کابل ناتهـ،
|
سلسله ی خرابات و خرابات نشینان کابل که به صورت مسلسل در مجله ی آشیان منتشره ی شهر تورنتوی کانادا در اخیر هر ماه به چاپ می رسد، به علت استقبال نیک هموطنان گرامی، همزمان از طریق سایت های انترنتی آشیان و کابل ناتهـ نیز در خدمت علاقمندان قرار داده می شود. دانشمندان و صاحبنظرانی که در مورد بحث های این سلسله گفتنی، تصحیح و یا اضافاتی دارند، میتوانند از طریق ایمیل با نویسنده ی آن جناب داکتر اسدالله شعور به این آدرس assadullahshour@gmail.com به تماس گردند. کابل ناتهـ
داکتر اسدالله شعور
پیشآهنگان خرابات
بخش دوم
نگاهی انتقادی بر روایت عام «طلایه داران خرابات»
٢ ـ استاد نتو اسم میا بحرپورخان را در زمره ی هنرمندان مهاجر هندی در سال ١٢٤٨ش و یا پس از آن، یاد نموده است؛ در حالیكه او دراین زمان زنده نبوده، حتی بیشتر از یك صد سال پیش از آن رخ در نقاب خاك نهفته بود. طوری كه می دانیم او جد اعلای خانواده ی استاد هاشم چشتی بوده، استاد غلام حسین نیز از طرف مادر به او پیوند می یابد به همان گونه یی كه در مقاله ی بابه نتو اصیل ترین هنرمند خراباتی یادآور شده بودیم، استاد میا محمود معروف به چاچه محمود ـ پدر استاد هاشم ـ در سال ١٣٢٧ش = ١٩٤٨م به عمر شصت سالگی دیده از جهان پوشیده است. به این ترتیب اگر سن و سال او را در هنگام مرگش كم نیز گفته باشند، وی كم از كم در سال ١٢٦٧ش دیده به جهان گشوده است كه این تاریخ صرف نزده سال پس از سفر امیرشیرعلی به هند بوده است. استاد محمود كه از نبیره گان میا بحرپورخان است، چهار نسل با او تفاوت دارد، زیرا پسر سومی وی استاد محمد عارف محمود طی یك صحبت تلفنی از اسكاتلند انگلستان، شجره ی خانوادگی شان را به نگارنده ی این سطور چنین بیان كرد : محمدعارف فرزند استاد محمود فرزند میا فقیرمحمد فرزند میا فیض محمد فرزند میا شیرمحمد فرزند میا نورمحمد فرزند میا بحرپورخان. این شجره نشان می دهد كه استاد محمود پنجمین نسل بحرپور خان است؛ اگر او در ١٢٤٨ش وارد كابل شده باشد آیا ممكن است كه پنجمین نسل او در كابل طی نزده سال به دنیا بیاید؟ اگر حد اقل تفاوت زمانی میان دو نسل را سی سال تعیین كنیم، این پروسه كم از كم به یك و نیم سده ی كامل نیاز دارد. از طرفی دیگر زنده یاد استاد سرآهنگ و شادروان استاد هاشم همیشه در بیان سرگذشت اجداد شان قصه می كردند كه خانواده ی میا بحرپور خان در حال بازگشت به كابل بودند كه او در وسط راه دیده به جهان گشوده، هنگامی كه فقط سه روز عمر داشت، خانواده اش در اتك به وسیله مَشك هایی كه در عرف آن را جاله می خوانند، از دریا عبور می نمودند كه كودك سه روزه از بغل مادرش در آب افتاد. بالای جاله نیز فقط سه چهار خانم مستوره قرار داشت كه هیچ یك شنا بلد نبودند، جاله وان نیز اگر به دنبال كودك می رفت، سیر تند آب جان همه سرنشینان جاله را با خطر مواجه ساخت. ازاین رو كمكی از دستش بر نمی