روستا های آن چون سیل بر لشکر سرخ فرودآمدند و آنان را تارو مار کردند، بدون مبالغه قدرت آنرا دارد که چند اجیر بیگانه را سر جایش به نشاند و اینرا تاریخ گذشتهً ما تایید میکند. من عقیده دارم که اگر دولتی از متن مردم بوجود آید راهگشایی همه این مشکلات خواهد بود.ما درین برههً زمان دیگر جایی برای روشنفکر نداریم. روشنفکر ما دیگر بدرد کسی نمیخورد. روشنفکر ما نجواگر موقف قشری خود است. روشنفکر ما در فکر انست که تا نمرده است بر گردهً مردم خود را بچسپاند و از خون شان شکم اش را سیر کند.
برای خدا شما فکر کنید در مملکتی که همه چیز دارد، از منابع طبیعی گرفته تا موقعیت استراتیژیک باید دستنگر بیگانه گان باشد. باید در آستان امپریالیزم سر فرود آورد باید به همسایه با وجود همه نارسایی های سیاسی و اقتصادی اش کرنش کند، و در فرجام به قلم آنانی که نان را به نرخ روز میخورند ارج گذارد و حلقه اطاعت از آنان را بگوش بیاویزد. این دیگر از عجایبات روزگار ماست. اقای سخاورز من به قلم شما احترام دارم اما بهتر است ما واقع بین تر باشیم و چیزی نگویم که فردا ما را ملامت کنند.
برای مطالعه نبشهء آخرين سنگر برای آخرين افغانستان اینجا کلیک کنید
************ |
بالا
شمارهء مسلسل ٤٩ سال سوم مي ۲۰۰۷