کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فاروق فارانی

faranisaid2005@yahoo.com

 

 یادداشتی بر نوشته ی

در مرز گور و گنگا
 

ازدکتر صبورالله سیاه سنگ

 

 

 پس از کامجويي، گرين تفنگ را برداشت و با يک گلوله ميان دو ابروي دخترک را شگافت. خاموشي چيره شد. گرين بار ديگر انگشت به ماشه برد و تا توانست بر سر و روي عبير آتش کشود.

 

***

 شما به گمان اينکه شايد هندو باشم، نخست در ميان دو ابرويم با گلوله "سندر" زديد و سپس پيکر سوراخ سوراخ شده ام را چنان سوزانديد که ديگر چيزي براي شسته شدن و به گور سپرده شدن نداشتم. به اين ميگويند مسلمان زيستن و هندو مردن...

 قسمت هایی از نوشته ی" در مرز گور وگنگا "

 از دکتر صبورالله سیاهسنگ

 

وقتی ایمیل سیزدهم انتشار یافت در نامه ی خصوصی و کوتاهی که برای سیاه سنگ نوشتم گفتم، حتی اگر از سر محافظه کاری و رعایت احتیاط و ازموضع یک حسود نیز بخواهم، در باره نوشته ی ایمیل سیزدهم نظر خود را بگویم خواهم گفت: در میان بیست نوشته ی خوبی که اگر از آغاز قرن بیستم در افغانستان نوشته شده باشند، بدون شک یکی آن همین ایمیل سیزدهم خواهد بود. واگر احتیاط و رشک را بکناری بگذارم حتماً در جمله ده نوشته خوب ما در یک قرن اخیر آن را ارزیابی خواهم کرد.

سیاه سنگ از چنین ستایشهای بحق، زیاد شنید. ستایش هایی که بسیاری را به سر گنگسی انداخته و متوقف میسازد. اما او متوقف نشد و اینک چون خالق غمنامه ی بزرگ در مرز گور و گنگا در قلمرو ادبیات افغانستان سرفراز ایستاده است.

اینکه نوشته ی "در مرز گور و گنگا" از نظر ادبی چه مقامی دارد موضوع این یادداشت نمی باشد.

اما این غمنامه وقتی بیشتر و بیشتر غمنامه میشود که عده یی به آن چنان خرده های میگیرند تا جاییکه که سیاه سنگ مجبور بدفاع از خود و نوشته خود میگردد.

 

واقعاً چه جهان بویناکی را شاهد هستیم. جنایات مستر ستیون گرین های کوچک و جنایات پریزدنت مستر جورج گرین کاخ سیاه و شرکا با سکوت یا دفاع مستقیم نوازش میگردند و در عوض "جنایت" سیاه سنگ که برای عبیرهای جهان گریسته است با زبان های گوناگون محکوم میگردد.

کسانیکه برای عبیر تذکره ی صرفا عراقی داده، فراموش کرده اند که اگر عبیر در عراق تولد شده اما وقتی او قربانی شد، غم او تنها عراقی نبود، غم او انسانیست ومربوط کشور دیگری بنام کشورجهان میگردد. همچنان جنایتی که همه چیز را از عبیر و عبیر را از دنیا گرفت تنها امریکایی نیست و تنها در عراق اتفاق نمی افتد. این جنایت آنقدر گسترده است که اگر نجنبیم تا پشت دروازه های خانه های ما و در پشت دروازه های ذهن های بیغم باش ما رسیدنیست. ... رسیدنی چه که کاملاً رسیده است.

امروز صدها عبیر در هلمند و ارزگان و ... از طرف تروریست های هر دو طرف (طالبان/ ناتو) بخاک می افتند. عبیری دیگری در بدخشان از سوی قوماندان های جمعیت سنگسار میشود و عبیرهای دیگری در تخار از طرف مستر گرین های شورای نظار مورد تجاوز قرار میگیرند.

از مسترگرین های هزاره جات (خلیلی، محقق، کاظمی و انوری که در تیول های قدرت شان حتی بدون دریافت اجازه اینان ازدواج کردن ممنوع است) و پکتیا و پغمان (سیاف) و ننگرهار که نپرس.