آمد. گروهی از مردان خانواده قبلاً از دریا گذشته بودند و جمعی دیگر آنها كه در آن سوی دریا انتظار سفر سوم جاله را می كشیدند، متوجه افتادن كودك در آب نگردیده بودند. یكی از عارفان نامی منطقه كه همیشه به زیر كپه یی در ساحل دریا می زیست و از همین سبب مردم او را حضرت جی صاحب اتك می نامیدند، با دیدن این صحنه خود را به آب انداخته، كودك را نجات مي دهد. چون از مادرش اسم كودك را مي پرسد، پاسخ مي شنود كه او فقط سه روز عمر دارد و بزرگان خانواده نیز در كابل اند تا نامی برای وی انتخاب نمایند. باز مي پرسد: اسم پدرش چیست؟ گفتند شاهپورخان. پس حضرت جی اتك مي گويد من نامی برایش انتخاب می كنم. او را بحرپورخان خطاب كنید. استاد هاشم می گفت كه عارف یادشده به ارتباط افتادن آن كودك به آب، اسم بحرپور را برایش انتخاب كرد كه فرزند بحر معنی دارد، ولی استاد سرآهنگ كه همیشه بر مسایل ادبی با دیده ی انتقادی و موشگافانه می نگریست می گفت حضرت جی اتك به شگون اینكه آن كودك دوباره به آب نیفتد، اسمش را برپور گذاشته كه فرزند خشكه معنا می دهد. با آنكه برپور و بهرپور اسامی مروج در شمال هند است كه در زبان هندی معنای كامل، پوره و متكی به خود را افاده می كند، ولی حضرت جی اتك این نام را هم وزن و هم قافیه ی اسم پدر او به املای دیگر و به مفهوم دری آن، برای كودك برگزید كه توجیهات آن دو استاد، هردو می توانند وجه منطقی این نام گذاری باشند. روایت بالا نیز می تواند روشنگر عصر زندگی میا بحرپور خان باشد، زیرا با جستاری در می یابیم كه حضرت جی اتك شیخ یحیی نام داشته و معاصر اورنگزیب عالمگیر و فرخ سیر بوده است. در تعلیقات كتاب مناقب شیخ رحمكار تألیف جمیل بیگ ختك (برادر تنی خوشحال ختك) كه به تصحیح این قلم در سال ١٣٦٥ش از طرف فاكولته ی تاریخ و فلسفه ی دانشگاه كابل به نشر رسیده، آمده است كه حضرت جی اتك نیز كتابی در مناقب شیخ رحمكار نوشته است كه نسخه یی از آن در پاكستان وجود دارد.١ و این امر نشان می دهد كه حضرت جی اتك معاصر شیخ رحمكار (٩٨١ یا ٩٨٣ ـ ١٠٩٦ق) بوده، مانند خوشحال ختك و برادرش جمیل بیگ ختك، از مریدان او شمرده می شد و به سان جمیل بیگ و سایر مریدان شیخ، به نوشتن مناقب پیر خود دست زده است. از سوی دیگر كتاب تذكره ی صوفیان سرحد سال وفات حضرت جی اتك را ١١٣١ ق قید نموده است كه مصادف با آخرین سال سلطنت هفت ساله ی فرخ سیر بر دهلی است ٢ به این ترتیب اگر استاد بحرپور در اواخر عهد اورنگزیب و حد اقل در١١٢١ق زاده شده باشد، فاصله ی آن تا سال ١٢٨٥ق كه سال سفر امیر شیرعلی به هند است، ١٦٤ سال را دربر دارد كه بازهم با تفاوت زمانی فاصله میان پنج نسل مطابقت نشان می دهد. پس از بن دندان می توان گفت كه گفته های استاد نتو در مورد او بنیادی نداشته، روایات شفاهی در میان اهل خرابات حقایق را درهم و برهم ساخته است. گذشته از این ها میا بحرپور هندی الاصل نیز نبوده، ریشه ی