کابل ناتهـ،


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



 

 

«کوچهء ما»
یا آیینهء تاریخ سیاسی و اجتماعی معاصر کشورما

 

 

 

محمد آصف آهنگ

 

 

 

به اين وسيله هفتادمين سالگرد زندگي پر بار داکتر اکرم عثمان را که بدون شک يکي از شاخصترين چهره هاي ادبي کشور ما ميباشد، به ايشان، خانوادهء محترم و ملت افغانستان تبريک عرض کرده و طول عمر و صحت کامل براي شان تمنا دارم. داکتر عثمان از جملهء آن انديشمنداني است که افکار و تجربه هايش را پيوسته بدون خيالبافيهاي مغرضانه در خدمت ملتش قرار داده است.

 

تاريخ آيينهء عبرت است تا نسلهاي بعدي با مطالعهء آن از اعمال خوب و بد گذشتگان آگاه شده و به اين طريق مانع تکرار نابسامانيها براي خود و آيندگان گردند.

 

تا وقوع انقلاب کبير فرانسه، به استثناي انگلستان، در همه کشورهاي شرق و غرب استبداد مطلق حکمفرما بود. روشنفکران و فلاسفهء غرب مانند ديدرو، روسو و ديگران کوشيدند تا مردم را بيدار کنند و آنها را متوجه حقوق شهروندي شان سازند.

 

با بلند رفتن سطح آگاهي مردم، رفته رفته سيستمهاي مطلقه جاي شان را به نظامهايي خالي کردند که در آنها نه دو لب زمامدار بلکه قانون حکمفرما ميباشد.

 

متاسفانه در اکثريت مطلق کشور هاي آسيا، افريقا و امريکاي لاتين قانون تخيل شاعرانه يي بيش نيست و زمامداران خداوندان زميني اند. هر چند دراين کشورها نيز روشنفکران جهت کسب حقوق و تحکيم قانون مبارزه کرده اند و تا هنوز مبارزه ميکنند، اما دول بزرگ به خاطر صدور اموال توليدي خويش در شرق، افريقا و امريکاي لاتين بيشتر شاهان و رهبران مقتدر و مستبد را پشتيباني و تقويت ميکنند.

 

زماني که در کشور ما روشنفکران اولين بار صداي مشروطه خواهي را بلند کردند، امير حبيب الله خان عده يي را به قتل رساند و تعدادي را به جرم آزاديخواهي به زندان افگند و به اين ترتيب جنبش مشروطه خواهي را در نطفه خاموش کرد.

 

جنبش مشروطهء دوم در عهد اعليحضرت شاه امان الله به وجود آمد. زماني که عبدالرحمن لودين در جلسه به شکل اعتراض ابراز کرد که شاه مصونيت دارد و بايد صدراعظمي از ميان مردم تعيين کند تا نزد شوراي ملي جوابگو باشد؛ شاه جوان هر چند که خود از زمرهء مشروطه خواهان بود، اين اعتراض و خواهش لودين را نپذيرفت و خواهان استعفاي او گرديد.

 

غازي شاه امان الله عاشق ترقي کشور بود و گامهايي به اين جهت برداشت که سنتگرايان داخلي و انگليسها را سخت به تشويش انداخت. لذا انگليسها سنتگرايان مرتجع را پشتيباني کردند و شاه جوان ترقيخواه را از ميان برداشتند. اما آنها قبل از اينکه شخص مورد نظر خود را عروسک وار بر تخت بنشانند، مرد پاکدل و عياري را ذريعهء خوانين و ملاهاي جيره خوار برانگيختند تا جلوس عروسک خود را بر تخت شاهي افغاسنتان مشروعيت بخشند. بعد از اين برنامهء حساب شده، شخصيتهايي چون جنرال علام نبي خان چرخي، محمد ولي خان دروازي، محمد مهدي خان چنداولي و برخي مشروطه خواهان را ذريعهء محمد نادرخان به قتل رساندند. آنقدر کشتند تا اينکه محمد نادرشاه در کابل و برادرش محمد عزيزخان در المان به قتل رسيدند. اين بار محمد هاشم خان صدها جوان آزاديخواه را با خانواده هاي شان به شيوهء قبلي به خاک و خون کشانيد.