 

در شرایطی که توسط پارلمان مستر گرین ها منشورٍِ بخشیدن و ادامه بلامانع جنایت تصویب میشود و توسط مستر گرین چپن گرین توشیح میگردد، هر دختر و زن افغان در هر گوشه این کشور بصورت بالقوه درآن لحظاتی قرار دارند که عبیر بیخبر از دنیا پیش از آنکه مستر گرین ها بخانه اش نزدیک گردند، قرار داشت. بلی باید سیاه سنگ را به محاکمه کشید. زیرا او هشدار میدهد که جنایت تذکره کشوری ندارد و عدالت نیز در قفس یک کشور و یک ملت نمی گنجد.

سیاه سنگ را باید محکوم کرد که از قصه عبیر زنگ بیداری درست کرده است.

 

سیاه سنگ برو جان برادر! مخالف جریان شنا نکن. برو تذکره هویت قومی ات را پیدا کن و قلمچی شو و هر چی تفنگچی ها و مستر گرین های قومت کرده اند، تمام خفت های شان را صفت بساز و هر چی در قوم مقابل دیدی چه خوب و چه خراب به لجن بکش!

در شرایطی که جنایت "قهرمانیست" و جنایت کاران شرق و شمال و جنوب و غرب میدان را شغالی یافته اند، تو آمده ای... اگر برای دفاع ازحقیقت بهترین سالهای زندگیت را مستر گرین اوف های روسی و پایدو های شان تباه کردند، روزها و شبهایی را که میتوانی بیخیال زندگی کنی برای عبیر های جهان و وطنت فریاد میزنی و بر روی مستر گرین های قوم خود و کشور خود و تمام جهان تف لعنت می اندازی. چه جهانی بویناکی است. و بویناک تر از آن فضای "فرهنگی" کشور ما که از آن آوای وحوش بالاست.

 

تفنگچی های که بزور تفنگ های شان، خود را نتواستند از قضاوت مردم بی دفاع حفاظت کنند، اینک در دربارهای خود پناه جسته و در عوض بستر آرایان قلمچی در فکر نجات شان افتاده اند.

اما در چنین شرایطی دکتر صبورالله سیاه سنگ چه زمانی که در زندان بود و چه در زمانیکه در کابل و اسلام آباد و چه حالا که در غربت دور است، با صریر خامه توانای خود خواب فراموشی را از انسان هایی که باید انسان باشند، میراند و آرامش جنایت کاران و قلمچی های شان را بر هم میزند.

اما صبور الله سیاه سنگ نیز بی قوم نیست. او مربوط یک قومیست که بدان عشق میورزد، به زبانش به فرهنگش به پیروزی ها و فتح هایش و به شکست هایش و به قهرمانانش.

 کی میگوید دکتر سیاه سنگ قومپرست نیست؟ او از همه بیشتر قومپرست است. قوم او حقیقت و عدالت است. قوم اکثریت، گسترده در تمام جهان، با زبان شکوهمند و گویا و با فرهنگ بزرگ با قهرمانانی چون اسپارتاکوس، چه گوارا، سقراط، جوردانو برونو، منصور، بیدل و میگویند سیاه سنگ برای شهرت این کار را کرده است.
آری شهرت تا شهرت است: آنکه بر بالای دار بخاطر حقیقت میرود هم برای نوعی "شهرت" میرود و آنکه چوکی را از زیر پای محکوم واپس میکشد تا حکم دار آویختن اجرا گردد، هم برای نوعی شهرت.

کدام شهرت؟ سیاه سنگ اگر برای شهرت متعارفی که میشناسیم کار میکرد، به صف لشکر پساسپتمبری ها (به گفته خودش) می پیوست که نه تنها شهرت بیشتر بدست می آورد که حتی میتوانست مدال و دال و چیزهای دیگری نیز بدست آورد .