خراسانی دارد. قبل از همه طوری كه استاد سرآهنگ می گفت مادر میا بحرپور اهل هرات بوده، پدركلانش شاعر و موسیقیدانی به نام درویش حیدر هراتی است. پیگیری این نام نیز حقایق جالبی به دست ما می دهد؛ زیرا با جستاری در می یابیم كه شخصیتی با مشخصات داشتن دانش در ادب و موسیقی و به نام درویش حیدر هراتی، دانشمند معروف اواخر عهد تیموریان هرات، درویش حیدر تونیانی است كه ذکرش در مجالس النفایس امیرعلیشیر نوایی٣ آمده است. درویش حیدر كه اهل تونیان شهر هرات است كه امروز تونیون خوانده می شود، پس از سقوط هرات به دست صفویان به ماورالنهر رفت و در اوایل عهد همایون به هند كوچید و رساله یی را در علم موسیقی به نام همایون نگاشت. خواجه علی دوست بخارایی شش مقام از این كتاب را زیر عنوان كشف الاوتار به نام جلال الدین اكبر فرزند همایون شرح كرده است٤ كه نسخ متعدد آن موجود است. و از سویی دیگر چاچه عبدالواحد پدر استاد غلام سرور هارمونیم نواز رادیو افغانستان كه خود در جوانی سارنگ نواز و آوازخوان بوده و در اواخر عمر از موسیقی دوری گزید، از پدرزادگان استاد محمود و از احفاد بحرپورخان است. او می گفت كه پدركلان های شان اهل محله ی سنگكشها بوده، با موسیقی سر و كار داشتند. در مجالس بابر در كابل اغلب عهده دار خواندن و نواختن بودند. در هنگام انتقال پایتخت دولت بابر از كابل به آگره، آنان نیز به امید استمرار توجهات بابر، به آگره كوچیدند، تا اینكه بعد از دو، سه نسل باشنده ی شهر قصور پنجاب گردیدند، پدر و یا پدر كلان میا بحرپورخان در معیت ظفرخان احسن كه به نیابت پدرش خواجه ابوالحسن تربتی خراسانی عهده دار ولایت كابل گردید، در سال ١٠٣٧ق كه مصادف با آخرین سالهای سلطنت جهانگیر بود، دوباره به كابل برگشتند و در قلعه ی حشمت خان كه در عقب بالاحصار موقعیت داشت، سكناگزیدند. از اشتراك هنرمندان خرابات در مجلس شب شش شهزاده همایون در فصل های گذشته یاد كرده بودیم كه نشانه یی از روابط بابر و اهل دربار او با هنرمندان كابل بود، گلبدن بیگم دختر بابر كه یگانه مورخ زن در تاریخ كشور های دری زبان و نیم قاره ی هند است، در كتاب همایون نامه ی خویش از خاطرات اقامه ی شش ماهه خود و خانواده اش در بالاحصار كابل، از موجودیت هنرمندان این شهر در مجالس همه شبه ی دربار حكایتی دارد. همایون كه در سال ٩١٣ ق در بالاحصار كابل دیده به جهان گشوده بود، سی و نه سال پس از آن و بعد از ده سال پادشاهی و پنج سال آوارگی و دربدری در خراسان و پارس، مجداً در سال ٩٥٢ق با خانواده اش مقیم زادگاه خویش گردیده برای شش ماه در بالاحصار كابل باقی ماند. خواهرش گلبدن بیگم در باره ی شب های اقامت در كابل نوشته است كه «اكثر اوقات معركه و مجلس بود. شب ها تا صباح می نشستند و سازنده ها و گوینده ها دایم در نواختن بودند و اكثر بساط نشاط بازی می كردند و از آن جمله دوازده كس بودند، به هر كس بیست ورق و بیست، بیست