 

هفده سال تمام کشور زندان روشنفکران گرديد. رياست استخبارات اطفال و نوجوانان را در مکاتب به جاسوسي تشويق و جلب و جذب ميکردند که البته بعدها دولت "مترقي کمونيسيتي" نيز عين عمل را انجام ميداد.

 

رمان "کوچهء ما" از دانشمند محترم داکتر اکرم عثمان را خواندم، هر ورقش بيانگر واقعيتهاي تلخ تاريخ معاصر وطن ماست. "کوچهء ما" هر ورقش دفتري است از اعمال گذشتگان ما . اکرم عثمان در اين اثر کمنظيريش دست خواننده را گرفته و کوچه به کوچهء تاريخ معاصر ميبرد و وي را از اعمال و سردمداران رهبران دست نشانده که چگونه مملکت، مردم و رژيم دوصدوسي سالهء احمدشاهي خاينانه برباد دادند، آگاهي ميدهد.


زمانيکه جوان بودم و عضو "جمعيت وطن"، بعضاً عصرها به منزل مرحوم باقي قايلزاده (شاعر نابينا) ميرفتم. قايلزاده از دوستان نزديک مرحوم داکتر محمودي بود و همانند او احساساتي، وطنپرست و مشروطه خواه.

 

داکتر اکرم عثمان را که خيلي جوانتر از من بود، چندين بار در منزل قايلزاده ديده بودم. اکرم جوان داستانهايش را قرائت ميکرد و مورد توجه و دلچسپي اهل محفل قرار ميگرفت. ماما باقي و اهل مجلس اکرم جوان را يکي از اميدهاي درخشان عرصهء ادبي ميپنداشتند. بعدها ديديم که راستي آن نهال جوان به درخت تنومندي مبدل گشتت.

 

هنوز چند داستان و نوشته از اين جوان برومند نشينده بودم که سردار محمد داود خان حق ميراث را که از کاکايش سردار محمد هاشم خان گرفته بود به جا آورد با طرحريزي توطئهء آشکار، عده يي از روشنفکران را در گليم عبدالملک خان پيچاند و زنداني ساخت. در اين توطئه من و چهار تن از مشروطه خواهان به دام محمد داود خان افتاديم. اين چهار نفر همزنجير اينها بودند: الحاج عبدالخالق خان معاون بلديه و مشروطه خواه دوم و سوم، غلام حيدر پنجشيري رييس انحصارات، نادرشاه هاروني و ميرعلي احمد شامل.


اينکه چرا سردار عبدالملک خان وزير ماليه را زنداني نمودند، درست روشن نيست. زماني که راديو پاکستان در نشرات تبليغاتي خود طنز آميز گفته بود که در افغانستان سه و نيم نفر پادشاه وجود دارد: اول سردارمحمد داود، دوم عبدالملک خان وزير ماليه، سوم عبدالله خان مدير عمومي و نيم هم اعليحضرت ظاهرشاه.


اما دفعتاً پادشاه دوم به دماغ سردار محمد نعيم خان خوش نميخورد و اين الماس که بزرگتر از کوه نور بود به کان زغال مبدل گشته و جايش زندان توطئه هاي رنگارنگ سرداران ميگردد.

 

