کابل ناتهـ،


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حاشیه ای بر روایت آیینه
 

باقی بقایی

 

هرچند دراین اواخر رمان نویسی میان نویسندگان مهاجر افغان رشد بیشتری داشته، و نویسند گانی مانند  عتیق رحیمی ، اکرعثمان، قدیرحبیب، پروین پژواک، قادرمرادی، ببرک ارغند و چند تن دیگر یک یا چند رمان را منتشر کرده اند، اما  نویسنده های داخل هم به این ژانر مسلط ، نیمنگاهی دارند.

 

به تازگی دو رمان که از نگاه حجم شاید هم کوچک باشند، اما با تعریف های جدید از رمان، آنها را میتوان رمان کوتاه خواند، در کابل چاپ گردیده است: روایت آیینه از عزیزالله نهفته و آب و دانه از آقای خالد نویسا.

 

دراین نوشته به رمان کوتاه روایت آیینه می پردازم و بررسی و چند وچون رمان کوتاه نویسا را میگذارم به بعد، که اگر مجالی بود، به آن هم بپردازم.

 

روایت آیینه داستانی مدرن است. داستانی که ساختار آن با داستانهای متعارف زبان دری فرق دارد و شاید تنها چند داستان محدود را یافت که توسط یک نویسنده افغان نوشته شده و به قدر این داستان از ساختار جدید و مدرن استفاده کرده باشد.

 

روایت آیینه، نخستین نبشتهء بلند داستانی نهفته، از یک روایت خطی ساده قدم فراتر می‌گذارد و از شيوه‌های سوررئاليستی برای مفاهيمی که بيانشان دشوار است استفاده می‌کند  که برای مخاطب جدی ادبيات داستانی  خالی از جذابیت نیست. روایت آیینه از این جهت نیز خطی نیست که زمان گذشته بعد از زمان حال درآن روایت می‌شود.

 

ساختار رمان بر پایه‌ء بی‌نظمی چیده شده و نویسنده تعمدن از این شیوه بهره گرفته است. شاید بتوان گفت که دراین اثر جلوه های داستان پسامدرن: درآمیزی شخصیتها: آنجا که دوقلو ها، به یک شخصیت تبدیل می شوند، درآمیزی زمان یا زمان پریشی، و فراواقعگرایی در آن دیده می‌شود.

 

"شاه" شخصیت مرکزی داستان از کودکی به این باور رسیده است که خواب زمانی خوب تعبیر می شود که به آیینه گفته شود. از این رو او خواب هایش را به آیینه می گوید. داستان از آنجا آغاز می شود که "شاه" خوابی را به آیینه می گوید اما، آیینه تاب تعبیر این خواب را ندارد و آیینه خوابش را در چهره یک کابوس تکرار می کند.

 

"شاه" یک بیمار روانی است  که دغدغه های ذهنی او در این داستان روایت شده است. شاه عاشق است، عاشق دوقلوهایی که نمی‌داند، کدام یک دوستش دارد. او برای بازیافتن دوقلو ها به آلمان، جایی که تصور میکند، دوقلو ها پناهنده شده اند، سفر میکند، اما بعد درمی یابد که آنها هرگز به آلمان نرسیده اند.

 

 

رابطه میان شخصیت اول داستان و مادرش، به بررسی های بیشتر روانشناسانه نیاز دارد. مادر دراین داستان آهسته آهسته به  نماد وطن تبدیل می شود، که حس غربت روای تنها در قدمهای او فروکش می‌کند.

 

دراین رمان کوتاه با آنکه هم به مسایل اجتماعی و هم به مشکلات سیاسی مردم اشاره شده است. نویسنده هیچگاهی به سکوی تبلیغ بالا نشده و نه درس اخلاق به کسی میدهد ونه هم پابند خط مشی سیاسی است. داستان، دردهایی را که مردم طی بیشتر از دونیم دهه درافغانستان احساس کرده اند، صادقانه مطرح ساخته و با ساختار خاصی آنرا به خواننده پیشکش نموده است.

 

نویسنده دراین اثر از واقعيت می گريزد، با اینکه در متن آن زندگی دارد. به تخيلات، به ذهنيات، به تاريخ، و به گذشته پناه می برد وجریان وقایع را از دید غیر متعارف بیان می‌کند.

 

ویژگی دیگری که دراین اثر است،  عدم خودسانسوری است که در بیشتر آثار نویسندگان ما دیده می شود. نویسنده بی هیچ دغدغه‌ای حرفها واندیشه های شخصیت داستان را مطرح می نماید، و با جریان غالب سنتی جامعه، از درمخالفت پیش می آید، کاری که او با داستان کوتاهش "درد" آن را آغاز کرده بود.

 

نثر روایت آیینه، نثر شاعرانه و با بلند پروازی های زيبايی شناسانه است. نهفته يک نثر ساده و معمول به سياق گفتار روزمره ندارد و گاهی نثرش به شعر پهلو میزند. اما در این نثر دوباره نگری به قصد ويراستن و پيراستن و دقيق تر کردن کلمات صورت نمی گيرد. همانطور که به ذهن می آيد جاری می شود. اين را می توان به حساب توانايی نويسنده گذاشت و بايد هم گذاشت که چندان درگير گفتن و ساختن و باز آفرينی موقعيت است که به نثر نمی پردازد.

 

به طور خلاصه می توان ادعا کرد که روایت آیینه هم با مباحث ذهنی که با فرديت و روان آدمی سروکار دارد و هم با مباحث اجتماعی که با مسايل اجتماعی از جمله سياسی درگير می شود. و ازاین روست که میتوان ادعا کرد که این اثر در ادبیات داستانی ما، ماندگار خواهد ماند.  

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٩             سال سوم                     مي ۲۰۰۷