شاهرخی (سكه ی طلا) می دادند و كسی كه بای می داد، همین بیست شاهرخی بای می داد كه پنچ مثقالی باشد و اگر می برد، هرچند كه بازی می كردند، زیاد می بردند.» ٥ ازاین شرح مختصر می توان دریافت كه حتی همایون نواسه ی بابر نیز در هنگامی كه روابطش با هند به كلی بریده شده، سلطنت او به دست حریفانش افتاده بود، با هنرمندان كابل زمین انس و الفتی داشته است. چی معلوم كه عده یی از آنها را بازهم با خود به هند نبرده باشد. اگر این كار صورت گرفته باشد و یا خیر، خاطره ی شاهدخت گلبدين موضوع رفتن عده یی را هنرمندان كابل را به سرزمین هند در عهد پدر او بابر، قوتي بیشتر می بخشد. چاچه عبدالواحد كه دردهه ی چهلم شمسی معمرترین مرد خرابات بود، دفترچه ای كوچك از اشعار صائب تبریزی را در اختیار داشت كه به «شاهپورخان كلان مطربان دربار والی كابل» اهدأ شده بود. او می گفت این دفترچه به خط خود میرزا صائب است كه اشعارش را به شاهپورخان ـ پدر میا بحرپور ـ اهدأ كرده بود و او نیز تمامی اشعار آن را در قید آهنگ های موسیقی درآورد. كاكا عبدالواحد حتی برخی از این آهنگ ها را زمزمه نیز می كرد. این ادعای چاچه عبدالواحد دور از حقیقت نیست، زیرا صائب تبریزی از شعرای دربار ظفر خان در كابل بود كه قصیده معروف خود در وصف كابل را با استقبال شعری از احسن سروده است. ٦ به این ترتیب دیده می شود كه میا بحرپور و خانواده ی او هندی الاصل نه بوده، بلكه از مردمان بومی كابل اند، ولی شاید به سبب اقامت طولانی خویش در شهرهای آگره و قصور، با ازدواج هایی با مردم محلی آنجا طی نسل های گوناگون شان خلط گردیده باشند و با آنكه هم در روزگار بابریان و هم بعد از آن تا عهد شاه محمود درانی آن مناطق داخل قلمرو خراسان بوده خارج به حساب نمی آمد، با آن هم با در نظر داشت محدوده ی امروزی افغانستان، میا بحرپور از طرف پدر و مادر به كشور فعلی ما تعلق دارد. پس او را هنرمند هندی خواندن خطایی است بزرگ و از سوی دیگر او یك و نیم سده پیش از عهد امیرشیرعلی می زیسته و با هنرمندان وارد شده در عهد او هیچ گونه ارتباطی ندارد. - 3 در سیاهه ی استاد نتو اسم استاد گامو خان را نیز می بینیم كه به عنوان پدركلان مادری استاد سرآهنگ معرفی شده است؛ در حالیكه پیش از همه، غلام جیلانی پسر استاد گاموخان پدركلان مادری استاد سرآهنگ است نه خود او. چون عطاحسین طبیب كه زیردست میرزا ابراهیم- سرطبیب دربار امیرشیرعلی- به داروسازی مشغول بود، با دختر گامو خان ازدواج نمود كه استاد غلام حسین و چاچه كرم حسین حاصل این پیوند به حساب می آیند و بعدها استاد غلام حسین با دختر مامایش غلام جیلانی ازدواج كرد. به این ترتیب گاموخان پدركلان مادری اوست نه از سرآهنگ و غلام جیلانی نیز پدركلان مادری پسرش استاد محمدحسین سرآهنگ. دودیگر اینكه استاد گامو خان كه در كابل به نام گام الدین خان نیز معروف است، اسم اصلی اش غلام محمد است. و گامو صورت مصغر