موضوع را به نويسنده چنين بيان کردند که در يکي از جلساتي که در هند يا اندونيزيا بود، سردار محمد نعيم خان به حيث رييس هيأت و عبدالملک به حيث رييس ماليه و عضو هيأت افغاني اشتراک داشتند مرحوم عبدالرحمان پژواک نيز به حيث عضو هيأت در جلسه اشتراک داشت. در هوتلي که هيأت افغاني در آن جابجا گرديده بودند، سردار محمد نعيم خان اتاق پژواک را در نزديک اتاق خود تعيين کرده بود و اتاق عبدالملک خان دورتر از اتاق سردار بود. عبدالملک خان را اين تقسيم بندي سردار پسند نيفتاده بود. زمانيکه وزير ماليه بيانيهء انگليسي خود را به سردار محمد نعيم خان جهت باز نگري داده بود، سردار گفته بود که بيانيه ات را به پژواک بده تا آن را خوانده و اصلاح کند. گويا عبدالملک خان که خود حسابي آدم مغرور و خودخواه بود عکس العملي نشان داده است که به ناراحتي خاطر نازک سردار انجاميده باشد، لذا محکمهء احساسات سردار پادشاه دوم مملکت را به حبس ابد محکوم ساخت.

 

توطئه چيدند که گويا عبدالملک خان قصد کودتايي را داشت. در اين توطئه هر کسي را که خواستند دستيار وزير ماليه اعلان کردند و به زندان انداختند که نويسندهء اين سطور مدت شش سال را در کوته قفلي به سر برد. البته بايد يادآور شد که اين اولين يا آخرين توطئه نبود.


سرورجويا مبارز راه آزادي مشروطه خواه دوم و سوم بار اول چهارده سال و بار ديگر بعد از ده سال بازداشت در زندان جان داد. جرمش چه بود؟ آزاديخواهي. داکتر محمودي را زماني از زندان آزاد کردند که چند روز پس از آزادي جهان فاني را وداع گفت و صدها مثال ديگر.

 

بايد گفت که تعصبات جاهلانهء سرداران محمد داودخان و محمد نعيم به پيروي از عم شام سردار محمد هاشم خان صدها و هزاران جوان وطنپرست را به خاک و خون کشيدند که نبود آنها را ملت ما هر روز بيش از پيش درک ميکند.


سرداران چون از اصلاح طلبان بيم داشتند، که خدانخواسته چوکي صدارت را
از چنگ شان بيرون کنند، لذا اينها فاشيزم و کمونيزم را زير چتر حفاظتي خود حمايه کردند و تا توانستند به کوبيدن اصلاح طلبان پرداختند. هموطنان هندو را از دفاتر معتبر مانند وزارت دفاع به تقاعد جبري سوق دادند و تبعيض قومي و ديني را به شدت تقويت بخشيدند.
در قريه
ء کلکان تا سال ۱۳۴۳ که قانون اساسي جديد تنفيذ شد، اصلاً مکتب وجود نداشت. فرزندان زندانيان سياسي اجازهء شمول به مکاتب را نداشتند.


محمد عالم سرخرودي، باشي ارگ شاهي که در جنبش صافي زنداني شده بود، چنين حکايت کرد: "همينکه محمد ظاهر پس از قتل پدر پادشاه شد، مادرش گيسوي سفيد و قرآن را به او پيش کرد و گفت که مانند پدر و عمويت بالاي مردم ظلم نکني. ظاهر شاه در حضور همه
، قرآن کريم و گيسوي سفيد مادر را بوسيد و گفت که ظالم نخواهم کرد و شکر که من شاهد استم که احکام اعدام محبوسين را که قاضي امضأ کرده جهت امضاي پادشاه به وي ميفرستاد، امضأ نميکرد. اينکه داودخان نتوانسته عبدالملک، آقاي بلخي، خواجه محمد نعيم خان و بسياري از جوانان را در زندان محکوم به مرگ نمايد دليلش اين بود که پادشاه حکم اعدام آنها را امضأ نکرد."


"کوچه
ء ما" آيينه يي است از تاريخ معاصر کشور که نويسندهء پاک نفس آن بدون حب و بغض و کينه آن را به نسل آينده تقديم کرده است. خواندن آن براي همه و مخصوصاً جوانان حتمي است تا آگاه گردند و بياموزند بهتر بينديشند که خدا نخواسته آنچه بر ما رفت بر آنها تکرار نگردد.

 

دستت درد نکند داکتر. قلمت روان و روشن باد.

 

آصف آهنگ

کانادا، مارچ 2007

 

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٨                سال سوم                     مي ۲۰۰۷