او حتی با سکوت در برابر پلشتی های موجود، میتوانست بیشتر از بسیاری از ازین رمه ی قلمچی های حاضر "شهرت" بدست آورد و اگر بگفته خودش به دنبال برتری نژاد و زبان و . . . ایل و تبارش میرفت، که مپرس.

یکبار به چهار طرف خود نظر کنیم، چه وحوش و دامن آلوده هایی که اکثریت آنها گذشته از سابقه نکبتبار شان در همان زبان هایی که در صدد برتر جلوه دادن آن هستند، تابخواهی نام خدا بیسواد تشریف دارند، از برکت همین فضای "پساسپتمبری" صاحبنظر و کارشناس و چه وچه که نشده اند.

اگر سیاه سنگ میخواست در این راه گام گذارد، بمدد استعداد درخشان خود آنقدر "شهرت" بدست می آورد، که این قلمچی ها حتی خواب آنرا نمیتوانستند ببینند.

سیاه سنگ به نرخ روز گریه نمیکند. او گریه های ممنوع را بر گریه های قانون زده و مقبول طبع پرزدنت مستر گرین ها و قوماندان گرین ها و استاد گرین ها و قلمچی گرین ها ترجیح میدهد.

یکبار به رسانه های ما نظر اندازید. از روزیکه آقای بوش جهاد کبیر خود را "علیه تروریسم" اعلام کرده، از طرف قلمچی ها حتی به بعضی ازمردگان تروریست نیز مقام" ضد تروریستی" بخشیده شده است.

و از زنده ها که همه "ضد تروریست" شده اند: استاد سیاف، استاد دوستم، استاد راکتی، استاد کشتمند، استاد کرزی، استاد ربانی، استاد گلابزوی، استاد خلیلی، استاد قانونی و استاد جوناتان ایدیما (یونس قانونی و جوناتان ادیمای امریکایی، هر دو زمانی شکنجه گاه و زندان خصوصی در کارته پروان داشتند و اینک قانونی رییس خانه دموکراسی! افغانستان است ) و استاد ستیون گرین که از همه بیشتر. جای استاد گلبدین و استاد ملا محمد عمر هنوز خالیست.

 

دکتر صبور الله سیاه سنگ در چنین زمانی پشت این استادان جنایت و قلمچی های بیشرم و اجیر شان راه نمیرود.

او به سراغ فراموش شدگان و درد کشیدگان و آنانیکه پرداختن به رنج و اندوه شان ممنوع و"نا مبارک" است، میرود.

برای همین است که سیاه سنگ باید محکوم گردد، زیرا او چیزی را میگوید که در بازار مستر گرینیسم خریدار ندارد و اصولاً برای فروش نیست.

سیاه سنگ بر پایه فرهنگ قوم خود (حقیقت و عدالت) مرزها را نمیشناسد، زبان ها را در می نوردد، پوست وتیره وتبار را بدور می افگند و در کنار هر رنجکشیده ای که برای حقیقت و عدالت رزمیده و نفس کشیده، میموید.

سیاه سنگ بعد از ایمیل سیزدهم شاهکار در مرز گور و گنگا را خلق کرد.

بگذار نسل های آینده بدانند که در زمان ما هم نویسندگانی معدودی وجود داشتند که یک لحظه هم از سنگر بزرگ خود که همانا حقیقت و عدالت باشد، دوری نجسته و به حیوانیت تبار گرایی سقوط نکرده بودند.
 

من بدوستی با سیاه سنگ افتخار میکنم، زیرا او افتخار پیوند بدون وقفه و گسست با حقیقت و عدالت را داشته و خواهد داشت.

ستارگان روشن حقیقت نثار قدم و قلمش باد.

 

******

 

ضمیمه:

از شاعر جوان آرزو ملال هم تشکر میکنم که شعر زلال و صمیمانه اش در رابطه سیاه سنگ بنام "کاش من دختر سیاه سنگ میبودم"، چشمه ی خشکیده ی اشک هایم را بار دیگر پر از گریه کرد و بغض فرو خورده ام را باز نمود.

 

 

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤۷                سال سوم                      اپریل۲۰۰۷