غلام است كه در پنجاب به این صورت استعمال می گردد. چنانكه به گفته ی بابر عظیم خان ـ كه یكی از بزرگترین مجموعه های آثار ثبت شده ی هنرمندان نیم قاره و افغانستان را در شهر گورای شریف پاكستان در اختیار دارد ـ استاد عاشق علی خان، استاد برا غلام علی خان را گامو و استاد بركت علی خان را بكو صدا می زد. چون آوای غ در زبان پنجابی وجود ندارد، به جای آن گ تلفظ می كنند و به منظور تسهیل تلفظ ، غلامو را گامو ساخته اند. و سه دیگر اینكه او نیز در كابل تولد یافته و در هنگام ورود هنرمندان هندی به كابل یعنی در سال ١٢٤٨ش در سنین كهولت قرار داشته و شاید هم زنده نبوده است. به گفته ی استاد سرآهنگ و چاچه عبدالواحد، استاد غلام محمد یا گاموخان نواسه ی دختری میا بحرپور خان است. از این رو نه تنها اینكه خودش در كابل دیده به دنیا گشوده، بلكه مادرش نیز در این شهر تولد یافته است. یكی از نشانه هایی كه این گفته را به صورت قوی به اثبات می رساند، آن است كه مدت ها پیش از سفر امیرشیرعلی به هند، حتی در هنگام پادشاهی نخست او، سردار محمد امین برادر امیر، با دختر گاموخان ازدواج نموده است. به گونه یی كه در فصل تاریخ خرابات دیدیم، استاد غلام محمد یا گاموخان دختری داشت به اسم بی بی مهرو ملقب به گوهر؛ و این جوان ترین فرزند او از زیبایی بهره ای وافر در نصیب داشت. برادر امیر، سردارمحمد امین كه والی قندهار بود، در كدام میله ی زنانه در باغ شاهی واقع ده افغانان، گوهر را دیده، بدو دل باخت و او را از پدرش استاد غلام محمد خواستگاری نمود. در روزهای نخست سلطنت امیر شیرعلی گوهر را در حباله ی نكاح خویش درآورد و او را با خود به قندهار برد. برای این كه خسر خویش را به دوری از دخترش راضی سازد، ویرانه های خانقاه خواجه خردك مكی را منزل شاهانه یی آباد نموده به خسر بخشید. این منزل تا ویرانی خرابات در اختیار استاد هاشم چشتی قرار داشت. ببینیم كه تاریخ در مورد این برادر امیر چی می گوید؟ شهزاده محمد امین كه از اواخر عهد پادشاهی پدرش امیر دوست محمد تا روز كشته شدنش در سال دوم سلطنت بار نخست امیر شیرعلی (١٢٨٢ق) به گفته میرزا یعقوب علی خافی «به امر پدر حاكم قندهار و حكمران ولایت احمدشاهی بود»٧ در آغاز پادشاهی امیر شیرعلی پس از یاغیگری های فرزندش محمد اسماعیل در ١٢٧٩ق برای چند روزی به كابل آمده و امیر زمینه ی آشتی پدر و پسر را فراهم ساخت.٨ در جریان مهمانی های همین سفر بود كه او به دختر بیست و دو ساله ی استاد غلام محمد دل داد و وی را به حباله ی نكاح خویش درآورد. پس از برگشت محمد امین به قندهار، تحریكات و نفاق افگنی بین امیر و برادر سكه اش به صورت برنامه ریزی شده به جریان افتاد كه برادران اندری امیر، محمد شریف و محمد رفیق در عقب این طرح های شیطانی قرار داشتند. تا این كه در سال ١٢٨١ق روابط دو برادر به سرحد تیرگی رسیده، بالآخره در سال ١٢٨٢ در منطقه ی كجباز قلات به رویارویی نظامی انجامید كه در نتیجه ی آن سران هر دو لشكر یعنی شهزاده محمد علی ولیعهد امیر و محمد امین برادر تنی اش هر دو در نبردی رویاروی كشته شدند٩ كه علت آن را اغلب دسیسه چینی شیخ میر وردك دانسته اند. زنده یاد استاد سرآهنگ حكایت می كرد كه با مرگ سردار محمد امین روزگار گوهر نیز تیره گردیده، به بستر بیماری افتاد و صرف شش ماه پس از مرگ شوهر، او نیز در سن بیست و پنج سالگی دیده از جهان فروبست و جسدش را در صحن خرقه ی مباركه دفن كردند كه مدفن او تا كنون نیز پابرجاست. پس با دانستن این حقایق چگونه می توان قبول كرد كه استاد غلام محمد یا گاموخان چهار و یا پنج سال پس از این رویداد برای نخستین بار از هند وارد افغانستان شده باشد؟ آن هم به عنوان تحفه یی از نایب السطنه ی هند بریتانوی! پس این كه گوهر رقاصه یی بوده كه در عهد امیر عبدالرحمن وارد افغانستان شده و بعد با سردار امین ازدواج كرده و گامو خان نیز پس از سفر امیر به هند وارد افغانستان شده، هیچ كدام به واقعیت ها برابر نبوده، یا روی رقابت و تخریب خانواده ها كه در بین اهل خرابات امری بسیار معمول بود، گفته شده اند و یا این كه استادان معلومات دهنده، آسمان و ریسمان را به هم بافته اند. اگر گوهر نامی در عهد امیر عبدالرحمن به افغانستان آمده باشد كه استاد نتو در آن زمان نوجوان بوده است، حتماً كس دیگری غیر از گوهر دختر استاد غلام محمد خان بوده است كه به سبب اشتراك اسامی شان مغالطه صورت گرفته و داستان ازدواجش با كسی كه در حدود بیست سال پیش از آن كشته شده، جعل گردیده است. و شاید هم تكرار ازدواج سردار صاحبان! با رقاصه های هندی در طی سده ی نزدهم میلادی این مغالطه را در ذهن استاد نتو به وجود آورده باشد؛ زیرا نمونه های زیادی از چنین وصلت ها را در روایات شفاهی موسپیدان می شنویم و حتی برخی از آنها ثبت اوراق تاریخ نیز گردیده است. به عنوان مثال عطا محمد شكارپوری در نوای معارك نوشته است كه وزیر فتح خان با رقاصه یی از كشمیر به نام بهاگل ـ كه در زیبایی نظیری نداشت ـ ازدواج كرد و از او صاحب دو پسر به نام های سربلند خان و شاه پسند خان گردید. فتح خان این خانم را سخت دوست داشت، اما از بخت بد او بها گل در هنگام به دنیا آوردن پسر دومی چشم از جهان پوشید. پس وزیر یادشده در سال ١٢٣١ق (= ١١٩٥ش؛ ١٨١٦م) در معیت شاه محمود به پشاور رفت و در آنجا با دختری از دودمان قاضی خیلان آن شهر ازدواج كرد، اما عروسش را بیشتر از یك شب نگه نداشته، واپس به خانه ی پدر فرستاد و باز هم از ارباب نشاط كشمیر كه تازه وارد پشاور شده بودند، زیباروی دیگری را به زور به حباله ی نكاح خویش درآورد. ١٠ به گمان نگارنده ی این سطور چنین نمونه ها باعث وصلت دادن نادرست گوهر رقاصه با سردار امین متوفی گردیده است. به هر حال لقب گامو خان استاد غلام محمد می رساند كه او نیز روزگاری باشنده ی پنجاب بوده است، و آنچه مسلم می نماید این است كه او در عهد امیر دوست نیز باشنده ی كابل بوده و از مادری كابلی به دنیا آمده است. اینكه پدر او اهل كابل بوده و یا از كابلیان ساكن قصور پنجاب و یاهم از باشندگان اصلی آن شهر كه با دختری كابلی ازدواج نموده بود، چیزی نمی دانیم. اما این كه او از قدیم ترین استادان ساز و آواز مكتب موسیقی حضرت امیر خسرو در كابل اوایل سده ی نزدهم میلادی بوده، امر مسلم می نماید. رویكردها : ١ ـ ختك، جمیل بیگ. مناقب شیخ رحمكار. به تصحیح و تعلیقات داكتر اسدالله شعور. كابل : فاكولته ی تاریخ و فلسفه ی دانشگاه كابل. ١٣٦٥. بخش تعلیقات. ص ١٣٤. ٢ ـ قدوسی، اعجازالحق. تذكره ی صوفیای سرحد. لاهور : (ب. ت.) ص ٤٤٤. ٣ ـ نوایی، امیر علی شیر. مجالس النفایس. ترجمه های فخری هروی. و مباركشاه قزوینی. به تصحیح علی اصغر حكمت. تهران : چاپخانه ی مجلس ١٣٢٧. ص ١٦٧. نوایی در مورد او نوشته است : «درویش حیدر تونیانی قلندر شیوه است و موسیقی را خوب می داند. ازوست : چی روم كعبه كه بینم در و دیوار آنجا/ من و كویش كه بود لذت دیدار آنجا ٤ ـ شعور، داكتر اسدالله. میراث موسیقی هندی به زبان دری. ص ٤٦. ٥ ـ گلبدن بیگم. همایون نامه. به كوشش خانم انت بوریج Annette S. Beuridge. لندن : انجمن سلطنتی آسیایی. ١٩٠٢. ص ١٢٦. ٦ ـ اسلم خان، داكتر محمد. تحقیق در احوال و آثار و افكار و اشعار ظفر خان احسن. دهلی : اند و پرشین سوسایتی. ٢٥٣٥ شاهنشهی (١٣٥٥ش) . ص ٣٨. مثنوی ظفرخان احسن در وصف كابل چنین می آغازد : خـوشا كابـل، خوشا فصل بهـارش كـه بـاشـد ابـر رحـمـت آبـیارش تـعـالـی الله ز بــاغ شــهــر آرأ كه باشد نشأه بخش و عیـش افزأ (همانجا. ص ٣٩) و مطلع قصیده ی غرای صائب تبریزی در استقبال از این مثنوی چنین است : خوشا عشرتسـرای كابـل و دامان كهسارش كه ناخن بر دل گل می زند مژگان هر خارش (ایضا" ص ٥١) ٧ ـ خافی، میرزا یعقوب علی. پادشاهان متأخر افغانستان. چ ٣ . كابل : بنگاه انتشارات میوند. ١٣٨٣. ج١ . ص ٣٥. ٨ ـ همانجا. صص ١١٦ ـ ١١٩. ٩ ـ نوری، مولوی نورمحمد. گلشن امارت. چ ٢. كابل : بنگاه انتشارات میوند. ١٣٨٢. ص ١٣٥. شاعر معروف همان عهد غلامی كوهستانی (سراینده ی جنگ نامه) در مقطع مرثیه ی سردار امین ماده ی تاریخ كشته شدن او را چنین سروده است : كشید سر بقا سال آن غلامی و گفت : «بشد بسوی جنان سرور كریم نهاد» از مصرع دوم این بیت سال ١٢٨٤ استخراج می گردد. یعنی مجموع قیمت عددی حروف این مصرع ١٢٨٤ می شود. چون سر بقا كه حرف ب است و قیمت عددی آن ٢ است، از آن كشیده شود، تاریخ ١٢٨٢ به دست می آید كه سال كشته شدن محمد امین و شهزاده محمدعلی فرزند امیر در جنگ قلات می باشد. ١٠ ـ شكارپوری، عطامحمد. نوای معارك. به كوشش استاد احمدعلی كهزاد. چ٢. كابل : بنگاه انتشارات میوند. ١٣٧٩. صص ١٩ - ١٧. و تازه نوای معارك. به تصحیح عبدالحی حبیبی. ص ٤٥ - ٤٤.
************ |
بالا
شمارهء مسلسل ٤٩ سال سوم مي ۲۰۰۷